جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۰
۳

آنجلینا، مسعود، فرج و مرغ خیال

يکشنبه ۱ آبان ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۵۸
کد مطلب: 192109
ده‎نمکی پیشنهاد بازی آنجلینا جولی در فیلمش را نپذیرفت

بعد از رؤیت این تیتر در خبرگزاری فارس، مرغ خیال به پرواز درمی‎آید و یک شب بارانی را در ذهن مجسم می‎کند. در این شب بارانی آنجلینا جولی که دارد توی آشپزخانه برای خودش و برَ و بچه‎‎ها ماکارونی درست می‎کند، ناگهان تلفن را برداشته و شماره مسعود ده‎نمکی را می‎گیرد: اول ۹۸، بعد ۰۹۱۲، بعد بقیه شماره. تلفن بوق می‎زند. یک بوق، دو بوق، سه بوق، ده بوق. اما مسعود تلفن را برنمی‎دارد. چون آدم‎‎های معروف تلفن‎‎های ناآشنا را جواب نمی‎دهند. آنجلینا دوباره شماره می‎گیرد، سه‎باره می‎گیرد، چهارباره می‎گیرد، پنج‎باره می‎گیرد. بالأخره در مرتبه ششم (یادمان باشد شش یک عدد فراماسونری شیطانی است) مسعود به پیش‎شماره دقت می‎کند: بله. تلفن از آمریکاست. مسعود [به دوربین نگاه می‎کند و] می‎گوید:

- یعنی کی می‎تونه باشه این‎وقت شب...
و دکمه call موبایلش را فشار می‎دهد. تماس برقرار می‎شود:
آنجلینا: مای دیر مسعود، سلام.
مسعود: علیکم‎السلام. شما؟
آنجلینا: آنی هستم. آنجلینا. آنجلینا جولی.
مسعود: همون آنجلینا جولی مشهور؟
آنجلینا: یس. من هست خودم.

مسعود: برو آبجی. برو خودتو سیا کن.
آنجلینا: نو، نو. آی ام خودم. آنجلینا جولی. خانم برد پیت.
مسعود: اگه راست می‎گی اسم سه تا از فیلم‎‎هایی که بازی کردی بگو.
آنجلینا: [...]، [...] و [...] (توضیح: برای ممانعت از ترویج فیلم‎‎های مبتذل هالیوودی، نام فیلم‎‎ها حذف شد.)
مسعود: من که این فیلم‎‎ها رو ندیدم. حالا گیرم که همینه. فرمایش؟
آنجلینا: مای دیر مسعود. یو نو که من هست سوپراستار. من در هر فیلم پلی نمی‎کنم. اما وقتی اخراجی‎‎های یک و دو و مخصوصا سه رو دیدم، به خودم گفتم که باید برای تو پلی کنم در شماره چهار یا هرچی دیگه هست. پلیز.

مسعود: خواهر من، ببین، فیلم من ارزشیه. حالا درسته توش سیما و مینا و بوی باقالی و گوزینش و این‎ها داره، اما این‎ها برای جذب مخاطبه. اما اینو بدون که من مفاهیم ارزشی رو به پای جذابیت‎‎ها ذبح نمی‎کنم. مجید سوزوکی‎‎ها واقعی‎ هستن، بایرام‎ها، بیژن مرتضوی‎ها، گرینوف‎ها، همه و همه واقعی هستند. اما تو چی؟ مرگ بر ابتذال، مرگ بر هالیوود. کاری نداری می‎خوام قطع کنم...

آنجلینا: صبر کن. برد هم این‎جاست می‎خواد باهات صحبت کنه.
مسعود: به برد سلام برسون بگو من هیچ حرفی با زوج‎‎های هنری مبتذل ندارم. خداحافظ.
آنجلینا: قطع نکن، به‎خاطر خدا...
مسعود: ای بابا...
آنجلینا: مستر سرتیپی با مدیر برنامه من صحبت کرد. من با حجاب به ایران آمد. من با حجاب هم بلد هست.

مسعود: ببین خواهر من، مسأله فقط حجاب نیست که. مسأله حاج فرج ‎الله سلحشوره. می‎دونی اگه بفهمه چه ماجرا‎هایی درست می‎شه.
آنجلینا: اوه، دایرکتور آو یوزارسیف. من خیلی دوست داشت در زلیخا پلی کرد، اما کم‎توفیق بود.
مسعود: خواهر من، موسی به دین خود، عیسی به دین خود. شما از اون‎طرف ارزش‎‎های خودتون رو فیلم کنید، ما هم از این طرف مال خودمونو. کاری هم به‎کار هم نداشته باشیم. دنبال دردسر می‎گردی؟ به برَد سلام برسون. باااااااااااای‎ی‎ی...

همه این تخیلات، ‎زاده ذهن بیمار امثال ماست. اصولا انسان با دیدن خبر‎های خاص به‎سرعت باید متوجه ‎شود که ماجرا اساسا یک چیز دیگر است. لذا مرغ خیال نیز پس از انجام تصورات تخیلی فوق به لانه برگشت و گرفت خوابید.

منبع: پنجره
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
بعد از مدتها از ته دل برای این مطلب طنز خندیدم
واقعا جالب بود
Iran, Islamic Republic of
یک موی گندیده استاد سلحشور می ارزد به کل باصطلاح برخی هنرمندان زن و مرد کشور
Iran, Islamic Republic of
اين يک حقيقت غيرقابل انکار است که فحشا در دامن سينما رشد کرده و فراگير شده است. همت و زمان زيادی لازم است تا سينما اين ننگ را از دامن خود پاک کند.
فعلاً دامن سينمای جهان به فحشا آلوده است. ايضا بی‌مبالاتی بسياری هنرپيشگان مرد و زن ايرانی بر کسی پوشيده نيست.
اميد که پالايش سينما از ايران آغاز شود و ديری نپايد که ما سينما را پاک و متعالی ببينيم. ايضا اميد است که هنرپيشگان مظهر تقوا و ورع باشند نه مثل حالا که متاسفانه اساساً هنرپيشگی بی‌مبالاتی، سبک‌مغزی و پلشتی و فحشا را تداعی می‌کند.