به شوخی میگفت آیا ممکن است این بچه من باشد؟ بعدها تازه روز سوم، چهارم متوجه شد که بچهدار شده است.
به گزارش جهان به نقل از فارس، از ویژگیهای شخصیتی شهید طهرانی مقدم همه جانبه بودن ایشان در ابعاد مختلف است. آنچه می خوانید گفتگویی است با خانم صدیقه طهرانی مقدم که از برادرشان میگوید: * با توجه به این که بعد از شهادت علی آقا، حسن آقا فرزند کوچک خانواده بود، شما فرزند اول بودید و برادرها هم بزرگتر بودند و از طرفی هم موقعیت اجتماعی ایشان از همه شما بیشتر بود و حاج حسن در خیلی از محافل به خصوص سپاه و بخشهای حکومتی چهره شناخته شدهای بود، آیا خودش هم احساس میکرد که نسبت به بقیه آدم برجستهتر و شناخته شدهتر است؟ آیا وقتهایی که بین جمع نشته بود، این موقعیت در رفتار خانوادگیاش هم تأثیری میگذاشت؟
طهرانی مقدم: اصلا در جمع خانواده که میآمد، مثل یک بچه میشد، همان فرزند کوچکتر خانواده، یعنی به قول روانشناسها از نظر شخصیتی کودک خالص و بسیار فعال در وجودش حضور داشت. در این محیط، همیشه دنبال بچهها میدوید. همسایه ما میگفت که حسن آقا هر وقت میآید با بچهها بازی میکند. این راحتی به همان دلیل بود که همه افراد، موقعیت شغلی ایشان را نمی دانستند. ما هم در این باره زیاد صحبت نمیکردیم و توضیح نمیدادیم. خلاصه با بچهها بازی میکرد، دنبالشان میدوید، مادر را خوشحال میکرد؛ یعنی کودکی بسیار فعالی داشت، با خلاقیتی بالا و خلاقیتش هم در مسائل خانواده، علمی و کاری نمود داشت. یک چیزی در درون خودش میجوشید، نه این که بخواهد الگویی از دیگران بگیرد، این به کجا وصل بود،از چی انرژی میگرفت، آن را نمیدانم ولی همیشه احساس میکردم که یک ارتباط قوی با جایی دارد که این قدر به این سرعت شارژ میشود و بعد از این همه مصیبتی که از دوران جنگ، مسائل خانواده و اطرافیان در دل دارد، خستگی ناپذیر به نظر می آمد.
* این نشاطی که در رفتار و روحیه ایشان میدیدید طبیعی بود؟ یعنی واقعاً برآمده از همانی بود که نشان میداد؟
طهرانی مقدم: کودکی درونی فعالی داشت. مگر میشود که در کودک تظاهر وجود داشته باشد؟ چون خودش بود، اصالت داشت. در دل همه جا داشت، بعضیها میگفتند حتی با یک ارتباط تلفنی ایشان ما دو شب خوابمان نبرد، این قدر به دل همه مینشست، همه شنیده بودند که این اتفاق واقعاً افتاده و طرف دو شب خوابش نبرده بود. با یک مکالمه کوچک در دل طرف جا باز میکرد. آیا این میتواند بدون اصالت باشد؟! با تظاهر میشود این کارها را کرد و در دل مردم جای داشت؟ محققاً به خاطر این بود که ایشان در همه کارهایش، خودش بود و جز این نمیتواند باشد. * ایشان به عنوان کسی که خیلی علاقهمند به ورزش بود، وقتی در جمع خانواده مینشست، چقدر به مسائل ورزشی میپرداخت و بحق و صحبت میکرد؟
طهرانیمقدم: خیلی زیاد. بنده خودم خیلی اهل ورزش نبودم. ایشان میگفت: یکی از حساسیتهای ذهنیای که دارم، در محدوده همین تیمها و مسائلی که دارند باقی مانده است و این دلیل بر روحیه سالمشان بود. گاهی در خانهاش هم جای ورزشی درست میکرد که بچهها علاقهمند شوند خودشان ورزش کنند و این فکر، بسیار سالم بود. یک بار یک آقایی آمدند که به قول خودشان انرژی درمانی میکردند و یک اسکن از حسنآقا و من کردند که از ایشان حتی یک مورد هم اشکال پیدا نکردند. منظورم این است که حسن آقا از نظر جسمی بسیار سالم بودند و این مرهون همان فعالیتهای ورزشی بود.
* در مرحلهای که شهید میخواستند ازدواج کنند، نسبت به انتخاب همسر، تشکیل زندگی، مراسم عقد و عروسی چه رفتاری داشتند؟
طهرانیمقدم: ایشان چون سن کمی داشتند و مسئولیتهای جنگ روی دوششان بود، به ازدواج علاقهمند و دنبال این مسئله نبودند. در ضمن خیلی هم خجالتی بودند؛ شاید در دلشان بود که پیامبر(ص) توصیه کردند زمان ازدواج باید زودتر باشد ولی این مسئله را هیچ وقت عنوان نمیکردند. چون آن برادرم ازدوج نکرده بود و شهید شد، مادرم اصرار داشتند که ایشان حتماً باید ازدواج کنند. حرف مادرم را هم زمین نگذاشتند. از آن طرف خانمی را که در نظر گرفته بودند، از طرف دوست صمیمی خودشان بود. در نتیجه آمدند و برنامهها خیلی ساده انجام شد. از حد نرمال جامعه هم سادهتر انجام شد. خانواده همسرشان بسیار معتقد و خانوادهای بودند که اصولشان در ازدواج آسانگیری بود، در مورد مسائل مادی سختگیری نداشتند و به همین دلیل، مراحل خیلی ساده و خوب سریع گذشت. همیشه ایشان در زندگی سرمشق بودند. با بچهها و خانمشان گرم و صمیمی بودند. بچههای من کوچک که بودند، میگفتند کاش ما هم بتوانیم یک چنین ازدواجی بکنیم. به خانودهشان علاقهمند بودند و این یک حالت ایدهآلی را به بچههای من که بچههای مدرنی هم بودند نشان میداد. شاید بین فرزندانم با داییشان اختلاف نظرهایی وجود داشت ولی از محتوای زندگی ایشان لذت میبردند. * بعد از این که شهید ازدواج کردند، آیا این موضوع روی رفتارشان با شما و برادران و مادرتان تأثیری هم گذاشت؟
طهرانیمقدم: رفتارشان عوض نشد، حتی صمیمانهتر هم شد. خب، خانم و مادر خانمشان هم در این قضیه کمک میکردند؛ یعنی چون ایشان در بیشتر مواقع نبودند،اگر گلایهای هم گاهی وجود داشت، مادر خانمشان پیش قدم میشد و میگفت: شما با این شرایط قبول کردید ازدواج کنید و حق ندارید اعتراض کنید. در همان خانواده، خانم ایشان پرورش پیدا کرده بودند، در نتیجه مسائل را برای ما سخت نمیکردند، بسیار هم صمیمانهترش میکردند. همسر ایشان سالها با مادرم در یک جا زندگی کردند و این برای دخترهای امروزی غیر قابل تصور است، دو تا از بچههای شهید را همانجا به دنیا آوردند. * در رابطه با تولد فرزند اول ایشان زینب خانم که به دنیا آمد، شهید رفتارش چگونه بود؟ با توجه به مشغله جنگ و گرفتاریهایی که وجود داشت، چه حسی از خودش نشان میداد؟
طهرانی مقدم: ایشان گاه و گداری میآمد سر میزد، ابتدا اصلاً بچه را نمیشناخت. بچه خیلی زیبایی هم بود. میآمد از بالا نگاهش میکرد؛ مثلاً به شوخی میگفت آیا ممکن است این بچه من باشد؟ بعدها تازه روز سوم، چهارم متوجه شد که بچهدار شده است. همسرشان بدون هیچ گلایهای این بار را کشیدند و کوچکترین اعتراضی هم نکردند که پدر بچه نیست، حتی به شوخی هم چیزی به ما نمیگفتند. ماها هم کمکی نمیکردیم، ایشان همه بار مسئولیت را تنهایی به عهده گرفته بودند. البته بعدها در مورد بچههای بعدی؛ شهید مثلاً تولد زهرا را به عنوان بچه به خوبی لمس کرده بود. * وقتی خبر شهادت ایشان را شنیدید چه احساسی داشتید؟
طهرانیمقدم: (با بغض و اشک) همان موقع گفتم بدبخت شدیم. اتکای روانی و مرکز ثقل و امید و شادی همه خانواده ما ایشان بودند. بچههای من فرمهای سنتی را قبول ندارند ولی به ایشان مینازیدند. وقتی که بچههایم از خارج از کشور خبر را شنیدند ... اصلاً نمیدانم چه بگویم، هنوز خودم باورم نشده، نمیتوانم این را بفهمم اما خیلی خوشحالم که خانوادهشان این موضوع را صبورانه تحمل کردند، نه تنها برای ما باری نبودند بلکه یار ما هم بودند. ما همینطور که برای برادرم این احساس را داریم، به خانوادهاش هم همین حالت را داریم. وقتی یاد خانواده ایشان میافتیم، دلمان گرم میشود. تا الان واقعاً به آنها افتخار میکنیم. عکسالعملهاشان خیلی قشنگ بوده و امیدوارم همینجوری ادامه پیدا کند و بتوانند جای پدرشان را پر کنند.