روایت غاده چمران از شهادت همسرش
شنبه ۱ تير ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۴۳
کد مطلب: 294197
غاده فصل شهادت چمران را روایت میکند و میگوید: رفتم سردخانه و یادم هست آن لحظه که جسدش را دیدم، گفتم: اللهم تقبل منا هذا القربان. آن لحظه دیگر همه چیز برای من تمام شد. آن لحظه تازه احساس کردم که مصطفی واقعاً تمام شد.
اولین بار که با نام دکتر چمران آشنا شدم حدود 12 سال داشتم، برنامه تلوزیون جملات زیبا و عارفانه شهید چمران را در آخرین لحظات زندگی پربارش با تصویرهای آن شهید بزرگوار و موسیقی که تا عمق قلب و روح آدمی را بخاطر از دست دادن آن عزیز می سوزاند پخش می کرد و قطرات اشک را بر گونه های من جاری می ساخت.
نام چمران بعد از آن برایم قداستی خاص داشت و او برایم اسطوره ای بود دانشمند، مبارز و عارفی خستگی ناپذیر در ستاندن حق مظلومان از بیدادگران ...
بعدها که بزرگتر شدم با گوشه های دیگری از زندگی ایشان آشنا شدم، اینکه همسری امریکایی داشته است و فرزندانی که ظاهرا کسی خبر از آنها نداشت، می گفتند که او همسرش را بسیار دوست می داشت اما همیشه برای من سوال بود، که مگر می شود! پس چه را از او دور شد؟ چرا دیگر به سراغشان نرفت؟ و ....؟
و حال بعد از سالها مطالب سایت شما را مطالعه کردم و شاید جواب بسیاری از سوالهایم را گرفتم.
اشک ریختم ... اشک ریختم ... اشک ریختم ... شبها ... و شبها ... و شبها کارم این بود که بارها... و بارها ... و بارها ... سرگذشت انسانی عارف، لایق، اندیشمند، شیعه، مبارز، مهربان، هدفدار، فرهنگ ساز، معلم، استاد، رهرو، ولایت مدار، بزرگوار، شریف، پاک، وارسته، دانشمند و ...................................................................
................................................................و عاشق
را بخوانم ... و بخوانم ... و بخوانم و از عشق الهی ایشان به خانم غاده جابر غرق در شعف و شگفتی شوم و بارها و بارها برزبان آورم
مرحبا براین همه لطف و لطافت و زیبایی، مرحبا براین همه بصیرت و ایمان و شیدایی
مرحبا براین نمایش علوی بودن، زهرا گونه بودن
حسینی بودن و زینب وار پیشکش کردن تمام وجود خود به درگاه کبریایی
اللهم تقبل منا هذا القربان
.... و اکنون با همه لطافت احساسم که خسی است بر دریای بیکران احساسات پاک و خدایی آنها؛ سلام و درود می فرستم بر فرشته بیست و شش ساله ای که لیاقت و شایستگی درک عظمت والای شهید دکتر چمران را با وجود سن نچندان زیادش یافته بود و در مقابل روح بزرگ او خاضعانه و خاشعانه سر تعظیم فرود آورد و به قول زیبای خودش "در مصطفی ذوب شد" او در زندگی مشترک کوتاه و عاشقانه اش با دکتر چمران همچو او جاودانه شد در تاریخ و در قلبهای ما، تا بر زمینیان ثابت کند
عشق لیلی، عشق شیرین، عشق فرهاد، عشق مجنون در افسانه ها، در لابلای کتابها نیست در فضای لایتناهی عشق الهی تا ابدیت باقی است.
ای بانوی آزاده، ای طائر قدسی، بی صبرانه مشتاقم در آرزوی روزی که در دیداری بگویم
"کاش رضایت نمی دادید بر شهادت گوهری تابناک"
گرچه رضایت شما تلالو گوهر را با نوری خیره کننذه به ما رساند که تا ابد با همان شکوه و جبروت باقی خواهد ماند.
هر لحظه برایتان دعا می کنم گرچه لایق آن نیستم؛ "خدایا غاده را تنها مگذار"