شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 11 May 2024
 
۲

امام علی(ع) از نگاه مولانا

دوشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۳۱
کد مطلب: 510575
در این نوشته به بازخوانی سخنان مولانا درباره امام علی(ع) پرداخته می شود و پیش از آن نیم نگاهی به زندگینامه و تطوراتی که ایشان برای رسیدن به قله های معرفت طی نموده است خواهیم انداخت.
امام علی(ع) از نگاه مولانا
به گزارش جهان نيوز به نقل از حبل المتین، یکی از فضائل امام علی(ع) فتح قلعه خیبر توسط ایشان است و خداوند تبارک و تعالی به ایشان نیرویی می بخشد که می تواند دَرِ قلعه خیبر را از جای برکند و به فاصله دور به پشت سر افکند:
 
«رَمَیْتُ بِهِ خَلْفَ ظَهْرِی أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً» (الأمالی، ص 184)

مولوی در مثنوی دَر قلعه خیبر را تمثیلی از نفس دانسته که تنها یک انسان کامل همچون حضرت علی(ع) توان کندن آن را داراست:

یا تبر بر گیر و مردانه بزن
تو علی وار این در خیبر بکن
(مثنوی معنوی، ص 206)
بعد از آن هر صورتی را بشکنی
همچو حیدر باب خیبر برکنی
(مثنوی معنوی، ص 325)

عبدالله فرزند عمرو عاص می گوید: ما از فتح خیبر به دست علی(ع) تعجب نکردیم، لیکن از این تعجب کردیم که دَری را از جای می کند و چهل ذراع به پشت سر پرتاب می کند که چهل نفر تحمل انتقال آن را نداشتند:

«مَا عَجِبْنَا مِنْ فَتْحِ اللَّهِ خَیْبَرَ عَلَی یَدَیْ عَلِیٍّ ولَکِنَّا عَجِبْنَا مِنْ قَلْعِهِ الْبَابَ ورَمْیِهِ خَلْفَهُ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً ولَقَدْ تَکَلَّفَ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَمَا أَطَاقُوهُ». (الأمالی، ص 513)

هنگامی که خبر این حادثه به رسول مکرم(ص) رسید فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، چهل فرشته او را در این کار پشتیبانی می کردند: «والَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ أَعَانَهُ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ مَلَکاً» و خود آن حضرت نیز در نامه ای به سهل بن حنیف می نویسد:

«وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ وَ رَمَیْتُ بِهِ خَلْفَ ظَهْرِی أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً بِقُوَّه جَسَدِیَّه وَ لَا حَرَکَه غِذَائِیَّه لَکِنِّی أُیِّدْتُ بِقُوَّه مَلَکُوتِیَّه وَ نَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِیئَه وَ أَنَا مِنْ احمد کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ» (امالی، ص 414)

* آه اندر چاه
در روایات به ماجرای سر در چاه فرو بردن و ناله کردن امام علی(ع) اشاره شده است. در این باره در مثنوی آمده است:

چون بخواهم کز سرت آهی کنم
چون علی سر در فرو چاهی کنم
نیست وقت مشورت، هین راه کن!
چون علی تو آه اندر چاه کن
(مثنوی معنوی، ص 577)

امام علی(ع) در حدیث طویلی که راوی آن کمیل بن زیاد است، اشارت به سینه مبارک کرده می فرماید:

«آه آه إن هاهُنا لَعِلْماً جَماً لَوْ اصَبْتُ لَهُ حَمَلَه». (الغارات، ج 1، ص 90)

انسان های بزرگی مانند امیرالمؤمنین(ع) که عالی ترین ارتباط را با خداوند دارند و در اوج معرفت نسبت به پروردگار می باشند دارای بزرگ ترین دردها و عمیق ترین رنج ها می باشند.

اصولاً هرچه روح انسان بزرگ تر و لطیف تر باشد آلام و دردها و اندوه های آن عظیم تر و عمیق تر است.

وقتی روح، عالی و لطیف باشد و فراتر از زمان و مکان خود باشد و ارتباط آن با خداوند عمیق تر و ظریف تر باشد در این حال معرفت نسبت به کانون عظمت و علم و قدرت و کمالات افزون تر خواهد بود.

چنین روحی تنها با انس و الفت و ارتباط با روحی عظیم و در حد و مرتبه خود آرام می گیرد و قرار می یابد.

اگر این روح آسمانی و ملکوتی چنین همدم و مونسی نیابد و کسی نباشد که محرم راز او گردد و بتواند بی قراری او را که نتیجه درک اسرار و علوم و کمالات ماورایی و غیبی است بفهمد و درک کند به ناچار سر در چاه فرومی برد و اسرار و دقایق و لطایفی را که انسان ها از درک و حمل آن عاجزند با چاه در میان می گذارد و این درست همان کاری است که امیرالمؤمنین(ع) انجام می داد و این نمایانگر روحی بی کرانه و دریاگونه و عمیق و لطیف و عکس العملی طبیعی در برابر درک حقایق و معارف علوی و غیبی است.

از این رو بود که امام علی(ع) از شهر بیرون می رفت و سر به چاه می کرد و رازهای خویش را با آن می گفت، عطار در «منطق الطیر» نیز به همین مضمون اشاره دارد:

مصطفی جایی فرود آمد به راه
گفت آب آرید لشکر را ز چاه
رفت مردی باز آمد در شتاب
گفت پر خون است چاه و نیست آب
گفت پنداری ز درد کار خویش
مرتضی با چاه گفت اسرار خویش
چاه چون بشنید آن تابَش نبود
لاجرم پر خون شد و آبش نبود
(منطق الطیر، ص 44)

* گذشت از قاتل خویش

امام علی(ع)، می دانست که ابن ملجم دشمن کینه توز و قاتل او در آینده خواهد بود، (الکامل فی اللغه والأدب، ج 3، ص 146) اما با این حال، از کشتن وی سر باز می زد و می گفت: «کیف اقتل قاتلی». (شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج 20، ص 284) «چگونه او را که مقدر است مرا بکشد، بکشم؟ با آن که پیامبر صلی الله علیه و آله کشته شدن علی به دست ابن ملجم را بر او معلوم گردانیده بود، امیرالمؤمنین(ع) پیوسته به ابن ملجم نیکی می کرد». (ماخذ قصص و تمثیلات مثنوی، ص 39)

مولوی پاسخ امام علی(ع) را به این صورت به نظم می کشد:

گفت پیغمبر به گوش چاکرم
کو برد روزی ز گردن این سرم
کرد آگه آن رسول وحی، دوست
که هلاکم عاقبت بر دست اوست
او همی گوید: بکش پیشین مرا
تا نیاید از من این منکر خطا
من همی گویم: چو مرگ من زتوست
با قضا من چو توانم حیله جست
او همی افتد به پیشم: کای کریم!
مر مرا کن از برای حق دو نیم
من همی گویم: برو «جف القلم»
زان قلم بس سرنگون گردد علم
(مثنوی معنوی، ص 154)

* باب علم نبی(ص)

روایات فراوانی وجود دارد که رسول الله(ص) فرمود:

«أنَا مَدینَه العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ» و «أَنَا دَارُ الْحِکْمَه وَعَلِیُّ بَابُهَا» (کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج 11، ص 600)

این گونه روایات اشاره دارد بر این که برای فراگیری دین و معنویات باید از راه خاص آن وارد شد و راه ورودی به مدینه دین و معنویات، انسان های کامل معصوم(ع) هستند.

برای راه یافتن و نیل به حقیقت قرآن و معارف بلند آن راهی جز مدد گرفتن از عترت پیامبر اکرم(ص) نیست.

مولانا که تا اندازه ای جایگاه امام علی(ع) را در نظام تکوین و تشریع به خوبی شناخته است، در در دفتر اول مثنوی درباره «مدینه العلم» چنین سروده است:

چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب
(مثنوی معنوی، ص 151)

* کیست مولا؟

پیامبر خدا(ص) در هنگام بازگشت از «حجه الوداع» در منطقه ای به نام «غدیرخم» در یک اجتماع بزرگ که تا حدود 110 هزار نفر گفته شده است، درباره امام علی(ع) خطاب به مردم فرمود:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ» (المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 318)
و مطابق دیدگاه شیعه، ایشان را به عنوان وصی و جانشین خود انتخاب کرد.

مولوی در این باره در دفتر ششم مثنوی می گوید:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود وآن علی «مولا» نهاد
گفت: هرکو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آن که آزادت کند
بند رقیت ز پایت بر کند
چون به آزادی نبوت هادی است
مؤمنان را زانبیا آزادی است
(مثنوی معنوی، ص 986)

علی(ع) را مولا، مولای متقیان، مولی الموالی، نیز خوانده اند. نخستین بار پیامبر(ص)، علی(ع) را «مولی» خواند: آن که من مولای اویم، این علی، مولای اوست.

مولوی «مولا» را به معنای «مُعتِق: آزادی بخش» به کار گرفته؛ زیرا پس از ذکر داستانِ «قاضی خیانتکار و زن»، به فلسفه نام گذاری امام(ع) به «مولا» از سوی پیامبر اسلام(ص) اشاره می کند.

در این داستان قاضی می خواهد در صندوق، مخفی شود، او را مخفی می کنند و به دوش حمال می نهند.

قاضی با التماس به آن حمال می گوید: هرچه خواهی می دهمت، معاونم را با خبر کن تا صندوق را بخرد.

معاون می آید و صندوق را می خرد و قاضی را آزاد می کند.

مولوی می گوید: همه ما در صندوق شهوات تن زندانی هستیم، ولی خودمان نمی دانیم؛ از این رو احتیاج به آزادکننده ای داریم که ما را نجات بخشد و انبیاء و مرسلین آزادکننده و نجات بخش ما هستند.

این خود حقیقتی است که هر پیغمبر راستین برای آزادی و رهایی مردمان از بند اوهام و اباطیل آمده و نقش هر امام برحقی نیز چنین است.

* نخل اُمید

گفت پیغمبر علی را کای علی!
شیر حقی، پهلوانی، پردلی
لیک بر شیری مکن هم اعتماد
اندرآ در سایه نخل اُمید
(مثنوی معنوی، ص 133)

مولوی مضمون این دو بیت را از این حدیث وام گرفته است:

«یَا عَلِیُّ! إِذَا تَقَرَّبَ النَّاسُ إِلَی خَالِقِهِمْ بِأَبْوَابِ الْبِرِّ، فَتَقَرَّبْ إِلَیْهِ بِأَنْوَاعِ الْعَقْلِ، فَتَسْبِقَهُمُ بِالزُّلَفِ وَالدَّرَجَاتِ عِنْدَ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا، وَعِنْدَ اللَّهِ فِی الآخِرَه: ای علی! چون مردم از راه کارهای نیک به آفریدگار خود نزدیک شوند، تو از راه های گوناگون عقل به او نزدیک شو تا در این دنیا نزد مردم مرتبه ای بالا داشته باشی و در آن جهان نزد خداوند، چنین باشی». (تفسیر الراغب الأصفهانی، ص 499)

* دستگیر دو جهان

زنی نزد امام علی(ع) آمد و گفت: کودکم بر روی ناودان رفته و در خطر افتادن است.

ای علی، ای دستگیر دنیا و آخرت! زودتر درد مرا درمان کن که قلبم از بیم فروافتادن فرزند می تپد و نمی توانم از میوه جانم دل برکنم.

یک زنی آمد به پیش مرتضی
گفت: شد بر ناودان طفلی مرا
گرْش می خوانیم، نمی آید به دست
ور هِلم، ترسم که او افتد به پست
نیست عاقل تا که دریابد چو ما!
گر بگویم کز خطر سوی من آ
هم اشارت را نمی داند به دست
ور بداند نشنود، این هم بد است
پس نمودم شیر و پستان را بدو
او همی گرداند از من چشم و رو
زود درمان کن که می لرزد دلم
که به درد از میوه دل بگسلم
گفت: طفلی را بر آور، هم به بام
تا ببیند جنس خود را آن غلام
سوی جنس آید سبک زان ناودان
جنس بر جنس است عاشق جاویدان
زن چنان کرد و چو دید آن طفل او
جنس خود، خوش خوش بدو آورد رو
زان بود جنس بشر، پیغمبران
تا به جنسیت رهند از ناودان
(مثنوی معنوی، ص 666)

مولانا، در «فیه مافیه» علی را بنده ای می شناساند که از ابتدا، انتها را می دید و قیامت را در دنیا نظاره می کرد:

«حق، بندگانی دارد که پیش از قیامت چنانند و می بینند آخر را علی(رضی الله عنه) می فرماید:

لو کُشِفَ الغِطا ما اَزْدَدْتُ یقیناً؛ چون قالب را برگیرند و قیامت ظاهر شود، یقین من زیادت نگردد». (فیه مافیه، ص 42)

دایره ارادت ورزی ها و ثناگویی های مولانا به حضرت امیر(ع) محدود و محصور نمی شود.

ایشان در چند جای مثنوی، اهل بیت عصمت(ع) را هم به گونه هایی حرمت می گذارند، به قول یکی از نویسندگان، می توان آن ها را به مثابه زیارت نامه ای به نظمِ پارسی خواند و زمزمه کرد:

صد هزاران آفرین بر جان او
بر قدوم و دور فرزندان او
آن خلیفه زادگان مُقبلش
زاده اند از عنصر جان و دلش
گر ز بغداد و هِری یا از ری اند
بی مزاج آب و گل، نسلِ وی اند
شاخ گل هرجا که می روید گل است
خُم مُل هرجا که می جوشد مُل است
گر ز مغرب سر زند خورشید، سر
عین خورشید است، نی چیز دگر
عیب جویان را از این دم کور دار
هم به ستاری خود ای کردگار!

* گوشواره عرش

مولانا در دفتر اول مثنوی مقام «سبطین»، امام حسن و امام حسین(ع) را «گوشواره عرش ربانی» خوانده است:

چون ز رویش مرتضی شد درفشان
گشت او شیر خدا در مرج جان
چون که سبطین از سرش واقف بدند
گوشوار عرش ربانی شدند

تعبیر از «گوشواره عرش» اشاره به روایتی از رسول الله(ص) است که فرمود:

«إن الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ عَلَیْهِمَا السلَامُ شَنَفَا الْعَرْشِ، وَ إن الْجَنه قَالَتْ: یَا رَب! أَسْکَنْتَنِی الضعَفَآءَ وَ الْمَسَاکِینَ! فَقَالَ اللهُ لَهَا: أَ لَا تَرْضَیِن أَنی زَینْتُ أَرْکَانَکِ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السلَامُ! قَالَ: فَمَاسَتْ کَمَا تَمِیسُ الْعَرُوسُ فَرَحاً:

حسن و حسین دو گوشواره عرش خدا هستند و بهشت به پروردگار عرضه داشت:

پروردگار من! مرا محل تمام ضعفاء و مسکینان قرار دادی! از طرف پروردگار خطاب آمد: ای بهشت راضی نیستی که من ارکان تو را به حسن و حسین زینت داده ام؟ در این حال چنان بهشت به خود بالید و افتخار نمود، مانند بالیدن عروس به خودش از شدت فرح». (ارشاد مفید، ص 272، المعجم الأوسط، ج 1، ص 108)

در دفتر ششم مثنوی، یک بار کنایه «گوشواره» به جای «سبطین» آمده است؛ در داستان آن کسی که روز عاشورا به شهر «حلب» وارد شد و چون عزاداری شیعیان را دید، پرسید: این غوغا و هیاهو را چه سبب است؛ به او گفتند:

روز عاشورا نمی دانی که هست
ماتم جانی که از قرنی بهِ است
پیش مؤمن کی بود این قصه خوار
قدر عشق گوش؛ عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم آن پاک روح
شهره تر باشد ز صد طوفان نوح
(مثنوی معنوی، ص 948)

* دشمنی با خاندان پیامبر در نگاه مولوی

داستان باغبان و تنها نمودن صوفی و فقیه و علوی از هم دیگر در دفتر دوم مثنوی آمده است؛ باغبان از سید علوی بد و ناسزا می گوید؛ مولوی بر می آشوبد، آن چنان که عداوت و کینه آل رسول را در حکم کفر و ارتداد می شمارد و دشمنان اهل بیت علیه السلام را «روسپی زاده» می خواند:

هرکه باشد از زنا و زانیان
این، برد ظن در حق ربانیان
هرکه برگردد سرش از چرخ ها
همچو خود گردنده بیند خانه را
آن چه گفت آن باغبان بوالفضول
حال او بود دور از اولاد رسول
گر نبودی او نتیجه مرتدان
کِی چنین گفتی؟ برای خاندان
تا چه کین دارد دایم دیو و غول
چون یزید و شمر با آل رسول
(مثنوی معنوی، ص 286)

مولوی در دیوان شمس چندین غزل نغز دلنشین درباره اهل بیت(ع) ویژه امام علی(ع) سروده که بیانگر شناخت مولوی از موقعیت و جایگاه اهل بیت(ع) در آموزه های اسلامی است و همچنین بیانگر محبت و ارادت مولوی نسبت به آن بزرگواران(ع) است، وی خطاب به شهیدان کربلا، تصویر کاملی از یک ارادت ورزی صمیمانه و عاشقانه را ابراز کرده است:

کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوایی
کجایید ای زجان و جاه رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحری که این عالم کف اوست
زمانی بیش دارند آشنایی
کف دریاست صورت های عالم
زکف بگذر اگر اهل صفایی

* نتیجه گیری

از مجموع آنچه در این نوشته به آن ها پرداخته شد به این نتیجه می رسیم که مولانا جلال الدین محمد بلخی از شخصیت های کم نظیر در جهان اسلام است که با استفاده از قرآن و نهج البلاغه و دیگر منابع اصیل اسلامی شاهکارهایی چون «مثنوی معنوی» و «دیوان کبیر» را آفرید که از همان زمان تاکنون نه تنها توجه مسلمانان را به خود معطوف داشته است، بلکه فرهنگ های دیگر را نیز مجذوب خود نموده است.

مولانا در همه عرصه ها سخن های ناب، نغز و دلنشینی دارد و تشنگان معارف را سیراب می کند، در میان تعابیر و نکاتی که وی در باره امام علی(ع) و بقیه اهل بیت(ع) بیان داشته است جای دقت و تأمل است.

او از امام علی(ع) تعبیر به «ترازوی احد خو» و از امام حسن و امام حسین(ع) به «گوشواره عرش» یاد نموده است اگر تنها در همین دو مقوله بحث و تمرکز شود، مولانا را می توان در ردیف کسانی نام برد که جایگاه و مقام اهل بیت(ع) را به خوبی درک نموده و دیدگاه آن مرد بزرگ می تواند محور همگرائی امت اسلامی در این باره قرار گیرد.

* مراجع

.السیره النبویه لابن هشام، عبد الملک بن هشام بن أیوب الحمیری المعافری، ابو محمد، جمال الدین (المتوفی: 213 ه)، مصطفی السقا وإبراهیم الأبیاری وعبد الحفیظ الشلبی

.پرتو عرفان، عباس کی منش، سعدی، تهران، 1366 ش.

.تاریخ الطبری» تاریخ الرسل والملوک، وصله تاریخ الطبری، محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، ابو جعفر الطبری (المتوفی: 310 ه)، (صله تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفی: 369 ه)، دار التراث - بیروت، الثانیه - 1387 ه

.تحقیق در احوال و زندگی مولانا، بدیع الزمان فروزانفر، تهران، زوار، 1333 ش.

.تفسیر الراغب الأصفهانی، ابو القاسم الحسین بن محمد المعروف بالراغب الأصفهانی (المتوفی: 502 ه)

.دیوان کبیر شمس، مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، (672 ه ق)، بدیع الزمان فروزانفر، تهران، اول،
1384
.زندگینامه مولانا جلال الدین مولوی، فریدون بن احمد سپهسالار، (قرن 8 ه ق)، سعید نفیسی، انتشارات اقبال، تهران، 1378.

.شرح مثنوی (سبزواری)، ملاهادی سبزواری (1289 ه ق)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1374 ه.

.شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی - قم، چاپ: اول، 1404 ق.

.الغارات أوالإستنفار و الغارات، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، دار الکتاب الإسلامی - قم، چاپ: اول، 1410 ق.

.فیه ما فیه، مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، (672 ه ق)، مصحح: بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات نگاه، تهران، دوم،
1386
.کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی

.البرهانفوری ثم المدنی فالمکی الشهیر بالمتقی الهندی (المتوفی: 975 ه)، بکری حیانی - صفوه السقا، مؤسسه الرساله، بی تا.

.مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی، بدیع الزمان فروزانفر، چاپ سوم، تهران، 1362.

.مثنوری ولدنامه، بهاالدین فرزند مولانا جلال الدین، شرکت اقبال، 1315 ش.

.مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) (672 ه ق)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1373.

.مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، 1377.

.المستدرک علی الصحیحین، ابو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی
الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع (المتوفی: 405 ه)، دار الکتب العلمیه - بیروت، الأولی، 1990 - 1411.

.المعجم الأوسط، سلیمان بن احمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی، ابو القاسم الطبرانی (المتوفی: 360 ه)، دار الحرمین - القاهره، بی تا.

.المقدمه وتفسیر الفاتحه والبقره، د. محمد عبد العزیز بسیونی، کلیه الآداب - جامعه طنطا، 1420 ه - 1999 م.

.مناقب العارفین، شمس الدین احمد افلاکی، انجمن ترک، انقره، 1976 م،

.الناشر: شرکه مکتبه ومطبعه مصطفی البابی الحلبی وأولاده بمصر، الثانیه، 1375 ه - 1955.

.الأمالی (للصدوق)، ابن بابویه، محمد بن علی، کتابچی - تهران، چاپ: ششم، 1376 ش.

.نفحات الأنس، عبد الرحمن جامی، (898 ه ق)، مطبعه لیسی، کلکته، 1858.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *