من بعد از دوم خرداد سال 76 احساس کردم که جریان انقلابی به سمت و سوی دیگری میرود و واجب دیدم که از اصل انقلاب دفاع کنم
و خیلی علاقه داشت که ما هم تربیت علمی و مذهبی پیدا کنیم.
برخی از اشخاص سیاسی هم از احمدینژاد خوششان نمیآمد و از مدارای من با احمدینژاد ناراضی بودند و دوست داشتند مجلس و دولت به جان هم بیفتند و مشی من را نمیپسندیدند که از چندین ماه قبل از مجلس هشتم برنامهریزی کردند که من رئیس نباشم و موفق شدند
که این شورا اولین جلسهاش را در در هفته اول بعد از پیروزی انقلاب به صورت علنی تشکیل داد که شهیدان آیتالله بهشتی و باهنر و آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی و آیتالله اردبیلی موسسان حزب بودند و 25 نفر دیگر که من هم جزو آن افراد بودم، آن موقع فعالیت کاملا سیاسی داشتیم ولی فعالیت رسمی و مسئولیت کاری من در انقلاب 2-3 روز بعد از 22 بهمن شروع شد.
من اگر زودتر انصراف میدادم فرصت خود را از دست میدادم ماندم تا سیاه نمایی نکرده باشم. ماندم تا برای آموزش مار به جای نوشتن آن نقاشی نکشم -کاری که برخی انجام دادند- من ماندم تا حرف نظام و انقلاب را بزنم
سکولاریسم بود.
وقتی آقای روحانی تبلیغات خود را شروع کرد قطعهای از آن را گذاشت که به همسرم گفتم روحانی همان فرد است و به خود روحانی هم گفتم ما انتظار داریم شما با همان مشی آن زمان عمل کنید
و با او به قول عوام کار حضرت فیل بود یعنی کار بسیار سختی بود. زیرا احمدینژاد در هیچ تعریفی نمیگنجید و روش خود را داشت.
وقتی مجلس ششم تشکیل شد خانم مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا ابراز خوشحالی کرد که مجلس به دست اصلاح طلبان افتاده است ولی اعلام کرد که هنوز نهادهای انتصابی در ایران هستند که جای نگرانی دارد و در مجلس نیز همین حرف تکرار میشد یعنی آن چیزی که ما از ولایت فقیه میفهمیم آنها نمیفهمیدند و حرف دیگری میزدند
نداد گفت این مسئله را باید از بقیه سؤال کنید.من بر عهدی که بستم استوار ماندم. ای کاش وحدتی که مقصود اصلی ما از ائتلاف بود حاصل میشد.