چند سال پيش نسخهاي كامل- غير از نسخه ناقص مؤسسه روايت فتح- از جلسه سخنراني سيد مرتضي آويني، با موضوع سينما و مخاطب به دستم رسيد. آنرا ديدم و شدت اعتراضها به حرفهاي شهيد آويني برايم جالب بود. كساني به سيد ميتاختند كه چرا فضاي مدارس آموزش سينمايي را نقد ميكني، چرا ما را جواهر نخواندي، از همه بدتر به اساتيد مسلم سينما توهين كردي كه خودشان جزو همان سنگهاي تراشيده شده هستند و مرتضي چه صبورانه سخن ميگفت و پاسخ ميداد. شايد ميخواست چيزي را به جمعي بفهماند كه پذيرش آن برايشان سنگين بود؛ اين كه بدانند لطفي به سينماي ايران نكردهاند و به سنگ بيش از جواهر بها دادهاند. تحمل نقد در آن جلسه براي شنيدن حرفي ديگر- نه از جنس آنچه پيش از اين گفته شده- وجود نداشت. نميدانم چرا مدام ذهنم بدان جا ميرود كه بپرسم كه آيا حالا آن ظرفيت براي نقد، وجود دارد؟
بد نيست قبل از پرداختن به «هفت» كمي از نقد در سينما كه به نظر بن مايه اصلي برنامه است سخن بگوييم. چه خواهد شد اگر نقد سينمايي را از سينما جدا كنيم؟ كاركرد نقادي در هنر چيست؟ پاسخ اين سئوال، لزوم نقد -نقد هنري- در كشور ما را روشن ميسازد.
تلويزيون، بخش عظيم زمان برنامههاي خود را به سريال اختصاص داده است. سريالهايي كه چند تا چند تا در كام مخاطب ريخته ميشود كه به فراخور كيفيت و زمان پخش، اقبال مخاطب را ميگيرد. اين سريالها – آنهايي كه بزرگترند و احتمالا جديتر- گاهي با نقدهايي پس از پايان پخش از تلويزيون همراه ميشوند. نقدهايي كه با كسي كاري ندارد؛ نه با مخاطب، نه با فيلمساز. آن نقدها -بخوانيد گفتوگوي دوستانه پيرامون سريالها- عموماً ميزدگردي با حضور فيلم ساز و يك دو نفر منتقد است و تا دلمان بخواهد سرشار از تعارف و خوش و بش. دوستانه سخن گفتن پيرامون سريالي كه بيحركتي و بيحوصلگي در توليد، اسراف در بودجه و ظلم به مخاطب تلويزيون از جمله خواص واضح آن است، شكل خود ستاييهاي افراطي را يافته است كه اثرش در نهايت همان ظلم به مخاطب است. اين همه تعريف از يك سريال براي چيست؟ نقد آيا در كشور ما جايي ندارد؟ يا فيلمسازي نيست كه تحمل آنرا داشته باشد؟ و آيا بايد راه حلي ديگر جست براي رشد هنر؟ راهحلي كه از مسيري جز نقد هنري ميگذرد.
نقد همچون تيغي است كه عاقلانه براحساس مخاطب كشيده ميشود، تا جلو پيشرويهاي زياده احساس را بگيرد. نقد قرار است هنر را از غير هنر تشخيص دهد و بازگو كند، و براي فيلمساز هم، رشدآور باشد و ... اما آن نقدهاي تلويزيوني كاري نميكنند، چراكه به نظر با مفهوم اصلي نقد كه بيتعارفي است، به شوخي ميپردازند.
تلويزيون در ديگر برنامههاي خود نيز در رويارويي با سينماي ايران، دو پهلو و بياثر پيش رفته و در واقع هيچگاه راهي نرفته است. حالا نوبت به برنامه سينمايي با عنوان «هفت» رسيده تا كمي صريح و بيتعارف، ستيز منتقدانه را بروز دهد تا كمي به خصلت نقد نزديك شده باشد. اين ستيز و محتواي متفاوت را، هفت از منتقدي كه او را فراخوانده، ميگيرد.
برنامه سينمايي هفت حتما يك ويژگي خوب دارد و آن ايجاد فضاي رويارويي ديدگاههاي متفاوت، ميان مباحث هنري و فرمي آن است. اين چيزي است كه تا بخواهيم ميان ما دست كم گرفته شده است؛ عدم توافق بر سر يك معنا و يا فرم هنري. ساليان سال اين نگاهها در سينماي ما و در هنرهاي ديگر موجود بوده است كه ناديده انگاشتن آنها به فراموشي هنر ميماند. پس دادن يك فرم الكن و ناقص با محتواي رسمي كه كلاه سر مخاطب ميگذارد و علاقهمند جدي را نيز با دلزدگي از محتوا، مواجه ميسازد، از پس فراموشي اين اصل ميآيد.
پس، هر آنچه كه به رشد و بازيابي دوباره اين فضا كمك كند به نفع هنر و سينما خواهد بود. اين مسئله را هرگز نبايد از ياد برد كه كار برنامه «هفت» دست كم در اين مدت اين بوده كه هنر سينما را با جلوههاي تخصصياش جدي نمايد و از حالت باري به هر جهتي، شوخي و ولنگاري برهاند كه سينما با كسي شوخي ندارد؛ و اتفاقا بيش از هر چيز اين سينماست كه با كسي شوخي ندارد.
جريان نقد در حوزههاي ديگر، مانند اقتصاد و مسائل اجتماعي، زودتر در رسانه ملي آغاز شده است. آن فضاي روبه رشد نقد و رويارويي آراء، و نزديكي به اوج دموكراسي در خلال مناظرههاي انتخاباتي 88، رشد ظرفيت نقد در جامعه را در پي دارد و رشد شعور سياسي و اجتماعي نيز بعد از آن ميآيد.
بدين طريق «هفت» دست كم براي طرفداران دموكراسي و چند صدايي در هنر، بايد محبوب باشد. كارگردان مقابل منتقد مينشيند و با همه هنر و نظر نقد ميشود و دفاع ميكند. ممكن است بسياري بحثها يك طرفه پيش رود، اما در اغلب موارد جدي است و به اختلاف نظر اساسي منتقد و فيلمساز پي ميبريم و اين اصلاً يعني رشد.
از اين كه بگذريم «هفت» نيز مثل هر برنامه تلويزيوني ديگري ميتواند رشد كند. «هفت» ميتواند تنوع ديدگاه بيشتري را انتقال دهد و خود را از سايه «نود» برهاند و شاني بالاتر بيابد. معرفي سينماي جوان، تجربي و سينماي شهرستانها نيز از جمله حوزههايي است كه اين برنامه از آن غفلت ورزيده است.
هربار كه نامي از سيد مرتضي آويني در قالب عنوان «سيد شهيدان اهل قلم» ميآيد انگار قرار است اين عبارت، تنها پوششي باشد براي آن جشنواره يا مراسم كه به برنامه رسميت دهد و تمام. به همين سادگي كل انديشههاي سيد شهيد ناديده انگاشته ميشود. گويا كسي نميپرسد «سيد شهيدان اهل قلم» كجا مينوشت؟ چه مينوشت؟ كسي نميپرسد آويني چطور منتقد سينمايي بود؟ و چگونه با روشنفكري ستيز ميكرد؟ شايد هنوز جاي اميد باشد كه در سينمايمان ردي از تفكر سينمايي مرتضي به واسطه حضور دوست و هم نفس او در سوره داريم. پيوند سيد مرتضي آويني و مسعود فراستي به بهانه يك نقد، صورت گرفت؛ نقدي كه فراستي نوشته بود درباره هامون و هيچكس حاضر نبود آنرا چاپ كند.
منبع: هفته نامه پنجره/ شماره 64