پیکر شهید مدافع حرم حضرت زینب(س) سید مصطفی موسوی صبح دوشنبه بیستوپنجمین آبان ماه از مسجد باب الحوائج (ع)در میدان شهید رجایی تشییع شد. شهید سید مصطفی موسوی جوان ترین شهید مدافع حرم در سن بیست سالگی شامگاه پنجشنبه ۲۱ آبان توسط تروریستهای تکفیری در استان حلب سوریه به شهادت رسیدند.
همرزمان شهيد با همان لباسها و وسايل انفرادي خود كه از سوريه بازگشتند در تشييع جنازه حضور دارند و چه زيباست بر بال ملايك سوار شدن در سن جواني همچون علي اكبرها
لطفا خبر شهادت شهید حسینعلی مرادی از برادران تیپ فاطمیون را در حال نشر دهید ایشان در مطهرآباد تهران تشییع شدند و حمله ساعت دو تا چهار مراسم بزرگداشت برگزار می شود
اینها هستند سرمایه های ایران اسلامی تا بعضی بعنوان استاد سالهای سال در امنیت داخلی اراجیف تحویل دهند.
خدایا می دانی که نیاز من چنین لباسی است ، لیاقت بده و نصیب کن یا الله
یا حسین شهید(ع)
ببینید که در خون و سلولهای والدین این شهید چه چیزی وجود دارد که این فرزند جوان در ابتدای جوانانی اینچنین مشتاقانه قادر است که براستی پیرو علی اکبر حسین باشد این پدر و مادر قیمتی باور نکردنی دارند یعنی دنیا نمیتواند برای این پدر و مادر قیمت تعیین کند خلاصه و ساده بگویم که هر آنچه این پدر و مادر از عاشورا داشتند چنان خالصانه به این فرزند تحویل شده است که در گذشت و ایثار همچون فرزندان ام البنین و علی اکبر حسین چیزی را بعنوان شک در خود نداشتند که در عاشورایی بودنش کم بگذارد درود بر این شهید و پدر و مادرش یادش گرامی و راهش پر رهرو و نامش جاویدان باد
سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم
تاریخ تولد: 18/8/1374
شهادت21/8/1394
دانشجورشته مکانیک وردی94
اوعاشق وشیفته اهل بیت بودوازمریدان حضرت آقا سید علی خامنه ای بود.مادراو می فرماید. که از دوسال پیش برای اینکه به نبرد کفار برود کم کم مرا آماده میکرد ومی گفت برای رسیدن به خدا باید که از عزیزترین چیزها گذشت من آن روزها متوجه نبودم که چه می گوید تا اینکه قبل ازرفتن به اوگفتم که چند سالی صبر کن وبه تحصیلت ادامه بده تا درآینده برای کشورت مثمرثمرتر باشی،سیدمصطفی درجواب به من گفت که مادربرای هر کسی یک روزی روز عاشورا می باشدوباید بین راه حق وباطل یکی راانتخاب نمایدو من صدای هل من ناصرینصرنی را می شنوم.درجواب اوگفتم مگرشما صدای هل من ناصرینصرنی شنیدید؟!گفت مادر به شما چه بگویم که من دراینجا مشغول تحصیل باشم وحرم عمه ام زینب را به گلوله ببندند!من حاضرم که درمقابل حرم به ایستم وهرچه گلوله هست بمن بخورد.
اویک آرزو داشت که دوزانو درمقابل حضرت آقابنشیند واز ایشان انگشتری هدیه بگیرد ولی اطاعت از اوامر ولی امرش ونبرد با کفار از همه آرزوهایش برایش شیرین تر و گواراتر بود وبه آرزویش یعنی شهادت درراه اهل بیت عصمت وطهارت واجداد پاکش رسید.وهمچون جده بزرگوارش حضرت فاطمه زهرا(س) پهلویش شکافت وهمچون علی اصغر(ع)حنجره اش شکافت وهمچون جدبزرگوارش امام حسین(ع) قلبش هدف تیر نابکاران شد تا مادرش در غم او آرام گیرد.
روحش پرفتوح