دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 6 May 2024
 
۱
۳

ماجرای عجیب و قابل تامل اقتدای شهیدصدربه امام حسین (ع)

شنبه ۱۷ تير ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۴۵
کد مطلب: 510224
مرحوم شهید صدر از شکاف پنجره ی اتاق نگاه می کرد و می دید که در آن گرمای تابستان، نیروهای امنیتی که منزل شان را محاصره کرده بودند، ایستاده اند و عرق می ریزند.
ماجرای عجیب و قابل تامل اقتدای شهیدصدربه امام حسین (ع)
به گزارش جهان نيوز به نقل از تسنیم، به مناسبت 19 فروردین‌ماه سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر توسط رژیم بعثی عراق به بیان خاطره‌ای از بزرگواری شهید‌سید محمد باقر‌صدر از زبان  شاگرد ایشان حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر حائری  می پردازیم :

خانه ایشان در سال اخیر عمرش، حدود 10 ماه، از طرف نیروهای امنیتی بعث عراق محاصره شده بود.

نیروهای دولتی دور منزل را محاصره کرده بودند و کسی حق نداشت اطراف منزل ایشان رفت و آمد کند.

خود ایشان هم اجازه نداشت بیرون برود، حتی آب و غذا را هم از ایشان قطع کرده بودند.

حدود یک هفته ایشان را خیلی در فشار قرار دادند تا از گرسنگی تلف کنند.

این جریان مفصل است، ولی مورد شاهدی که می‌خواهم عرض کنم، این است: یکی از برادران و دوستان عزیزمان، شیخ محمد نعمانی، که در آن مدت در منزل ایشان مخفی مانده بود و دولتی‌ها از اختفای ایشان مطلع نبودند، نقل می‌کند: مرحوم شهید صدر از شکاف پنجره اتاق نگاه می‌کرد و می‌دید که در آن گرمای تابستان، نیروهای امنیتی که منزلشان را محاصره کرده بودند، ایستاده‌اند و عرق می‌ریزند.

ایشان دلش به حال آن ها سوخت و به محمدرضا گفت که به حاجی عباس که خادم ایشان بود البته آن اواخر حتی خادم را هم بیرون کردند  بگوید به آن ها آب خنک بدهد؛ زیرا در گرما ایستاده‌اند و به گفته شهید صدر اسیر ایشان شده‌اند.

او می‌گوید: گفتم حاج آقا، اینها شما و زن و بچه‌هایتان را محاصره کرده‌ و زیر فشار قرار داده‌اند.

شهید صدر جواب داد: ممکن است آنها چندان مقصر نباشند و در اثر شرایط زندگیشان گمراه شده و به این حالت افتاده و تحت تأثیر دولت طاغوتی قرار گرفته‌اند.

اگر کسی آنها را تربیت می‌کرد، خوب تربیت می‌شدند و اگر کسی نبود که امت را تربیت کند، شاید ما هم مثل آنها می‌شدیم(گریه شدید استاد) حاج عباس آب تهیه کرد و به آنها داد و گفت: سید گفته به شما آب خنک بدهم.

جالب این جاست که به نقل آقای نعمانی، یکی از کسانی که مسئول محاصره منزل ایشان بود، بعدها هدایت شد، فداکاری کرد و در راه شهید صدر به شهادت رسید.

این هم یک نمونه از رفتارهای اخلاقی شهید صدر با دشمنش که ما را به یاد صحنه کربلا می‌اندازد، هنگامی که امام حسین(ع) به دشمن آب داد.

آیا ما شاگردان ایشان حق نداریم وقتی سخن از ایشان می‌آید، اشکمان بریزد؟ آن چه ما در شخصیت شهید صدر می‌بینیم، بسیار منحصر به فرد است و من در تاریخ سراغ ندارم که شاگردانی در برابر استاد این قدر احساس فانی شدن کنند، جز دو شخصیت؛ یکی امام خمینی و دیگری شهید صدر .

من از شاگردان امام خمینی نبودم و آن طور که باید ایشان را درک نکردم اما شاگردان خاصشان نسبت به ایشان، مانند وقتی که نام شهید صدر می‌آید و ما گریه مان می‌گیرد، شاگردان خاص مرحوم امام خمینی هم نسبت به ایشان اینگونه هستند و این نشانه عظمت این دو شخصیت الهی است.

* منبع
مجله مسطر ، جامعه المصطفی العالمیه
 
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
باید حالا حالاها بشینیم و زندگی نامه و افکار و صحبتهای چند ده نفر از این صالحین زمان را بخوانیم شاید به گوشه ای از ایمان و اعتقادشان پی بردیم.
خداوند همه این صالحین را قرین رحمت خودش کند
Iran, Islamic Republic of
درود و رحمت الهي براين دو مرد خدايي
Iran, Islamic Republic of
همچنین این خاطره هم در همین راستا خواندنی و قابل توجه است:
... در نوبت بعدی که به حضور امام رفتم، پس از ارایه گزارش، در حالی که «من من» می‌کردم مطالبی گفتم ولی حرف اصلی‌ام را نزدم یعنی جرأت نمی‌کردم که قضیه کلانتری‌ها را به طور آشکار بپرسم. امام متوجه شدند و پرسیدند: «خواهر طاهره! چیزی شده؟» گفتم: «راستش گفتنش برایم خیلی راحت نیست، درباره فرمانی است که درباره کلانتری‌ها داده‌اید: آخر ما چه طوری خیالمان راحت باشد که اسلحه به دست اینها بدهیم، اینها همان‌هایی هستند که تا دیروز بچه‌های ما را می‌کشتند و مادران زیادی از کارهای آنها داغ‌دیده هستند، حالا ما برویم بگوییم دست شما درد نکند، بفرمایید این هم اسلحه!»
حضرت امام با یک هیبتی چنان نگاه تندی به من کردند که من دیگر هیچ نگفتم، ایشان فرمودند: «اگر شما زندان رفتید، اگر شما شکنجه شدید، اگر شما تبعید شدید و دوری بچه‌هایت را تحمل کردی و هر بلایی سر بدنت آمد اما این امتیاز را داشتی و دارای که به راحتی خودت برای دخترهایت شوهر انتخاب کنی، برای پسرهایت خودت زن انتخاب کنی؛ ولی اینها آن قدر بیچاره‌ بودند که برای یک لقمه نان تامین زندگی‌شان، حتی اجازه انتخاب عروس و دامادشان به دست خودشان نبود. ساواک باید برای اینها انتخاب می‌کرد. شما چرا حالا دارید مانع می‌شوید که اینها آدم بشوند؛ اینها به زندگی برگردند، اینها به مسئولیت برگردند. شما بگو چقدر روی ایشان کار کردی؟ چقدر برایشان کلاس گذاشتی؟ چقدر به آنها درس دادی، این مدتی که اینها از کارکردنشان جلوگیری شد...»
پاسخ قاطع امام مرا تکان داد، تمام افکار موهومی که در سر داشتم فرو ریخت. و آب سردی بر روی آتشی که در جانم زبانه می‌کشید ریخته شد. عرق بر پیشانی‌ام نشسته بود و خجل و شرمنده بودم از جسارت بر ایراد سؤال و اشکال...
هنگامی که امام این مطالب عمیق و ظریف را بیان می‌کردند من سرم را پایین انداخته بودم. و در همان حال و در پایان امام فرمودند: «پس بروید به تکلیفتان عمل کنید.»
ـــــــــــــــ
متاسفانه هستند کسانیکه حتی در تهران 1396 تحت تاثیر حزب بعث و ساواک فرهنگی همانند افراد تربیت نشده روایت شهید صدر و خاطره امام خمینی میباشند.
دوستان با اخلاص در راه روشنگری چقدر به تکلیفشان عمل میکنند!