تا آخرین مرتبه ای که آیینِ اعزام رزمندگان به سوی جبهه ها در کشور برگزار شد، خیلِ مادرانی که برای بدرقه جوانانِ خود، چادر سیاه بر کمر بسته بودند، چشم را نوازش می داد
به گزارش جهان نيوز، سخن گفتن از احساسات یک مادر و خطابه سرایی قلم فرسایی با موضوع عشق مادرانه و امثالهم، شاید بسیار آسان به نظر بیاید و بسیاری نیز گفته اند و نوشته اند اما بی شک هیچ کس نتوانسته است حق مطلب را ادا کند. تنها یک مادر می تواند درباره ی فطرتِ مادرانه ی خود واژگانی ملموس و باور پذیر خلق کند. در سال های دفاع مقدس، مادران بسیاری شاهد عزیمت فرزندان خود به سوی معرکه جهاد بودند و هزاران تن از آنان پیکر غرق در خون عزیزان خود را به چشم دیدند و گریستند و سینه های شاهدان را به درد آوردند. و این حقیقت گریز ناپذیر یک جنگ است. با تمام این اوصاف، تا آخرین مرتبه ای که آیینِ اعزام رزمندگان به سوی جبهه ها در کشور برگزار شد، خیلِ مادرانی که برای بدرقه جوانانِ خود، چادر سیاه بر کمر بسته بودند، چشم را نوازش می داد و جالب این که کمتر می دیدی که اشکی بر صورت های شکسته ی آنان جاری باشد و فقط خدا می داند در دل هایشان چه می گذشت و اگر نبود عهدی که با پروردگار خود بسته بودند، با دستان چروکیده و اشک های خود، سدی محکم تر از پولاد آب دیده در برابر فرزندان خود به پا می کردند تا مانع از رفتن آنان به زیر باران آتش شوند. و این جا است که شکوهِ خیره کننده آن پیمانِ را باید به تماشا نشست. تصویری که می بینید، مربوط به یکی از آیین های اعزام رزمندگان است. با چشم دل که بنگری، ترکیبِ بوسه فرزند و لبخندِ مادر، دلت را خواهد لرزاند. هر دو نمی دانند دیدار بعدی در کجا خواهد بود؛ روی تخت بیمارستان، زیر چارچوب درب خانه پدری، یا در جهانی دیگر و ساحتی متفاوت؟ پس بنگر شکوهِ خیره کننده آن پیمان را
خیلی تاثیر زیبایی داره...