کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

شهردار! باشنيدن اين خبر چقدر شوكه شديد؟

5 تير 1390 ساعت 6:40

خبر را كه خواندم، ياد يك چيز ديگر هم افتادم؛ دنيا چقدر كوچك است! ديروز جناب شهردار در همين برج ميلاد كذايي كه البته جاي اقشار متوسط نيست چه رسد به فقير(!) فرمود: «افرادي هستند كه پول خريد نان در حد ضروريات خود را هم ندارند؛ در يكي از مناطق تهران كه براي بازديد رفته بوديم پشت شيشه يك نانوايي نوشته شده بود، «نان نسيه داده نمي شود» من به عنوان شهردار شوكه شدم»


به گزارش جهان سيدمحمدعماد اعرابي در کیهان نوشت:وقتي خبر را خواندم؛ سرم را پايين انداختم و فقط چند باري آه كشيدم. به ياد خيلي ها افتادم؛ به ياد مشهدي رضا كه سر پارك محل ترازو مي گذارد؛ به ياد همين پيرمردي كه با آن سن و سال تقريباً سه رقمي اش سر كوچه روزنامه، بساط پهن مي كند و باتري مي فروشد؛ به ياد دختركي افتادم كه هر جمعه كنار جاده بهشت زهرا(س) گل به دست ايستاده و با تمام توان به سمت ماشين ها داد مي زند: «دسته اي هزار تومان!» يادش بخير!

يادقاسم افتادم كه آمده بود زنگ در خانه مان را مي زد؛ از راه كه رسيدم، كنارش ايستادم و گفتم چه كار داري؟ گفت واكسي ام؛ كفش براي واكس زدن نداريد؟... نگاهي به قد و بالايش كردم كه به زور ۱ متر و ۵۰ را پر مي كرد؛ هنوز بچه بود اما آمده بود مردانگي كند تا در اين روزگار كه آسمان انصاف، سوراخ شده خانواده اش «محتاج غير» نباشد.

خدا را شكر كه قاسم كامپيوتر ندارد تا نگاهي به سايت هاي خبري بياندازد. خدا را شكر كه مشهدي رضا اصلاً به كامپيوتر فكر نمي كند چه رسد به اينترنت و سايت هاي خبري؛ از رسانه و خبر فقط همين رسانه ملي خودمان را مي شناسد كه آن هم اخبار را برايش سياه و سفيد تعريف مي كند در يك لامپ تصوير ۱۴ اينچي.

از آنتن ديجيتال هم خبري نيست؛ بايد آنقدر دوشاخه آنتن را به اين طرف و آن طرف بگرداند تا بالاخره در يكي از جهات شش گانه تعداد تصويرهاي گوينده خبر تلويزيون به حداقل برسد؛ آن وقت با عيال پاي تلويزيون مي نشيند و مي گويد: «الان «مختار» شروع مي شود؛ راستي چرا اخبار اينقدر طولاني شده!!»

الان كه مي نويسم كلي كار كوچك و بزرگ دارم كه روي سرم ريخته، اما بعد از خواندن آن خبر كذايي اينقدر حالم گرفته شد كه بنشينم و تمام دق دلي ام را بر سر اين دكمه هاي بي گناه كيبورد خالي كنم؛ خدا خير دهد مخترع اين صفحه كليد را، انصافاً گاهي اوقات خوب كار كيسه بكس را انجام مي دهد! نمي دانم خبر سياسي بود؛ اقتصادي بود؛ فرهنگي بود يا اجتماعي فقط مي دانم ضد حال بود اساسي! نوشته بود... بگذريم؛ بيا به چيز ديگري فكر كنيم؛ به امام مان كه هميشه مي گفت اين انقلاب، انقلاب مستضعفين و پا برهنه ها است، به حضرت خميني(ره) كه هميشه يار و ياور مظلومان بود، به سيد روح الله كه يك اتاق ۱۰، ۱۲ متري داشت در جماران و از همان جا جهان را مي لرزاند.

اصلاً چرا راه را دور كنيم به رهبرمان كه حتي دشمن هم به زندگي ساده اش اعتراف كرد. به مسئوليني كه حتي در همين ايام هم مثل سال هاي اول انقلاب زندگي مي كنند، ساده و مردمي؛ اما اين خبر هيچ سنخيتي با اسلام و انقلاب و امام نداشت، تلخ بود آنقدر كه به زمين و زمان بدبين مي شدي كه كجاي راه را اشتباه آمديم!

اينكه هزينه يك پيش دستي در برج ميلاد هفتاد هزار تومان است؛ اينكه مبلمان آنجا را از آلمان سفارش داده اند تا مثلاً تك باشد؛ اينكه هزينه صرف غذا براي هر نفر در رستوران اين برج ناهنجار ۱۶۸ هزار تومان است، اينكه مسئول برج در يك گزارش خبري چرتكه مي اندازد و دخل و خرج بي حسابش را توجيه مي كند!(۱) اين ها، بيشتر مرا به ياد جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي در تخت جمشيد مي اندازد كه حالا جناب مدير با تمام افتخار باد در غبغب مي اندازد و از چنين هزينه هايي دفاع مي كند و البته مي گويد: «بايد اين برج و امكانات آن در شأن تهران باشد»(۲)؛ چقدر نادان شده ايم كه شأن و منزلت مردم را با چند تكه چوب به حراج مي گذاريم، ننگ بر ما كه از مسلماني فقط اسمش را داريم و رسمش را سال هاست در بن بست هاي «غرب زدگي» فراموش كرده ايم، وقتي ديدم جناب مدير فرموده: «قرار نيست اقشار متوسط از اينجا استفاده كنند؛ مگر در تهران چند درصد بنز و بي ام و سوار هستند، اينجا براي افرادي است كه بتوانند از پس هزينه هاي آن بربيايند!»(۳) تمام وجودم آتش گرفت؛ به ياد امام(ره) افتادم و آن نطق هاي آتشين در جماران عليه دهان اين تفكرات مادي؛ يادش بخير!

آقا در همين سفر قم فرمودند: «تفكرات مادي دشمن بشريت است» چقدر رهبرمان مظلوم است وقتي اين همه سال نسبت به خلق و خوي كاخ نشيني و رفاه زدگي هشدار مي دهد و آن وقت اين مدير محترم، مصرف زدگي و سرمايه داري را اينچنين تبليغ مي كند و به رخ مردم مي كشد! نمي دانم شايد مشكل از ماست؛ شايد مشكل از ماست كه هنوز نتوانسته ايم به باغ وحشي كه جهان سرمايه داري برايمان آورده، لبخند بزنيم! شايد مشكل از ماست كه هنوز فكر مي كنيم تا همسايه گرسنه است، نبايد خوابيد! شايد مشكل از ماست كه نمي توانيم مثل آقاي مدير وجدان مان را به تعطيلات بفرستيم! شايد مشكل از ماست كه هنوز فكر مي كنيم وجداني هست؟! بگذريم...


خبر را كه خواندم، ياد يك چيز ديگر هم افتادم؛ دنيا چقدر كوچك است! ديروز جناب شهردار در همين برج ميلاد كذايي كه البته جاي اقشار متوسط نيست چه رسد به فقير(!) فرمود: «افرادي هستند كه پول خريد نان در حد ضروريات خود را هم ندارند؛ در يكي از مناطق تهران كه براي بازديد رفته بوديم پشت شيشه يك نانوايي نوشته شده بود، «نان نسيه داده نمي شود» من به عنوان شهردار شوكه شدم»(۴) راستي جناب شهردار! حالا كه دخل و خرج برج ميلادتان را دانستيد، با شنيدن اين خبر چقدر شوكه شديد؟! شايد هم از پيش مي دانستيد و... بماند؛ بعد از ديدن اين خبر، عجيب دلم هواي مشهدي رضا را كرده كه باز روي ترازوي عقربه اي اش بروم و او هم وزنم را بخواند و بگويد: «ماشاءالله چاق شدي! خوب به خودت مي رسي ها!؟» ولي پيرمرد روز به روز لاغرتر مي شود...
منابع:
۱ و ۲ و ۳- «همه مردم نمي توانند از رستوران گردان برج ميلاد استفاده كنند». (۳۱ خرداد ۱۳۹۰). خبرگزاري فارس، كد خبر: ۹۰۰۳۳۱۰۲۳۱
۴- «قاليباف: مشكل نان و ورزش مردم را برطرف كنيم». (۲۳ خرداد ۱۳۹۰). خبرگزاري فارس، شماره: ۹۰۰۳۲۳۰۷۴۷


کد مطلب: 173056

آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/analysis/173056/شهردار-باشنيدن-خبر-چقدر-شوكه-شديد

جهان نيوز
  https://www.jahannews.com