سر پل صراط شهدا یقه مون رو میگیرن و...
شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۰۲:۱۴
کد مطلب: 376870
پرده اول :
با هواپیما بردنمون سمینار و بعد هم هتل چهار ستاره.
حاج مهدی باکری فهمید و گفت : "روز قيامت اين (سیخ)ها رو توي بدنت فرو مي‌كنن... وقتي يه جايي رو مي‌تونيم با اتوبوس بريم، چرا با هواپيما و پول ملت بريم؟ وقتي مي‌تونيم توي هتل معمولي بخوابيم، چرا بريم هتل چهار ستاره؟"
پرده دوم :
وصیت نامه شهید سرتیپ نیا:
من به آن عده که اموال بیت المال را، سرمایه ملت را قبضه خود نموده و در جهت افکار پوچ و باندبازیهای خود صرف می نمایند شدیداً می تازم.
پرده سوم:
پسر نوجوان قبل از خوابیدن روی مین، پیراهنش را درآورد، در جواب سوال ما گفت:
- اين ماله بيت الماله ، نبايد خراب بشه.
پرده چهارم:
پسر نوجوان قبل از دویدن روی مین، پوتینش را درآورد، در جواب سوال ما گفت:
- اين ماله بيت الماله ، نبايد خراب بشه.
پرده پنجم:
دیدم مهندس «صدرالله فنی» فرمانده قرارگاهِ سپاهِ شانزدهم رمضان، بالای یکی ازکیسه‌ها ایستاده و نان خشک می‌خورد. ظرف آبی هم کنار دستش بود که گاهی با آن لب تر می کرد. از دیدن این منظره منقلب شدم و رفتم خدمتشان و گفتم: برادر فنی! غذا که هست. اگه بگید، بچه ها میارن خدمتتون.
جواب داد: ممنونم. خدا خیرت بده. شما دعا کن خدا بابت همین چار تیکه نون خشک از من بگذره، چون من کاری واسه اسلام انجام ندادم.
پرده ششم:
با پول بیت المال هواپیما سوار میشیم، زیر کولر گازی میشینیم، غذای لذیذ به بدن میزنیم، هتل آنچنانی میریم، تاکسی تلفنی میگیریم، دزدها میلیارد میلیارد میخورن ما هم لالیم، حق مردم ضایع میشه ما هم بی خیالیم، قدمی هم برای اسلام بر نداشتیم و بر نمیداریم، اسممون هم شده متخصص امور فرهنگی، کلی هم حقوق یامفت میگیریم.
پرده هفتم :
سر پل صراط شهدا یقه مون رو میگیرن و ...
