چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 15 May 2024
 
۰

نظر نویسنده مصری درباره امام کاظم(ع)

چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۴۸
کد مطلب: 290926
«صلاح عدس» نویسنده سنی‌مذهب مصر در کتاب «آل بیت‌النبی» درباره هفتمین امام شیعیان می‌نویسد: امام والاقدر، یگانه، بسیار دانا، شب‌زنده‌دار، همواره روزه‌دار، بزرگی که از فراوانی حلم و گذشت از بدکاران به «کاظم» معروف شد.
نظر نویسنده مصری درباره امام کاظم(ع)
به گزارش جهان به نقل از فارس، دکتر صلاح عدس از دانشوران معاصر اهل تسنن مصر در کتاب «آل بیت النبی» (قاهره: دار الحسین الاسلامیة، ۱۴۳۰/۲۰۰۹) به بیان برخی ویژگی‌های و کمالات خاندان پیامبر(ص) پرداخته است.

وی در این کتاب عمدتاً از متون کهن اهل تسنن نظیر تفسیر «ابن کثیر، سیره ابن هشام، صحیح بخاری و شرح آن فتح الباری، الاصابه و اسدالغابه، تاریخ طبری، تاریخ الخلفای سیوطی، المختصر ابوالفدا و السلوک لمعرفة دول الملوک مقریزی» بهره برده و تنها منبع او که مستقیماً به اهل بیت پرداخته، کتاب نور الابصار شبلنجی است. به همین منظور، بعضی از مطالب کتاب به شدت محل انتقاد است، با این همه، حال و هوای خاصی بر کتاب حاکم است.

عبدالحسین طالعی که ترجمه این اثر را بر عهده گرفته و بخش‌هایی از آن را به مناسبت‌های گوناگون در وبگاه مؤسسه کتاب‌شناسی شیعه منتشر می‌کند، می‌گوید: دکتر صلاح عدس مانند پاره‌ای از نویسندگان معاصر مصری عادت به درج منابع مطالب خود ندارد. این اشکال می‌تواند سبب تضعیف مطالب شود ولی به هر حال همینگونه می‌نویسند و مترجم باید امانت را نگاه دارد.

* امام موسی الکاظم رضی الله عنه

موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب، هفتمین امام.

امام والاقدر، یگانه، بسیار دانا، شب‌زنده‌دار، همواره روزه‌دار، بزرگی که از فراوانی حلم و گذشت از بدکاران به کاظم معروف شد. او نزد اهل عراق به لقب «باب الحوائج الی الله» شهرت دارد، از آن روی که نیازهای نیازمندان به برکت توسل به او برطرف می‌شود.

به سال ۱۲۸ هجری زاده شد و به سال ۱۸۳ در سن ۵۵ سالگی درگذشت. با خلفای مروانی و عباسی از مروان حمار تا هارون الرشید همزمان بود. در دوران کودکی شاهد آغاز دعوت پنهانی بنی عباس در خراسان به دست ابومسلم خراسانی بود که به معرکه «زاب» و قتل مروان حمار و انقراض کامل سلسله امویین منجر شد.

در همان دوران کودکی او برپایی دولت عباسی روی داد. نخستین خلیفۀ عباسی سفاح بود که چهار سال (۱۳۲-۱۳۶) حاکم بود. در دوران جوانی امام کاظم شاهد خلافت منصور با ۲۲ سال خلافت (۱۳۶-۱۵۸) بود.

در این مدت، محمد ملقب به نفس زکیه و برادرش ابراهیم – نوادگان حسن بن علی – علیهم السلام قیام کردند که لشکریان منصور با آنها جنگیدند، و کار به قتل ابراهیم در سال ۱۴۵ کشید. محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی‌طالب بر مدینه مسلط شده و اهل آن شهر از او پیروی می‌کردند. سپس برادرش ابراهیم خروج کرد و بر بصره و اهواز مسلط شد. کار دو برادر به اینجا رسید که عیسی بن موسی با سپاهیانی که عمویش منصور برایش فرستاده بود بر آنها تسلط یافت و هر دو را کشت. منصور پاداش او را بدین‌سان داد که او را از ولایت عهد حذف کرد و پسرش مهدی را به جای او به عنوان ولیعهد شناساند.

امام موسی کاظم رضی الله عنه همچنین شاهد وفات پدرش جعفر صادق به سال ۱۴۸ بود که در آن زمان بیست سال داشت. وقتی کاظم رضی الله عنه به سی سالگی رسید، خلافت مهدی عباسی آغاز شد (سال ۱۵۸) که یازده سال به طول انجامید. در سال ۱۶۹ که کاظم رضی الله عنه از چهل سالگی گذشته بود، هادی به خلافت رسید که تنها یک سال خلیفه بود. پس از آن خلافت رشید آغاز شد (سال ۱۷۰) که بیست و سه سال ادامه یافت (۱۷۰ تا ۱۹۳).

در این دوره، مهدی عباسی امر کرد نسب زیاد بن ابیه را –که معاویه به خود نسبت داده بود– به جایگاه واقعی آن عبید رومی برگردد و خاندان او را از قریش اخراج کرد. در نتیجه آنان را از قریش و عرب بیرون کردند و به قبیله ثقیف برگرداندند. زیاد بن ابیه ظلم زیادی به اهل بیت و شیعیان می کرد و فرزندش عبیدالله بن زیاد والی بصره بود که حکم قتل حسین رضی الله عنه را اجرا کرد.

در سال ۱۶۹ در مدینه حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب [در منطقه فخ] قیام کرد، مردم با او بیعت کردند، عباسیان در ایام حج با آنها جنگیدند، حسین را کشتند، سر او و صد تن از یارانش را بریدند، به گونه ای که فراریان آنها با حجاج در آمیختند. قتلگاه آنها محلی به نام «وج» در حومه مکه بود.[۱] وقتی سر های بریده را نزد هادی عباسی بردند، به آنها جایزه مالی را که وعده داده بود، نداد. [۲]

«ادریس» در میان فراریان بود که به سوی دیار مغرب گریخت که در آنجا حکومتی برپا کرد.

امام کاظم رضی الله عنه همچنین به سال ۱۷۴ حرکت یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب به دیلم را شاهد بود که هارون الرشید ارتشی نیرومند به فرماندهی فضل بن یحیی به سوی او فرستاد. او یحیی بن عبدالله را امان داد و امان نامه هارون را - با سوگندی که در حضور بزرگان خورده بود - به دستش داد. وقتی یحیی به بغداد رسید، رشید او را گرامی داشت و مال فراوان بدو بخشید، سپس بازداشت و زندانی کرد و در حبس بود تا اینکه در حبس درگذشت. [۳]

می‌بینیم که قیام‌های مکرر بنی الحسن علیهم السلام در برابر حکومت - به جهت دیدن فساد حکومت و شایستگی خودشان – بارها تکرار شد، در حالی که بنی الحسین علیهم السلام چنین تحرکاتی نداشتند بجز زید (فرزند امام زین العابدین) [۴]. نیز می‌بینیم که سرنوشت بیشتر بنی الحسن کشته شدن با شمشیر بوده، در حالی که بیشتر بنی الحسین به زهر مسموم شده‌اند. آیا این نهایت ستم امویان و عباسیان در حق آنان نبود؟

یکی از اخبار ملاقات‌های کاظم رضی الله عنه با هارون الرشید این است که رشید به او گفت: چگونه می‌گویید که شما دودمان پیامبرید در حالی که شما فرزندان علی هستید و نسب انسان از طریق جد پدری اوست نه جد مادری او؟ کاظم این آیه را خواند: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَى وَعِیسَى وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِینَ»[۵]. سپس امام فرمود: عیسی پدر نداشت، بلکه از طریق مادرش به دودمان پیامبران می‌پیوست. ما نیز از طریق مادرمان فاطمه به دودمان پیامبر خاتم می‌پیوندیم.

امام افزود: نکته دیگر: ای امیر المؤمنین! خدای عزوجل می‌فرماید: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ»[۶] رسول خدا در هنگام مباهله با نصاری کسی غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین را با خود نبرد، و حسنین، فرزندان پیامبر بودند. [۷]

موسی الکاظم عابدترین، عالم‌ترین، بخشنده‌ترین و بزرگوارترین فرد زمانش بود. به نیازمندان مدینه رسیدگی می‌کرد و شبانه کمک مالی و غذایی به آنان داشت، بدون اینکه بدانند این کمک‌ها از کدام ناحیه می‌رسد. این مطلب را تنها پس از رحلت او فهمیدند.

موسی الکاظم در دعاهای خود فراوان می گفت: اللهم انی اسئلک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب.

جمعی از کاظم رضی الله عنه نزد رشید بدگویی کردند که اموال و خمس و زکات به دست او می‌رسد و زمین می‌خرد! هارون به والی بصره امر کرد که او را زندانی کند. بعد از یک سال امر کرد که خون او را بریزد. ولی والی نپذیرفت و به رشید نوشت: «من این مرد را در طول مدت زمان حبس بارها آزمودم. هیچ رفتار زشتی از او ندیدم. از خلیفه جز به نیکی یاد نمی‌کند. قصد قیام و حکومت و دستیابی به دنیا ندارد. هیچ کس را نفرین نمی‌کند. فقط به نماز و روزه و عبادت اشتغال دارد. اگر امیر المؤمنین صلاح بداند مرا از این کار معاف دارد، وگرنه راهش را باز می‌گذارم تا برود، زیرا من در کار او سخت در فشارم.»

این نامه به رشید رسید. به سندی امر کرد که او را تحویل بگیرد و بکشد. سندی زهری در غذایش ریخت و سه روز بعد آن بزرگوار درگذشت. رحمة الله تعالی. و این به سال ۱۸۳ بود که ۵۵ سال داشت و در بغداد دفن شد. [۸]

بدین گونه کاظم رضی الله عنه از عابدترین اهل زمان خود و بزرگان علمای بخشنده بود. لقب کاظم بدو دادند به جهت گذشت‌های فراوان از بدکاران و حلم با آنها.

روایت شده که روزی در موسم حج با رشید روبرو شد. در کنار قبر پیامبر ایستادند. رشید گفت: سلام علیک یابن عم. ولی موسی گفت: السلام علیک یا ابتا!

رشید سرانجام نتوانست او را تحمل کند. او را در غل و زنجیر به بغداد کشاند و حبس کرد. امام از حبس بیرون نیامد مگر زمانی که پای در زنجیر داشته و به زهر کینه درگذشته بود.


پی‌نوشت‌ها:

[۱] به نظر می‌رسد که در اینجا نام «فخ» درست باشد، چنانکه حسین بن علی یاد شده به «شهید فخ» شهرت دارد.(مترجم)

[۲] مختصر تاریخ البشر، ابوالوفا. ج ۲ ص ۲۰

[۳] همان ص ۲۳

[۴] مؤلف در کتاب خود، فصلی بدو اختصاص داده و در بارۀ او به تفصیل سخن گفته است (مترجم)

[۵] سوره انعام آیه ۸۴ و ۸۵ (و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم و هر کدام را هدایت کردیم و نوح را (نیز) قبلا هدایت نمودیم و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) و اینچنین نیکوکاران را پاداش می‏دهیم. و (همچنین) زکریا و یحیی و عیسی و الیاس هر کدام از صالحان بودند.)

[۶] سوره آل عمران آیه ۶۱ (هر گاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم)

[۷] نور الابصار شبلنجی ص ۱۴۹

[۸] نور الابصار ص ۱۵۲



انتهای پیام/ک
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *