از کارهای ضروری در جهت تحقق دانشگاه اسلامی، تربیت دانشجویان کشور براساس اندیشه اسلامی است.
جهان نيوز - حجت الاسلام دکتر سيد محمود نبويان: مقدمه
انقلاب اسلامی ایران، بیش از آنکه یک انقلاب سیاسی باشد، انقلابی فرهنگی است، یعنی انقلاب در باورها و ارزشها است.
نفی هر نوع فرهنگ مادی و حاکم کردن فرهنگ اسلامی، هدف اساسی انقلاب اسلامی ایران است. تحقق چنین هدف عالی نیازمند تحول بنیادی در فرهنگسازان جامعه ما به ویژه دانشگاههای ما است که علاوه بر تاثیر یادشده، نقشی بسیار مهم و تام در پرورش اغلب مدیران کشور را دارند.
اما متاسفانه دانشگاههای ما بدون هیچ تغییری به صورت کامل و با همان فرهنگ مادی سکولار از غرب وارد ایران شده و میتوان گفت که تقریبا در تمام جهات خود، کپیبرداری شده بدون کم و کاست از دانشگاههای غرب است، بدون اینکه به وضعیت خاص فرهنگی و فکری کشور ایران اسلامی توجهی شود.
توجهی اندک به روح حاکم بر فرهنگ مدرن و سکولار غرب روشن میسازد که دانشگاه و علوم برخاسته از چنین فرهنگی، مطلوب فرهنگ الهی و اسلامی و جامعه مسلمان ما نیست، و نمیتواند اهداف انقلاب اسلامی را محقق سازد.
اندیشه مدرن که امروزه بر تمامی ابعاد زندگی بشر سیطره پیدا کرده است، اندیشهای است که در اصطلاح، یک اندیشه «ایندنیایی» است. اگرچه واژه «مدرن» در لغت به معنای جدید، امروزین یا امر بالفعل و حاضری است که به جای امر موجود در گذشته نهاده شده است،[1] اما در اصطلاح به اندیشهای اطلاق میشود که با نفی هرگونه باورهای ماورای طبیعی، صرفا دنیای مادی و تسلط بیشتر بر آن از طریق عقل ابزاری خود را هدف خود قرار داده است. به عبارت دیگر، ماهيت اصلي انديشه مدرن آن است كه به هيچ روي تحت تأثير آموزههاي ديني نبوده و از هر گونه قيود و انديشه ديني رها و آزاد است: «جهان مدرن وقتي آغاز شده است كه بشريت تلاش كرده است تا فعاليت فكري و نظري خود را از تأثير دين رها و آزاد كند.»[2]
در واقع، انسان مدرن، انساني است كه برخلاف انسان ديني كه هر امري را از يك سو به خداوند و از سوي ديگر به معاد مرتبط و متصل ميسازد، تيغي به دست گرفته و از يك طرف اتصال خودش را با مبدأ قطع كرده و از طرف ديگر رابطهاش را با معاد بريده است. در ديدگاه انسان مدرن آنچه كه شايسته توجه و هدف تلاشهاي نظري و عملي انسان ميتواند واقع گردد، همين دنياي مادي است و بس:
«دنياي مدرن يعني اعتقاد و باور به علم و عقل آدمي به جاي اعتقاد به حقيقت وحي و خداوند.»[3] بنابراین، روح اصلی اندیشه مدرن، «ایندنیایی بودن» یعنی «سکولار بودن» است. واژه «سكولار» در مباحث مدرنيته، به معناي «دنيوي» است؛ و مراد از سكولار، امري است كه به صورت كامل از امور سنتي و ديني بريده شده و محدود به دنياي مادي و طبيعي حاضر است. « ابرسول» در توضيح معني اصطلاحي سكولار مينويسد:
اولاً: در علوم اجتماعي، اين اصطلاح در كليترين كاربرد خود، حاكي از امور دنيوي، مدني يا غيرمذهبي است كه با امور معنوي و روحاني تفاوت دارند، و امر دنيوي آن امري است كه به هدفها و رسوم ديني اختصاص نداشته باشد.
ثانيا: دنيايي به گونه اي به كار برده شده است كه فقط در مقابل امر مذهبي قرار نميگيرد. در تأييد اين كاربرد، هووارد بِكِر مينويسد:
... دنيايي با نامقدس، كافر، بيخدا، بيدين، رافضي، بيتقدس، بيايمان يا اصطلاحاتي از اين دست مترادف نيست، اين اصطلاح همه آنها را در بر دارد، اما... چيزي بسيار بيشتر از آنها را شامل ميشود.
در اين مفهوم، دنيايي (سكولار) متضاد با كل معني مقدّس است؛ يعني، متضاد با معزّز و منزّه است. بنابراين، فرهنگ، هنگامي دنيايي و سكولار است كه پذيرش آن بيشتر مبتني بر ملاحظات عقلي و سودگرايانه باشد تا بر حرمت و تكريم.[4]
واژه سكولاريسم نیز که روح فرهنگ مدرن است، در لغت به معناي «دنياگرايي، روح و تمايل دنيوي داشتن» است،[5] و در اصطلاح مباحث مدرنيته به معناي سيستمي از فلسفه اجتماعي يا سياسي است كه تمام اَشكال ايمان مذهبي و نيز شخصيتهاي مذهبي را رد ميكند و با پذيرش معناي لغوي، كاملاً دنياگرا و داراي روح و تمايل دنيوي است.[6]
« برينر» با توجه به روح سكولاريسم و تقابل آن با روح ديني ميگويد:
به اعتقاد من، تفاوت اساسي در اين است كه سكولاريسم معتقد است ميتوان جهان را به طور كامل و تنها با استفاده از خود جهان شناخت و براي اين هدف، رجوع به امري غير از خود جهان ضروري نيست.
هدف زندگي، چگونگي عمل در دنيا، و ارزشهاي تعيين كننده نقش انسان در دنيا با استناد به خود دنيا قابل كشفند؛ در حالي كه ايمان ديني بر اين باور است كه معنا و ارزش حقيقي زندگي در اين جهان و به طور كلي ارزش و معناي كل هستي، تنها با رجوع به حقيقتي قابل فهم و دريافت است كه برتر از كل جهان ميباشد، و همين عامل متعالي و فوق مادي است كه تمام گونههاي ايمان ديني (اعم از خداباوري و خدا ناباوري) را در مقابل سكولاريسم به هم پيوند ميدهد.
بنابراين، دين در تمام انواعش و سكولاريسم در تمام وجوهش، دو راه مختلفي در معنا دهي و ارزش بخشي به همه اشيا، تحت يك نظام منسجمي از باورها، ارزشها و اعمال محسوب ميشوند.
سكولاريسم و دين، دو گونه كاملاً متفاوت از تجديد و بازيابي حقيقت هستند؛ زيرا تكيهگاه هر يك براي سامان بخشيدن به بيساماني تجربيات بشر و جهان طبيعي با ديگري متفاوت است. چنانكه بيان گرديد از نظر سكولاريستها جهاني كه در آن زندگي ميكنيم خود سرچشمه نهايي ارجاع است و همه چيز را ميتوان با استناد به دنيا توجيه و كشف كرد، دنيا با استناد به خودش قابل فهم و كنترل است. اما از نظر اهل دين، زندگي در اين جهان، اگر چه قابل فهم و عقلياب است، ولي اين فهم با استناد و ارجاع به حقيقتي متعالي سامانپذير است.[7]
« هوليوك» معتقد است كه سكولاريسم حركتي است كه قصد دارد تا زندگي، رفتار و سلوك انسان را بدون توجه به خداوند و آخرت سامان دهد.[8] و از آنجاييكه دين، مدعي تنظيم شناختها و رفتارهاي انسان از طريق ارتباط با خداوند و جهان آخرت است، در مقابل سكولاريسم قرار ميگيرد، و اين دو (يعني دين و سكولاريسم) در طول تاريخ ـ مخصوصا از رنسانس به اين سو ـ به صورت دو رقيب سرسخت ظاهر شدهاند، و هميشه، رشد سكولاريسم با افول دين و رشد دين با افول سكولاريسم همراه بوده است.[9]
در حقيقت، سكولاريسم معتقد است كه دولت، اخلاق، آموزش و پرورش و... همه بايد از دين، مستقل شوند و هيچ حوزهاي نبايد متأثر از دين و آموزههاي ديني شود.
در نتيجه، ميتوان سكولاريسم را به معناي دقيق كلمه در مقابل دينداري قرارداد، و به همين جهت است كه در قرن نوزدهم، انديشمندان عرب، واژه «دهريه» را معادل لغت سكولاريسم در زبان عربي به كار بردهاند.[10] و امروزه نيز از واژه «عَلْمانيه» (به فتح عين) استفاده ميكنند، و در توضيح آن گفتهاند كه اين لغت، منسوب به «العَلْم» به معناي عالَم است، و در مقابل دين و ماوراء الطبيعه قرار دارد.
عَلْمانيون به افرادي اطلاق ميشود كه به نحو گستردهاي عقل را در امور گوناگون، حاكم ميكنند و بدون تقييد به دين و منابع ديني، صرفا مصلحت عمومي مردم را وجهه نظر خود قرار ميدهند.[11] «ويلسون» نيز با تأييد امر فوق، معتقد است كه سكولاريسم يك ايدئولوژي است، و قائلان و مبلغان اين ايدئولوژي، آگاهانه همه اَشكال اعتقاد به امور و مفاهيم ماوراءالطبيعي و كاركردهاي مختص به آن را طرد و تخطئه ميكنند؛ و در مقابل، از اصول غيرديني و ضد ديني به عنوان مبناي اخلاق شخصي و سازمان اجتماعي حمايت ميكنند.[12]
بنابراين، سكولاريسم به معناي نفي دين و آموزههاي ديني از تمام حوزههاي معرفتي بشر ـ اعم از معرفتهاي نظري و عملي ـ است. به عبارت ديگر، دين حق دخالت در تحليلها و تفسيرها و نيز تصميمگيريهاي انسان را ندارد. و انسان صرفا بر اساس عقل حسابگر خود و مناسبات دنياي مادي، ميتواند تفسيري براي يك پديده ارائه كرده و بر اساس آنها تصميمگيري كند.
از اين رو، نميتوان علوم تجربي ـ از قبيل فيزيك و شيمي ـ ديني و نيز علوم انساني ديني و اسلامي داشت. اقتصاد، مديريت، روانشناسي، سياست، فلسفه،... نميتوانند با توجه به نظريات ديني، تفسير و تحليل شوند، اخلاق فردي و اجتماعي را بر اساس دستورات و آموزههاي ديني نبايد تبيين كرد، بلكه تنها منبع تحليل و تفسير اين علوم، همين دنياي مادي است و بس.
به اعتقاد برخي، امروزه سكولاريزاسيون، در سه حوزه وارد شده است:
1ـ سكولاريزاسيون سياسي: سكولار كردن سياست، به اين معني كه دولت در وضع قوانين و تشكيلاتش توجهي بسيار كم و يا هيچ توجهي به دين ندارد.
2ـ سكولاريزاسيون معرفتي: سكولاريزاسيون در اين حوزه به معني نفي دين در حوزه شناخت و معرفت است. بر اساس اين ديدگاه، خداوند به عنوان خالق جهان، هيچ جايگاهي در اين جهان ندارد، و دين نيز هيچ حقيقتي را به ما نميدهد. در اين نظر، آنچه كه به جاي دين مينشيند و بيانگر حقيقت ميباشد، علم تجربي است و حتي خود دين نيز به عنوان يك پديده طبيعي، بايد مورد بررسي قرار گيرد. از اين رو، رهبران فكري جامعه، عالمان علوم تجربي، فلاسفه، هنرمندان و... خواهند بود.
3ـ سكولاريزاسيون شخصي: سكولاريزاسيون در اين حوزه، مربوط به رفتار و اعتقادات شخصي است. به اين معني كه شخص در اعتقادات و رفتارهاي فرديش، توجهي به دين ندارد.[13]
با عنایت به فرهنگ سکولار و ارزشهای آن، روشن میشود که علوم برخاسته از این فرهنگ نمیتواند مطلوب انسان و اندیشه عقلانی اسلام باشد، و ضرورت تحول و بازبینی در علوم انسانی موجود در دانشگاه آشکار میگردد.
به همین جهت است که بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی ره در ابتدای انقلاب، با توجه به نقش ویژه دانشگاه در فرهنگ جامعه ایران اسلامی و نیز پرورش مدیران کشور، آن را مبدأ همه تحولات کشور دانسته اما به علت وضعیت غیر اسلامی آن در ابعاد گوناگون، با اعلام انقلاب فرهنگی، قریب به دوسالونیم، دستور تعطیلی دانشگاههای کشور را صادر کردهاند، و معنای تعطیلی دانشگاهها جز این نبوده است، که دانشگاه موجود، با انقلاب اسلامی ایران و اهداف آن سازگار نیست.
نیز رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیهالله خامنهای مدظله در سخنرانیهای متعدد، به تعارض معارف و علوم انسانی که در دانشگاه ارائه میشود، با اندیشههای اسلامی اشاره کردهاند:
من در باره علوم انسانی گلایهای از مجموعههای دانشگاهی کردم-بارها، این اواخر هم همینجور- ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالبا مبتنی بر نگاه مادی است. خوب این نگاه، نگاه غلطی است، این مبنا، مبنای غلطی است، این علوم انسانی را ما به صورت ترجمهای، بدون اینکه هیچ گونه فکر تحقیقی اسلامی را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، میآوریم توی دانشگاههای خودمان و در بخشهای مختلف، اینها را تعلیم میدهیم، در حالی که ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد.[14]
بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفههایی است که مبانی آنها مادیگری و بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی میشود و آموزش این علوم انسانی در دانشگاهها منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد.[15]
همچنین در مورد مدیرانی که با آموزهها و علوم انسانی موجود در دانشگاهها پرورش مییابند، میفرمایند:
علوم انسانی رایج، متکی بر جهانبینی دیگری غیر از جهانبینی الهی است و مدیران آینده کشور را براساس اهداف جهانبینی غربی و مادی تربیت میکند که لازم است حوزههای علمیه و علمای دین برای جلوگیری از این انحراف، نظریههای اسلامی را در زمینههای مختلف، مشخص، و برای برنامهریزی در اختیار مسئولان بگذارند.[16]
علوم انسانی موجود در دانشگاهها براساس اندیشه غیر دینی و سکولار و برای برآوردن نیازهای مادی انسانهای سکولار موجود در یک فرهنگ مادیگرایی صرف، تنظیم شده است، و از اینرو، نمیتواند پاسخگوی نیازهای انسان موجود در یک فرهنگ انسانی الهی ایران اسلامی باشد:
علوم انسانی اهمیت دارد، علوم انسانی کنونی در کشور بومی نیست، متعلق به ما نیست، ناظر به نیازهای ما نیست، متکی به فلسفه ما نیست، متکی به معارف ما نیست، اصلا ناظر به مسائل دیگری است، مسائل ما را حل نمیکند. دیگرانی طرح مسئله کردند، برای خودشان حل کردند-به درست و غلطش هم کار نداریم- اصلا از ما بیگانه است.[17]
براین اساس، حفظ علوم انسانی موجود در دانشگاهها رفتاری عقلانی و اسلامی نخواهد بود:
با صدای بلند محکمات عقلی را انکار میکنند و به نسبیگرایی و شکاکیت در همه اصول-اصول اخلاقی، اصول عقلانی و حتی اصول علمی- کشانده شدهاند. این تجربه، تجربهای نیست که کسی از آن تقلید کند. خطاست که ما راه طی شده به منزل نرسیده غرب را دنبال کنیم.[18]
با توجه به اینکه محتوای علوم موجود در دانشگاهها، سکولار و مبتنی بر مبانی ضددینی بوده و صرفا در صدد رفع نیازهای مادی و شهوانی بشر است، نمیتواند الگوی مناسبی باشد تا براساس آن ساختارهای کشور را تنظیم و اسباب پیشرفت کشور را فراهم کنیم:
آنچه موجب میشود ما الگوی غربی را برای پیشرفت جامعه خودمان ناکافی بدانیم، در درجه اول این است که نگاه جامعه غربی و فلسفههای غربی به انسان-البته فلسفههای غربی مختلفاند، اما برآیند همه آنها این است- با نگاه اسلام به انسان، به کلی متفاوت است، یک تفاوت بنیانی و ریشهای دارد. لذا پیشرفت که برای انسان و به وسیله انسان است، در منطق فلسفه غرب معنای دیگری پیدا میکند، تا در منطق اسلام. پیشرفت از نظر غرب، پیشرفت مادی است، محور، سود مادی است، هرچه سود مادی بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است، افزایش ثروت و قدرت. این، معنای پیشرفتی است که غرب به دنبال اوست، منطق غربی و مدل غربی به دنبال اوست و همین را به همه توصیه میکنند. پیشرفت وقتی مادی شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتی قربانی کرد. یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند، ولی اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد. اما از نظر اسلام، پیشرفت، این نیست. البته پیشرفت مادی مطلوب است، اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالی انسان است. پیشرفت کشور و تحولی که به پیشرفت منتهی میشود، باید طوری برنامهریزی و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالی برسد، انسان در آن تحقیر نشود. هدف انتفاع انسانیت است، نه طبقهای از انسان، حتی انسان ایرانی. پیشرفتی که ما میخواهیم براساس اسلام و با تفکر اسلامی معنا کنیم، فقط برای انسان ایرانی سودمند نیست، چه برسد بگوییم، برای طبقهای خاص. این پیشرفت، برای کل بشریت و برای انسانیت است. نقطه تفارق اساسی، نگاه به انسان است.[19]
علم، بر اساس جهانبینی سکولار غربی مطلوب ما نخواهد بود بلکه امر خطرناکی است:
ما باید به جایی برسیم که در این عرصهها هر چه ممکن است، پیش برویم، هر چه ممکن است، بفهمیم، و البته علم را وسیله سعادت انسان قرار دهیم. تفاوت نگاه دین-یعنی اسلام- به علم، با نگاهی که دنیای مادی به علم می نگریست، در همین است. ما علم را میخواهیم برای سعادت بشر، برای رشد بشر، برای شکوفایی بشر، برای استقرار عدالت و آرزوهای قدیمی بشر.[20]
ما میخواهیم کشور را علمی کنیم. اشتباه نشود، غربیها علم را دارند، اما در کنار علم و آمیخته با این علم، چیزهایی را هم دارند که از آنها میگریزیم. ما نمیخواهیم غربی بشویم، ما میخواهیم عالم بشویم. علم امروز دنیایی که عالم محسوب میشود، علم خطرناکی برای بشر است. علم را در خدمت جنگ، در خدمت خشونت، در خدمت فحشا و سکس، در خدمت مواد مخدر، در خدمت تجاوز به ملتها، در خدمت استعمار، در خدمت خونریزی و جنگ قرار دادهاند. چنین علمی را ما نمیخواهیم، ما اینجور عالم شدن را نمیخواهیم. ما میخواهیم علم در خدمت انسانیت باشد، در خدمت عدالت باشد، در خدمت صلح و امنیت باشد. ما اینجور علمی میخواهیم. اسلام به ما این علم را توصیه میکند. ما دنبال علمی هستیم که ما را به معنویت، به انسانیت، به خدا، به بهشت نزدیک کند.[21]
براین اساس، به نظر میرسد که یکی از ضروریترین کار در نظام اسلامی، برنامهریزی برای اسلامی شدن دانشگاههای کشور در ابعاد گوناگون است.
اما ابعادی که باید در دانشگاهها مورد توجه قرار گرفته و اسلامی شود، عبارتند از:
1. متون درسی موجود در حوزه علوم انسانی.
تغییر متون سکولار و ضددینی در علوم انسانی و تولید نرمافزار اسلامی از مهمترین ابعادی است که باید مورد توجه قرار گیرد. روشن است که این بخش نیازمند برنامهریزی دقیق بوده و رسیدن به هدف مذکور، امری است که به تلاش نخبگان حوزوی و دانشگاهی معتقد به اسلام در طول چند دهه وابسته است.
2. بازآموزی اساتید دانشگاهها.
بدون داشتن اساتید آشنا و معتقد به اندیشه اسلامی-به ویژه در مورد اساتید علوم انسانی- نمیتوان امیدوار به تحول در فرهنگ جامعه و نیز پرورش مدیران صالح و متناسب با نظام اسلامی بود.
3. بازآموزی و تربیت فکری و اخلاقی دانشجویان کشور.
آشنا کردن دانشجویان کشور با اندیشه اسلامی و اهداف نظام اسلامی از امور ضروری است، و درسهای معارف در دانشگاهها نیاز مزبور را مرتفع نمیسازد.
4. تغییر در ظواهر دانشگاهها.
متاسفانه ظواهر دانشگاههای کشور، به گونهای نیست که مذکِّر ایمان و توجه به خداوند باشد، بلکه شاید بتوان گفت که مذکِّر شیطان است.
رسیدن به تحول در ابعاد بیان شده نیازمند برنامهریزی دقیق، ترسیم اهداف و راهبردهای عملی دستیابی به آن اهداف است. از اینرو، نسبت به هر یک از موارد بیان شده باید تبیین درستی انجام شود، که در اینجا به صورت اجمالی به بعضی از نکات اشاره میکنیم:
1-تحول در متون و رسیدن به علم دینی
از ضروریترین کار در تحقق دانشگاه اسلامی، تغییر متون موجود در زمینه علوم انسانی است.
اما قبل از بیان راهکارها لازم است تصویر درستی از علمدینی داشته باشیم؛ از اینرو، مراد از علم دینی را توضیح میدهیم.
در محل بحث، سه واژه داشته که باید روشن شود: علم، دین، و علم دینی.
(1)- علم
گرچه علم، مفهومي بديهي و بينياز از هر گونه تعريف حقيقي ـ اعم از رسمي و حدّي ـ بوده و بلكه ارائه تعريف حقيقي از آن ممكن نيست،[22] امّا براي آن، معانی مختلف اصطلاحي ذكر شده است كه برخی از آنها را بيان ميكنيم تا معنای مورد نظر از علم روشن گردد.
علم در اصطلاح مباحث معرفتشناسی نزد اندیشمندان مسلمان، به معناي مطلق آگاهي و انكشاف اعم از انكشاف حضوري و انكشاف حصولي است.[23]
در اصطلاح منطق، علم، مختص آگاهيهاي حصولي اعم از تصّور و تصديق است، چنان كه در تعريف علم آوردهاند: «حصول صورت شيء در عقل».[24]
گاهی علم فقط به علم حصولي تصدیقی- اعم از تصديق ظنّي و تصديق يقيني - اطلاق ميشود. در مطالع آمده است : «و قد يطلق العلم و يراد به التصديق».[25]
مجموعه مسائلی که پیرامون امر واحد – اعم از جزئی، کلی، اعتباری و حقیقی-بحث میکنند، اصطلاح دیگر علم است.[26] این اصطلاح شامل علومی مانند: تاریخ، جغرافیا، دستور زبان، علوم تجربی و فلسفه میشود.
مجموعه قضایا و مسائل کلی –اعم از اعتباری و حقیقی- که محور خاصی برای آن لحاظ شده است. این اصطلاح شامل علوم اعتباری مانند علم لغت و دستور زبان و نیز علوم حقیقی مانند علوم تجربی میگردد. [27]
مجموعه قضایای حقیقی که از امر واحدی بحث میکنند. در این اصطلاح، علومی مانند دستور زبان و تاریخ، علم تلقی نمیشوند.[28]
مجموعه قضایای کلی حقیقی که محور خاصی داشته و با روش تجربی به بحث میپردازد.[29]
مراد از علم، در محل بحث، معنای چهارم است، یعنی مجموعه مسائلی که پیرامون امر واحد بحث میکنند.
(2)- دین
برای دین در لغت و اصطلاح، معانی گوناگونی ذکر شده است، اما جهت عدم اطاله بحث، صرفا به ذکر دو معنای اصطلاحی عام و خاص آن اشاره میکنیم:
معنای عام: مجموعهای از احکام عملی مبتنی بر بایدها و نبایدها خاصی که برخاسته از نظامی از باورهای خاص است. در این معنای عام، دین شامل ادیان توحیدی و غیر توحیدی و حتی مارکسیسم و سکولاریسم نیز میشود، و به همین معنا نیز در قرآن کریم بکار رفته است: «لکم دینکم و لی دین». مجموعهای از احکام عملی مبتنی بر بایدها و نبایدهای خاصی که برخاسته از نظام خاصی از باورهای بوده و از طریق وحی به پیامبران ارسال شده است. در این معنا، دین شامل ادیان توحیدی مانند اسلام میشود، و ادیان غیر توحیدی از شمول آن خارج است.
مراد از دین، در محل بحث، معنای دوم بوده و مقصود از آن، اسلام است.
(3)- علم دینی
پس از روشن شدن دین و علم، باید مراد از دینی یا اسلامی شدن علم را توضیح دهیم.
اسلامی و دینی شدن علم به چهار معنای زیر قابل تصور است:
معنای اول: تغییر در مبانی علوم و تصحیح آنها
هر علمی مرکب از قضایایی است که در آنها، محمولات برای موضوعاتشان اثبات میشوند.اما اثبات محمولات برای موضوعات در هر علم، نیازمند مقدماتی است که این مقدمات در نهایت به اصول و تصدیقاتی بر میگردد، که صحت آنها –در صورت بدیهی نبودن- باید در علم دیگر به اثبات برسد. به چنین مقدمات تصدیقیه، «مبادی تصدیقیه»، «اصول موضوعه و متعارفه» و در اصطلاح جدید، «پیشفرض» گفته میشود.
برای نمونه، تمامی علوم تجربی، بر اعتماد به روش تجربه به عنوان ابزار معرفت استوار هستند (مبنا و پیشفرض معرفتشناختی).
پوزیتویستها معتقدند که علم با مشاهده آغاز و سپس از طریق استقراء به تعمیم مناسب خود میرسد. به دیگر سخن، آنچه که با مشاهده بدست میآید، گزارههای جزئی هستند در حالی که نظریات مورد قبول در علوم تجربی، کلی میباشند، از اینرو، جای این سوال هست که اگر علم بر تجربه بنا شده باشد، چگونه میتوان از امور قابل مشاهده جزئی به قضایای کلی رسید؟ پاسخ آنها آن است که علم با مشاهده آغاز میشود و سپس از طریق استقراء، به تعمیم مناسب رسیده و گزارههای کلی که معرفتهای تجربی از آن تشکیل شده است، به دست میآید. تقریر اصل استقراء به این صورت است:
«اگر تعداد زیادی الف تحت شرائط بسیار متفاوتی مشاهده شوند و اگر تمام الفهای مشاهده شده بدون استثناء خاصیت ب را داشته باشند، آنگاه تمام الفها خاصیت ب را دارا هستند.»
اما سوال اساسی آن است که خود این اصل چگونه قابل توجیه است؟ به عبارت دیگر، بر فرض که بپذیریم، مشاهده به منزله نخستین گام، مجموعه مطمئنی از گزارههای مشاهدهای در اختیار ما میگذارد، اما به چه دلیلی برهان استقرایی منتهی به معرفت علمی قابل اتکا و یا شاید درست میشود؟
روشن است که استقراء هیچگاه نمیتواند نتیجه یقینی را به بشر ارائه دهد، یعنی نه منطقا قابل توجیه است و نه به لحاظ تجربی قابل دفاع است، بلکه مشتمل بر دور است، یعنی نمیتوان صحت نتایج استقرائی را براساس چند استقرای منتهی به نتیجه درست، تبیین کرد. از این رو، در نتایج استقرایی احتمال خطا موجود است و به همین جهت است، که در علوم تجربی، شاهد تغییرات گسترده در عرصه تئوریها و مواجهه با خطاهای گوناگون هستیم.[30]
اعتماد افراطی به حس و تجربه در علوم تجربی موجب گشت که برای بسیاری این اعتقاد حاصل شود که آنچه با حس و مشاهده قابل درک نیست، وجود نیز ندارد، برای نمونه، بسیاری از فیزیکدانان مانند «هایزنبرگ» معتقد بوده اند که واقعیتی ورای تجربه وجود ندارد،[31]و شاید به همینخاطر است که حتی در علوم انسانی مدرن، علمی نتوان یافت که «روح مجرد» برای انسان را پذیرفته باشد، و براساس آن تئوریهای خود را سامان داده باشد.
علوم تجربی –و نیز علوم انسانی- بر دوش مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی متعددی استوار است، و تا آن مبانی تصحیح نگردد، نمیتوان انتظار دستیابی به نتایج صحیح و قابل اعتماد را داشت. برای نمونه، یکی از مبانی هستیشناختی در علوم تجربی، قانون اول حرکت است که گالیله آن را مطرح کرده است.
اگر مثلاً خودروي شما با سرعت پنجاه مايل در حركت باشد و شما موتور آن را خاموش كنيد، سرعت آن كم شده و به تدريج متوقّف ميشود. بنابراين، براي اين كه اين خودرو به همان سرعت خود باقي باشد، لازم است كه به طور مداوم نيرويي به آن خودرو وارد شود. اين امر مورد تأييد همه مشاهدات متعارف مربوط به اجسام بوده است. ارسطو نيز تصوّر ميكرد كه اين امر يك قانون طبيعي است و به عنوان قانون طبيعي سرتاسر قرون وسطي تا عصر گاليله پذيرفته شد. همين قانون را در مورد سيّارات و ستارگان به كار ميبستند. آنها دائماً در آسمان در حال حركتند. بنابراين، نوعي نيرو بايد آنها را به جلو براند يا به طرف خود بكشاند. اعتقاد همگان اين بود كه ارواح يا فرشتگان، آنها را به دنبال خود ميكشند. حتّي عالمان بر همين فرض بودند كه نيروي محرّكي لازم است. از اين رو، دكارت پيشنهاد ميكرد كه فضا مملو از گردابهاي اثيري است كه سيّارات را به دوران مياندازد. آنچنان كه در گرداب نيروي آب، اجسام شناور را به همراه خود به چرخش در ميآورد.
امّا گاليله برعكس آن فكر ميكرد. قانون اوّل حركت به ما ميگويد كه هيچ نيرويي لازم نيست تا شيئي را با سرعت يكنواخت به حال حركت نگاه داريم. اين قانون بيان ميكند كه يك جسم حالت سكون يا حركت يك نواخت در خطّ مستقيم را هميشه ادامه ميدهد مگر هنگامي كه نيرويي برآن وارد شود. تا آنجا كه به وضع يك جسم در حالت سكون مربوط ميشود، اين قانون با فهم متعارف سازگار است. اگر جسمي در حالت سكون باشد، هميشه در حالت سكون باقي ميماند مگر اين كه نيرويي آن را از مكانش به سوي جلو براند يا به سوي خود بكشاند.
امّا آنچه اين قانون در باره جسم در حال حركت بيان ميكند، انقلابي است بزرگ. اين قانون ميگويد اگر خودرويي با سرعت پنجاه مايل در ساعت حركت كند، با موتور خاموش به حركت مستقيم در مسير مستقيم خود با سرعت پنجاه مايل براي هميشه ادامه خواهد داد، مگر اين كه نيرويي برآن وارد شود تا آن را از حركت باز دارد. و اين نيرو همان اصطكاك است و اگر نيروي اصطكاك نباشد، خودرو هرگز از حركت باز نميايستد.
اين نظريّه تغيير مهمّي در نگرش به پديدهها و حوادث عالم طبيعت ايجاد كرد. بر اساس اين نظريّه، فرض وجود خداوند فقط براي لحظه اوّل پيدايش جهان و حركت اجسام و سيّارات ضرورت داشت، ولي بقاي اين جهان بدون وجود خدا و دخالت او نيز به راحتي قابل تبيين بود.
موجوداتي كه در اين لحظه در جهان پديد ميآيند و نيز تبديل و تبدّلاتي كه در جهان رخ ميدهد، بدون فرض وجود خداوند و صرفا با اعتماد به پديدههاي مادّي و طبيعي قابل تبيين است. براين اساس، يك چرخش كامل پديد آمد. تا قبل از گاليله و نيز علوم جديد سعي ميشد تا جهان با تئوريهاي ديني تبيين شود. ولي از آن زمان، با فرض عدم نياز به خداوند، در بقاي موجودات و به گوشه راندن خداوند به لحظه پيدايش جهان، تبيينهاي ديني حوادث نيز رخت بربست. [32]
ولی در فلسفه اسلامی، بطلان چنین ادعایی به اثبات رسیده است، اینکه علت، صرفا در حدوث معلول موثر است، اما در بقای آن دخالتی ندارد، سخنی است باطل و محال است که علت حقیقی، در بقای معلول دخالت نداشته باشد.
در علوم انسانی نیز، همه آنها مبتنی بر تعریف خاصی از انسان هستند. متاسفانه غلبه تجربهگرایی موجب شده است که برای نمونه، در روانشناسی قائل به روح مجرد برای انسان نباشند، و روح را همان مغز و فعل و انفعالات مغز بدانند. روشن است که این مبنا باطل است و براساس تجربهگرایی نیز نمیتوان روح مجرد را نفی کرد، زیرا هیچگاه تجربه قادر به اثبات عدم نیست، به تعبیر دیگر، متعلق تجربه، امر ثبوتی است، نه سلبی. از سویدیگر، عقل انسان، وجود روح مجرد را برای انسان اثبات خواهد کرد، و صحت احکام عقلی نیز در معرفتشناسی به اثبات میرسد. برایناساس، برای اینکه علوم، بر مبانی درستی استوار شوند، ابتدا باید معرفتشناسی و سپس هستیشناسی و براساس آنها انسانشناسی را مورد بحث دقیق و عالمانه قرار دهیم، و با دستیابی به آراء درست در مورد انسان است که میتوان در علوم انسانی، داوریهای درست ارائه داد. بدون داشتن یک معرفتشناسی درست، هستیشناسی صحیح و ارائه تعریف دقیق از انسان و ابعاد مختلف وجودی او، نمیتوان داوریهای درست در مورد روان، جامعه، اقتصاد و ... انسان ارائه داد. در صورتی که انسان را مادی صرف دانسته و روح او را نیز همان مغز مادی و فعل و انفعالات او بدانیم، روشن است که تمام رفتارهای انسان براساس عوامل مادی قابل تحلیل خواهد بود، یعنی وقتی که این عامل مادی را به بدن انسان اضافه کنیم، فلان اثر و رفتار از انسان بروز خواهد کرد، و روشن است که در این تحلیل، خوب و بد، ثواب و عقاب و مهمتر از آن، مساله اختیار انسان، غیر قابل تبیین خواهد بود.
بنابراین، یکی از معانی اسلامی سازی علوم آن است که باید در مبانی و پیشفرضهای معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی علوم، تجدید نظر شود و آنها را تصحیح کنیم. البته این نوع تغییر، اختصاصی به دیدگاه اندیشمندان مسلمان نخواهد داشت، زیرا نیاز علوم به داشتن مبانی درست، نیازی است عام، و امری است که هر عقل سلیمی آن را میپذیرد.
معنای دوم: قرارگرفتن دین به عنوان مقام گردآوری تئوریها
تئوریهایی که در علوم مختلف مطرح میشود، از دو مقام قابل بررسی است: مقام گردآوری آن تئوریها و مقام داوری آنها. معنای دوم اسلامیسازی علوم آن است که در برخی از علوم، میتوان به سراغ دین اسلام رفت و تئوریهای آن علم را از درون دین، صید کرد. به عبارتدیگر، دین را میتوان مقام گردآوری تئوریهای آن علوم دانست.
براینمونه، برای حل مشکل افسردگی و رهایی از اضطراب و رسیدن به آرامش، قرآن کریم –و نیز روایات- راه حل ارائه میدهند، و میتوان با مراجعه به قرآن و روایات، تئوری خاصی در حل مشکل افسردگی ارائه کرد. قرآن کریم میفرماید برای رسیدن به آرامش باید به یاد خدای متعال بود: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب».[33] البته روشن است که مراد از ذکر و یاد خدای متعال، صرفا ذکر زبانی نیست، بلکه مراد آن است که انسان، در وقت دیدن صحنههای خاص به یاد خدا باشد، در وقت شنیدن صداها و موسیقیها به یاد خدا باشد،در وقت حرفزدن به یاد خدا باشد و ... یعنی تقوا داشته باشد. در نتیجه، برای رسیدن به آرامش باید تقوا داشت. علاوه براین، برای رسیدن به آرامش، باید نماز خواند: «إننی أنا الله لا إله إلا فأعبدنی و أقم الصلاه لذکری»،[34] بدون یاد خدای متعال، زندگی سخت خواهد بود و انسان آرامش ندارد: «و من أعرض عن ذکری فإن له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة أعمی»[35](در تفسیر این آیه علامه طباطبائی آورده است: در این آیه به روشنی بیان شده است که آنان که از یاد خدا رویگردانند، زندگی سخت خواهند داشت، این بدان سبب است که هر کس از خدا فاصله بگیرد و او را از یاد ببرد، ناگزیر به دنیا دل میبندد و همه تلاشهای خود را در راه رسیدن به متاع دنیا به کار میبرد و به اندوختههایش قانع نمیشود و همواره در پی افزودن ثروت و امکانات خویش است، از اینرو، هیچگاه رضایت خاطر ندارد و حرص و آزش فرو نمینشیند. گذشته از این او همیشه در غم از دست دادن داراییهای خویش است و پیوسته از هجوم بیماریها و محرومیتها نگران است و خود را در معرض حسادت حسودان و کینه رقیبان میبیند. ولی اگر مقام پروردگارش را بشناسد و از یاد او غفلت نورزد، اطمینان مییابد که نزد خدای خود زندگی دیگری دارد که نیستی در آن راه ندارد و از سلطنتی بهرهمند میشود که پایانپذیر نیست و به عزت و شکوهی میرسد که با هیچ ذلتی آمیخته نیست. از سوی دیگر، این حقیقت را نیز باور میکند که دنیا سرابی زودگذر است و گذرگاهی بیش نیست، از اینرو، به آنچه خدا به او داده قانع است و هرگز احساس کمبود نمیکند و به خاطر از دست دادن داراییها غمگین نمیشود و زندگی در کامش تلخ نمیشود.)
ایمان به خدای متعال، موجب اطمینان و آرامش است، و با کفر به خدای متعال است که ناآرامی و اضطراب و ترس خواهد آمد: « و ضرب الله مثلا قریة کانت آمنة مطمئنة یأتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بأنعم الله فأذاقها الله لباس الجوع والخوف بما کانوا یصنعون».[36]
در علم حقوق، سیاست، مدیریت و اقتصاد نیز قرآن و روایات میتوانند مقام گردآوری بسیاری از تئوریهای این علوم قرار گیرند.
معنای سوم: قرار گرفتن دین به عنوان مقام داوری تئوریها
چنانکه بیان گردید، تئوریهای مطرح در علوم، علاوه بر مقام صید و گردآوری، مقام داوری نیز دارند، یعنی باید بررسی کرد که آیا تئوریهای مطرح شده در یک علم درست هستند یا باطل.
معنای سوم اسلامی شدن علوم، آن است که دین را مقام داوری تئوریهای علمی قرار دهیم، یعنی با مراجعه به دین، صحت یا بطلان تئوری خاصی در علم خاص را بیان کنیم. برای نمونه، در صورتی که در علم اقتصاد نظریهای بیان شود که برای دستیابی به سود بیشتر، اخذ «ربا» پیشنهاد گردد، در این مورد، دین به عنوان داور، چنین نظریهای را باطل میشمارد.
نیز علومی که دستوری صرف بوده –مانند اخلاق- و یا دارای جنبههای دستوری نیز هستند-مانند پزشکی، روانشناسی، جامعهشناسی و اقتصاد- ممکن است تجویزها و دستورهایی صادر شوند که با آموزههای دینی در تعارض باشند، برای نمونه، ممکن است برای درمان فلان مریضی خاص، پزشک، دستوری صادر کند که با آموزههای دین اسلام در تعارض باشد، یا در علم اقتصاد، برای حل مشکل گرانی، دستوری صادر شود که با آموزههای دین اسلام در تعارض باشد. چنانکه در علم اخلاق نیز ممکن است تئوریهایی در مورد خوب و بد بودن رفتارهایی ارائه شود، که با دین اسلام در تعارض باشد.
در تمام این موارد، اسلامیشدن علوم یاد شده به این معناست که بر اساس داوری دین اسلام، به تصحیح تئوریها و تجویزها و بایدها و نبایدهای بیان شده در آن علوم و توسط عالمان آن علوم بپردازیم.
معنای چهارم: ارائه تبیین غایی از پدیدهها
یکی از نکات مهم در دین اسلام، ارائه هدف و غایت برای پدیدههای جهان است. در اندیشه اسلامی، عالم هستی براساس طرح حکیمانه الهی ساخته شده و هر پدیدهای برای هدفی به وجود آمده است: «و هو الذی جعل لکم اللیل لباسا و النوم سباتا»[37]، «و جعلنا اللیل لباسا و جعلنا النهار معاشا»[38]، «إن فی السموات و الارض لآیات للمومنین»[39]، «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا»[40]، «و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها».[41]
در مقابل، علوم مدرن، هیچگاه در صدد ارائه علت غایی برای پدیدهها نیستند، بلکه صرفا علت فاعلی إعدادی پدیدهها را بیان میکنند، علوم جدید، صرفا میگویند که یک پدیده چگونه پدید میآید، اما اینکه چرا پدید میآید، در علوم جدید، توجهی به آن نمیشود. به دیگر سخن، دين در نهاد خود جهان را هدفمند دانسته و پديدههاي جهان را بر اساس اهداف و اغراض تبيين ميكند. ولي ويژگي علوم تجربي جديد اين است كه كاملاً اين تبيين را كنار گذاشته و به دنبال تبيين پديدهها از طريق علل فاعلي مادّي و طبيعي آنهاست. «ايان باربور» در اين مورد ميگويد:
جستجوي غايات تا حدّي نتيجه اين تصوّر بود كه هر چيز براي خود جايي در سلسله مراتب هستي دارد؛ چرا كه آفريده خداوندي هست كه قصد و غايت دارد. فرض كنيد كسي بپرسد: چرا آب در فلان درجه به جوش ميآيد...؟ دانشمند امروزه احتمالاً درجه معيّن و معلوم را به ساير بودهها و قوانين و نظريّههاي مربوط به ساختمان مولكولي ربط ميدهد، ولي سرانجام به نقطهاي ميرسد كه ميگويد: اين ديگر يك واقعيّت مبرم و توجيهناپذير است و پرسش از اين كه چرا چنين است، بي معني است.[42]
به دست دادن تبيين غايي يك واقعه، ارائه يك هدف و علّت غايي آن پديده است. ولي به دست دادن تبيين ماشين انگارانه و مكانيكي،[43] (كه همان تبيين علمي است) ارائه علّت فاعلي آن واقعه است. ـ تبيين ماشين انگارانه را ميتوان تبيين از طريق قوانين طبيعي نيز تعريف كرد-. ويژگي مهمّ نگرش نوين كه از علم به دست آمده، اين است كه جهاننگري آن تقريبا ماشين انگارانه است و نگرش غايي به جهان را به كلّي طرد كرده است.[44]
اين انقلاب در تغيير نگرش به جهان از شاه كارهاي «گاليله» است. گاليله اين تفكّر را بنيان نهاد كه به جاي تبيين رويدادها بر اساس «علل غايي»،[45] آنها را بر اساس «علل فاعلي»[46] توضيح دهيم؛ يعني روشن كنيم كه آنها به نحوي در پي رويدادهاي پيشين ميآيند. پس رويدادها در پي هدفي نيستند، بلكه فشار وارده از پشت آنها را ماشين وار جلو ميبرد.[47]
اين تفكر كه توسط گاليله پي ريزي شد، در نيوتن به اوج شكوفايي خود رسيد و پس از انقلاب علمي قرن هفدهم، اين تلقّي كه پديدههاي طبيعي عالم همانند يك ماشين هستند و نبايد براي آنها به دنبال هدف بود، به يك تلقّي رايج تبديل گرديد. امّا نكته مهمتر اين كه اين انديشه كه عالَم يك ماشين است، سريعا همه اروپا را فرا گرفت و بسياري از متفكّرين غربي معتقد شدند كه نه تنها جهان يك ماشين است، بلكه هر چيزي در دنيا يك ماشين است. «هابز» بدن انسان را با يك ماشين مقايسه كرد. «هيوم» در قرن هجدهم نوشت: «به دور تا دور دنيا نظري بيافكنيد. چيزي به جز يك ماشين عظيم نخواهيد ديد كه به تعداد بيشماري از ماشينهاي كوچكتر تقسيم شده است».[48]
بر اين اساس، تنها تبيين قابل قبول، تبيين علمي و ماشيني است و تبيين غايي، تبييني «غيرعلمي» است. «برتراند راسل» پس از ارائه شرحي در باب علم، در قطعه مشهوري نوشت: «به طور خلاصه، جهاني كه علم براي اعتقاد ما عرضه ميكند، تا بدين حد و حتّي بيش از اين بي هدف و تهي از معناست.» [49]
معنای چهارم اسلامی شدن علوم، آن است که در عرصه تئوریپردازیها بتوانیم علاوه بر اینکه به علل مادی اشیاء توجه میکنیم، به علل غایی آنها نیز توجه کرده و آنها را بیان کنیم. یعنی اشیاء را در یک جایگاهی که در یک طرح حکیمانه الهی دارند، مورد تحلیل و تفسیر قرار دهیم.
2-توانمند سازی اساتید دانشگاه
راهکار دوم در اسلامی شدن دانشگاهها توانمندسازی اساتید دانشگاهها –به ویژه در حوزه علوم انسانی- و آشنایی آنها با اندیشه اسلامی است. بدون داشتن اساتید معتقد به اندیشه اسلامی، تغییر در متن، ما را به نتیجه مطلوب نمیرساند.
بحمدالله مراکز مختلفی –مانند موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره و نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها- گامهایی در این جهت برداشتهاند، اما:
اولا: مناسب است که از هر دو مرکز دعوت شود تا ضمن شنیدن برنامههای آنها، بر نقاط قوت، تاکید و کمک شود که نقاط ضعف برطرف شود.
ثانیا: با استقبال گستردهای که در میان اساتید از این طرح شده است، مناسب است که از جهت محتوایی که در این دورهها ارائه میشود، بازبینی دقیقی صورت گیرد، تا بتوان از این فرصت بدست آمده برای نظام مقدس جمهوری اسلامی استفاده درستی کرد.
ثالثا: مناسب است از مسئولین بسیج اساتید دعوت شود، تا ضمن آشنایی با دیدگاههای آنها، بتوان در تحقق هدف مذکور گامهای جدیتری برداشت.
رابعا: آشنا و توانمندسازی اساتید دانشگاهها نباید به آنچه که در دو طرح ضیافت و معرفت انجام میشود، منحصر شود بلکه باید در این مسیر برنامهریزی دقیقی انجام گیرد، برای نمونه، میتوان گذراندن کلاسهای فکری را شرط جذب اعضای جدید هیئت علمی و نیز ارتقا از یک رتبه به رتبه دیگر دانست، علاوه بر اینکه در طول سال، میتوان با ارائه کتب تخصصی موجود –که متاسفانه بسیار کم است- با اساتید در ارتباط بود.
خامسا: یکی از کارهای بسیار ضروری و جدی آن است که دانشگاه تربیت مدرس به جایگاه اصلی و هدف اصلی از تاسیس خود، یعنی پرورش و تربیت اساتید معتقد به اسلام و نظام مبارک اسلامی برگردد. متاسفانه دانشگاه تربیت مدرس، از مسیر اصلی خود خارج شده است. پیشنهاد میشود این دانشگاه، جذب دانشجوی جدید براساس روال موجود را متوقف کند، تا پس از برنامهریزی دقیق برای رسیدن به هدف مذکور، دانشجویان جدید را مطابق برنامهای که مدون شده است، جذب کند.
3- بازآموزی و تربیت فکری و اخلاقی دانشجویان کشور
از کارهای ضروری دیگر در جهت تحقق دانشگاه اسلامی، تربیت دانشجویان کشور براساس اندیشه اسلامی است. آنچه که تحت کتب و درسهای معارف در دانشگاه وجود دارند، کافی نیست، و نتوانسته است از جهت اساتید مربوطه و نیز کتب موجود، هدف فوق -یعنی کادرسازی افراد معتقد به اندیشه اسلامی و نظام جمهوری اسلامی- را تحقق بخشد.
بیش از از 15 سال است که با دستور مقام معظم رهبری مدظلهالعالی به آیهالله مصباح یزدی، طرحی با نام «طرح ولایت» برای دانشجویان سراسر کشور برگزار میشود، در این طرح که از سال 1375 شروع شده است، در تابستانها در دو دوره 25 روزه –در دو سال- تحت عنوان مرحله مقدماتی و تکمیلی بیش از 6 عنوان کتاب –که تحت اشراف علامه مصباح یزدی نوشته شده و مقام معظم رهبری نیز آنها را تایید کردهاند- به دانشجویان آموزش داده میشود.
پیشنهاد میشود:
از مسئولین بسیج دانشجویی و نیز بخش آموزش موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره که مسئولیت برگزاری این طرح کشوری را به عهده دارند، دعوت شود تا نقاط قوت و ضعف این طرح مورد بررسی قرار گیرد.
در صورت مفید بودن –پس از بررسی دقیق- مناسب است سازوکاری اندیشیده شود تا وزارت علوم، موظف به اجرای این طرح برای همه دانشجویان –البته ضرورتا با اشراف بسیج دانشجویی و موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره- شود. یا اینکه در صورت تصویب، کتب مذکور در دوره کارشناسی حداقل برای دانشجویان رشته علوم انسانی تدریس گردد.
غیر از طرح ولایت، طرح حوزه دانشجویی که از سوی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها برگزار میشود، باید مورد بررسی قرار گیرد، و ضمن دعوت از مسئولین این طرح، نسبت به تقویت آن تلاش جدی صورت گیرد.
4-تغییر در ظواهر دانشگاهها
از امور ضروری دیگر، تغییر در ظواهر دانشگاهها است. ظاهر حاکم بر دانشگاهها باید متناسب با اخلاق اسلامی باشد، و ظوابط شرعی در برخوردها باید رعایت گردد. روابط حاکم میان استاد و دانشجو، دانشجو و استاد و نیز دانشجویان با همدیگر –از دو جنس مخالف- نباید خارج از چهارچوبه ضوابط شرعی صورت گیرد.
البته واضح است با توجه به وضعیت موجود در دانشگاهها، تحقق چنین هدفی بسیار دشوار است، معلوم نیست که براساس کدام دلیل منطقی، دانشجویان جوان پر از احساسات از جنسهای مختلف را باید به این صورت کنار هم جمع کرد.
مناسب است اولا: عدالت آموزشی رعایت شود و وضعیت جذب دانشجویان، به صورت مساوی میان دختران و پسران رعایت گردد، متاسفانه وضعیت موجود، به صورت 60 (دختران) به 40 (پسران) است.
ثانیا: جهت تکریم جنسیتی، وزارت علوم موظف گردد، دانشگاههای تکجنسیتی موجود را تقویت، و به تدریج در سراسر کشور، چنین دانشگاههایی ایجاد گردند.
ثالثا: نظارت جدی شود تا از اختلاط بیشتر دانشجویان –از قبیل اردوهای علمی و ورزشی مختلط- جلوگیری شود.
پیشنهادهای لازم
در راستای تحقق اهداف چهارگانه مذکور، لازم است:
اعضای کمیته علوم انسانی و اسلامیشدن دانشگاهها در مجلس شورای اسلامی، از سابقه تمام کارهایی که تا به حال انجام شده است، آگاهی یابند، از اینرو، لازم است گزارشی از سابقه فعالیتهای کمیته اسلامی شدن دانشگاهها در شورای عالی انقلاب فرهنگی، کمیته تحول در علوم انسانی (به ریاست دکتر حداد عادل) و نیز فعالیتهای وزارت علوم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری و ... تهیه و به نظر اعضای این کمیته رسانده شود.
جهت ایجاد فضای لازم در دانشگاه نسبت به مسأله ضرورت اسلامی شدن دانشگاهها، همایشهای متعدد علمی از سوی دانشگاهها برگزار گردد و از صاحبنظران، مقالات و راهکار دریافت گردد.
با تشکلهای همسو در دانشگاهها –مانند بسیج دانشجویی، جامعه اسلامی و ...-هماهنگی صورت گیرد، تا بستر لازم برای ایجاد فضای لازم برای تحقق دانشگاه اسلامی را با برگزاری همایشها و تبلیغات مختلف فراهم کنند.
در صورت امکان، کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاهها به سمت مسأله ضرورت تحقق دانشگاه اسلامی و به چالش کشیدن علوم انسانی موجود، هدایت شوند.
با توجه به اینکه مطبوعات، سایتها خبرگزاریها و ... جهتدهنده افکار جامعه هستند، پیشنهاد میشود که با تعدادی از مراکز خبری همسو و متعهد و انقلابی ارتباط مستمر برقرار شود، و به طور مرتب نسبت به ایجاد فضای لازم در سطح رسانهای نسبت به ضرورت چنین کاری و بررسی آن از جهات مختلف، اقدامات لازم صورت گیرد. در این میان نباید از نقش بسیار مهم صدا و سیما غفلت کرد.
به امید تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی و طول عمر با برکت مقام معظم رهبری مدظلهالعالی. -------------------------------------------------------------- پی نوشت: Lawrenc Cahoon, From Modernism to Post Modernism, p.11..[1] Mcinerny, Modernity and Religion, p.ix..[2] . ر. ك: خوسه ارتگا ايگاست، انسان و بحران، ترجمه احمد تدين، ص 126[3] [4] . لاك ابرسول، "دنيايي، عرفي" درگولد، جوليوس و كولب، وليام ل. فرهنگ علوم اجتماعي، ص 416. [5].Randomhouse, Webster”s Encycloredia Unabridged Dictionary of the English Language, p.1731. [6].Ibid. [7] . برت.اف برينر،"سكولاريسم و دين، مباني بديل براي كنكاش در يك كثرت انگاري اصيل" در نامه فرهنگ، شماره 2، ص 49-50. [8]. Tamimi and Esposito, Islam and Secularism in the Middle East, p.14. [9]. WS. F, Pickering, “Secularization” in the Blackwell Encyclopedia of Modern Christian Thought, p.593. [10]. Charles D. Smith, “Secularism” in Encyclopedia of Modern Islamic World, V.4, p.21. . شبلی العیسمی، العلمانیه و الدولة الدینیة، ص18.[11] [12]. WS.F, Pickering, “Secularization” in the Blackwell Encyclopedia of Modern Christian Thought, p.593. [13]. See: WS.F, Pickering, “Secularization” in the Blackwell Encyclopedia of Modern Christian Thought, p.593-597. . بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از بانوان قرآنپژوه کشور، 28/7/1388. [14] 2 .بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از اساتید و اعضای هیئت علمی، نخبگان و روسای دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی، 8/6/1388. . بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم، 29/7/1389.[16] .بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اساتید دانشگاهها، 14/6/1389.[17] . بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاههای استان کرمان، 19/2/1384.[18] . بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دانشجویان فردوسی مشهد، 25/2/1386.[19] . بیانات ر رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران، 13/11/1388. [20] . بیانات ر رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار نخبگان جوان، 12/6/1386. [21] . ر.ک: صدرالدین الشیرازی، الحکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعة العقلیة، ج3، ص278.[22] . محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص151-152.[23] . حسنبن یوسف المطهر الحلی، القواعد الجلیة فی الشرح الرسالة الشمسیة، ص183؛ محمد رضا المظفر، المنطق، ج1-3، ص13. [24] . شمسالدینبن محمدبنعبدالرحمن الاصفهانی، مطالع الانظار، ص13-14.[25] . محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص61.[26] . همان.[27] . همان، ص64.[28] . همان. البته علم معانی مختلف دیگری نیز دارد که از ذکر آنها صرفنظر میشود.[29] . ر.ک: چالمرز، چیستی علم، درآمدی بر مکاتب علمشناسی فلسفی، ص14-28.[30] . مهدی گلشنی، تحلیلی از: دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر، مرکز نشر فرهنگی مشرق، تهران، 1374، ص10 و 48.[31] . استیس، دین و نگرش نوین، ص106-108.[32] . رعد/28.[33] . طه/14.[34] . طه/124.[35] . نحل/112.[36] . فرقان/47.[37] . نبأ/10.[38] . جاثیه/3.[39] . بقره/29.[40] . روم/21.[41] . ایان باربور، علم و دین، ص20.[42] Mecanical expelanation.[43] . ر.ک: استیس، دین و نگرش نوین، ص34-43.[44] Final Causes.[45] . Efficient Causes[46] . ر.ک: دانکیوپیت، دریای ایمان، ص58-59.[47] . استیس، دین و نگرش نوین، ص157.[48] . همان، ص166.[49] منبع:رجا