جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۱۴
۳۸

جانباز هستی که هستی؛ برای خودت هستی!

يکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۱۵
کد مطلب: 424208
"دختر بزرگم خیلی همسرم را دوست داشت، اما به خاطر همین عصبانیت و دادوبیدادهای همسرم رابطه آن‌ها با هم سرد شده است. یکی از پرخاشگری‌های پنهان دخترم این است که علی‌رغم هوش بالایی که دارد درس نمی‌خواند. دو سه بار هم او را نزد روانشناس برده‌ام. من هم هر حرفی می‌زنم می‌گوید تو الکی از بابا دفاع می‌کنی و حق را به او می‌دهی."
جانباز هستی که هستی؛ برای خودت هستی!
به گزارش جهان به نقل از مهرخانه، ۲۷ سال از پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ می‌گذرد؛ قطع‌نامه‌ای که جنگ را خاتمه‌یافته اعلام کرد، اما جنگ هنوز تمام نشده است؛ در شهرها نفس می‌کشد، در کوچه و خیابان راه می‌رود و لحظه‌لحظه بودن خود را مستقیم و غیرمستقیم بر ما تحمیل می‌کند. جنگ هنوز در بسیاری از خانه‌ها ادامه دارد و با خانواده‌های زیادی زندگی می‌کند؛ خانواده‌هایی که یادگارانی زنده از روزهای آتش و خون دارند و روزهای رنج‌آور امروزشان هم دست کمی از روزهای تلخ ۳۰ سال پیش ندارد. فقط شاید که شکل آن عوض شده باشد و دل‌نگرانی‌ از سلامتی عزیزشان زیر بی‌رحمی توپ و تانک، جای خود را به درد و رنج جراحت‌های به یادگار آورده داده باشد.

آمار جانبازان اعصاب و روان؛ از ۴۳ هزار نفر تا ۲۰۰ هزار نفر

طبق اعلام عبدالرضا عباس‌پور؛ معاون بهداشت و درمان بنیاد شهیدی و امور ایثارگران، در سال ۹۲ تعداد ۵۶۰ هزار و ۷۰۵ جانباز تحت پوشش این بنیاد بودند که ۲۲۴ هزار نفر آن‌ها جانبازان بالای ۲۵ درصد و ۳۲۵ هزار نفر زیر ۲۵ درصد بودند. همچنین از این تعداد ۱۱ هزار و ۸۰۰ جانباز قطع اندام تحتانی، ۳ هزار جانباز اندام فوقانی، ۲ هزار جانباز قطع نخاع و ۴ هزار جانباز چشمی در کشور وجود دارد. حدود ۶۰ هزار جانباز شیمیایی هم در کشور وجود دارد که ۵۱۷ نفر از آن‌ها در شرایط سخت ریوی هستند و ۱۶ هزار نفر از آن‌ها هم وضعیت متوسطی دارند. در این میان گفته می‌شود ۴۱ هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد که‌ ۷ هزار نفر از آن‌ها با بیماری شدید اعصاب و روان دست‌وپنجه نرم می‌کنند که این آمار در تهران ۳ هزار و ۸۲۴ جانباز اعلام شده است.

با این حال، در آمارهای ارائه‌شده ابهاماتی وجود دارد و آمار ضدونقیضی مطرح می‌شود. به‌گونه‌ای که دکتر محمداسماعیل علی‌پور؛ رییس مرکز بهداشت روانی بنیاد شهید و امور ایثارگران اعلام کرده در میان جانبازان ۴۳ هزار بیمار روان‌پزشکی شناخته‌شده وجود دارد که ۷ هزار و ۲۰۰ نفر از آن‌ها بیمار شدید روانپزشکی هستند. در آمار دیگری، همین مقام اعلام کرده ۲۰۰ هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد. دکتر ابوالفضل ملک‌زاده؛ مدیرکل وقت بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز در گفتگو با جام‌جم در سال ۸۹ اعلام کرده تعداد واقعی جانبازان اعصاب و روان بیش از ۲۰۰ هزار نفر تخمین زده می‌شود.

۱۰ بیمارستان و ۱۰۰ مرکز مشاوره برای خدمت‌رسانی به جانبازان اعصاب و روان

طبق گفته مسئولان، در کل کشور ۱۰ بیمارستان وجود دارد که برای جانبازان اعصاب و روان در نظر گرفته شده است و حدود ۱۰۰ مرکز مشاوره و مددکاری تحت پوشش بنیاد شهید و امور ایثارگران هم به ارائه خدمات درمانی و مشاوره‌ای به جانبازان اعصاب و روان اختصاص دارد.

مشکلات جانبازان اعصاب و روان

با این وجود، وضعیت جانبازان اعصاب و روان در مقایسه با سایر جانبازان بسیار سخت‌تر است و خود جانبازان و خانواده‌هایشان مشکلات بیشتری را تحمل می‌کنند. به گفته دکتر ابوالفضل ملک‌زاده؛ مدیرکل سابق بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران یکی از مشکلات جانبازان اعصاب و روان به این مسئله برمی‌گردد که هنوز راهی برای تعیین دقیق میزان آسیب‌دیدگی آن‌ها وجود ندارد و همین امر موجب می‌شود در تعیین درصد جانبازی برای آن‌ها مشکلاتی به وجود آید و در نتیجه میزان بهره‌مندی این افراد از تسهیلات بنیاد شهید و امور جانبازان کاهش پیدا می‌کند. از سوی دیگر، ازآن‌جایی‌که بیماری‌های اعصاب و روان مانند بیماری‌های جسمی نمود مشخصی ندارند، تشخیص مربوط بودن این بیماری‌ها به جنگ با دشواری‌هایی روبه‌رو است که این مسئله نیز روند اعطای تسهیلات به این افراد را با چالش مواجه می‌کند.

جانباز اعصاب و روانی که می‌خواست سر همسرش را با چاقو ببرد

در این شرایط بار اصلی بیماری جانبازان اعصاب و روان بر دوش خانواده‌های آن‌هاست که روزهای بسیار سختی‌ را به دلیل بیماری همسر یا پدر خود سپری می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که بسیاری از اوقات پیش آمده که تحمل زندگی با چنین جانبازی برای آن‌ها خارج از توان است و در مواردی همسر جانباز از او جدا شده است. برای نمونه، می‌توان به جانباز اعصاب و روانی اشاره کرد که‌ همسرش در جنون آنی که به او دست داد، قصد داشت با چاقو سر او را لب باغچه ببرد که او را نجات دادند. این زن هم با وجود یک فرزند از همسر خود جدا شد. همسر دوم همین جانباز نیز به دلیل کتک‌های متعددی که از همسرش می‌خورد با وجود داشتن دو فرزند همسرش را ترک کرد.

خانواده‌های جانبازان اعصاب و روان در معرض بیماری‌های روحی و آسیب‌های اجتماعی هستند
از سوی دیگر، فرزندان این جانبازان نیز با مشکلات عدیده‌ای مواجه می‌شوند؛ زیرا بیماری‌های اعصاب و روان روی اطرافیان نیز اثر می‌گذارد و احتمال ابتلای آن‌ها به بیماری‌های روحی را بالا می‌برد.‌ به‌گونه‌ای که بسیاری از فرزندان جانبازان اعصاب و روان با افسردگی، افت تحصیلی و تعارضات شدید با پدر و سایر اطرافیان دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این مسایل ضرورت توجه هر چه بیشتر نهادهای مسئول در این رابطه را نشان می‌دهد تا حمایت‌های مادی و به‌خصوص معنوی بیشتری از این خانواده‌ها داشته باشند که بیش از خانواده‌های سایر جانبازان در معرض بیماری‌های روحی و آسیب‌های اجتماعی قرار دارند.

سامره همسر سید صابر موسی‌زاده جانباز ۲۵ درصد اعصاب و روان است که از سال ۷۴ با او زیر یک سقف زندگی می‌کند و حاصل ازدواج او، دو دختر و یک پسر است که دختر اول، در مقطع اول دبیرستان و دختر دوم در مقطع ششم ابتدایی تحصیل می‌کند. فرزند کوچک او هم یک پسر سه‌سال‌ونیمه است.

جانباز هستی که هستی؛ برای خودت هستی!

خانم موسی‌زاده درباره زندگی مشترک خود با این جانباز اعصاب و روان به خبرنگار مهرخانه گفت: صابر سال ۶۴ مجروح شد و من وقتی با او ازدواج کردم می‌دانستم که جانباز اعصاب و روان است، اما قسمت بود که این ازدواج سر بگیرد. از همان ابتدا که ازدواج کردیم حالت عصبانیت داشت، اما تا سال ۸۹ مشکلش هنوز آنقدر حاد نشده بود که کارش به بستری‌شدن بکشد. همسرم رشته مکانیک صنایع خوانده و در همین زمینه کار می‌کرد، اما سال ۸۹ بیکار شد و این مسئله خیلی او را آزار می‌داد. از طرف دیگر، خاله‌اش هم مریض شد و شوهرخاله‌اش هم فوت کرد. صابر خاله و شوهرخاله‌اش را بیشتر از پدر و مادرش دوست داشت؛ چون خاله‌اش بچه‌دار نمی‌شد و صابر از ۵ سالگی با آن‌ها زندگی می‌کرد. از طرف دیگر، برخوردهای بدی از طرف بعضی از مردم می‌دید که باعث رنجش او می‌شد. مثلاً یک‌بار تصادف کرد و دندان‌هایش ریخت و به همین دلیل برای انجام کارهایش به بنیاد جانبازان مراجعه کردیم. یک‌بار که به بیمارستان رفته بود یکی از پرستارها به او گفته بود: جانباز هستی که هستی، برای خودت هستی.

او افزود: همه اتفاقات بدی که در عرض چند سال در زندگی‌مان پیش آمد، تأثیرات بسیار بدی روی روحیه صابر داشت و باعث شد بیماری او شدیدتر شود و واکنش‌هایی مانند داد و بیداد و شکستن وسایل خانه از خودش نشان دهد. اوایل بچه‌ها را کتک نمی‌زد، بیشتر مرا کتک می‌زد و به خودش آسیب می‌رساند، اما الان گاهی بچه‌ها را هم کتک می‌زند. مثلاً وقتی دخترم برای دفاع از من جلو می‌آید، او را هم کتک می‌زند. حالت او مثل رعد و برق است، خیلی عصبانی می‌شود، اما بعد از ۵ دقیقه به حالت عادی برمی‌گردد و از کاری که انجام ‌داده، ناراحت و پشیمان می‌شود.

خانم موسی‌زاده درباره بستری‌شدن همسرش در بیمارستان می‌گوید: صابر سه‌بار در بیمارستان بستری شد که بار اول در سال ۸۹ بود که یک ماه کامل بستری شد. بعد از آن هم دوبار هر بار به مدت حدوداً ۱۰ روز بستری شد البته باید بیشتر می‌ماند، اما بی‌قراری می‌کرد و من با رضایت خودم او را به خانه آوردم. الان هم در آشپزخانه یکی از دوستانش مشغول به کار است.

همسرم معتقد است ما برای درصد گرفتن به جبهه نرفته‌ایم

او درباره حمایت‌های بنیاد شهید بیان داشت: تا وقتی که ما ازدواج کردیم، صابر سراغ گرفتن حقوق از بنیاد نرفته بود. کسانی که به جبهه رفتند عقاید خاص خودشان را داشتند، اما جامعه ما الان جوری شده که اصلاً با اعتقادات این افراد جور نیست. اینها می‌گویند ما برای دفاع از ناموسمان رفتیم، اما الان می‌بینیم که خانم‌ها با چه وضعی بیرون می‌آیند. این مسایل اذیت‌شان می‌کند اما جوان‌های الان می‌گویند شما رفتید جنگ اما قرار نیست ما هم مثل شما باشیم. دختر اولم که به دنیا آمد با زور من رفت و فقط دفترچه بنیاد جانبازان را گرفت تا سال ۸۹ که در بیمارستان صدر بستری شد و یکی از مددکاران آن‌جا مرا راهنمایی کرد که به بنیاد شهید بروم. در آن‌جا برای ما کمیسیونی تشکیل دادند و ۲۵ درصد جانبازی گرفت که فقط مربوط به اعصاب و روان است. البته، همسر من شیمیایی هم هست، اما چون سیگار می‌کشد شیمیایی‌بودنش را قبول نکردند. الان به خانم‌های جانباز اعصاب و روان حق پرستاری می‌دهند که این مبلغ به همراه حقوقی که از طرف بنیاد به شوهرم می‌دهند، تقریباً یک میلیون تومان می‌شود.

خانم موسی‌زاده درباره رابطه فرزندانش با همسرش گفت: دختر بزرگم خیلی همسرم را دوست داشت، اما به خاطر همین عصبانیت و دادوبیدادهای همسرم رابطه آن‌ها با هم سرد شده است. یکی از پرخاشگری‌های پنهان دخترم این است که علی‌رغم هوش بالایی که دارد درس نمی‌خواند. دو سه بار هم او را نزد روانشناس برده‌ام. من هم هر حرفی می‌زنم می‌گوید تو الکی از بابا دفاع می‌کنی و حق را به او می‌دهی.

حق جانبازان اعصاب و روان تضییع می‌شود

او با بیان این‌که حق جانبازان ۲۵ درصد یا پایین‌تر به‌خصوص جانبازان اعصاب و روان خیلی تضییع می‌شود، بیان کرد: دید همه بیشتر نسبت به جانبازان ۷۰ درصد است؛ درحالی‌که کسانی که به جبهه رفتند به دنبال درصد گرفتن نبودند. آن‌ها برای دفاع از ناموس و مملکتشان رفتند و این اتفاق درصد دادن به جانبازان اتفاق بدی بود. مثلاً دختر من در مدرسه شاهد درس می‌خواند. به او می‌گویند چون پدر شما جانباز ۲۵ درصد است، از ۲۵ درصد شهریه معاف می‌شوی، اما کسی که پدر او جانباز ۷۰ درصد است از کل شهریه معاف است. چرا باید این اتفاقات بیفتد؟ کسی که پا ندارد یک مشکل دارد، اما جانباز اعصاب و روان علاوه بر این‌که خودش اذیت می‌شود خانواده و اطرافیانش هم اذیت می‌شوند. جانباز فقط جانباز ۷۰ درصد نیست، ما جانباز ۵ درصد هم داریم. اینها همه با هم رفتند. بین جانبازها فرق نگذارند.

خانم موسی‌زاده در ادامه گفت: یکی از آشنایان ما که جانباز اعصاب و روان بود به قدری عصبانی می‌شد که دندان‌های همسرش را شکسته بود و تمام وسایل خانه را خرد می‌کرد. او بچه‌های کوچک دو سه ساله داشت. این بچه‌ها گناه دارند، من که بزرگم می‌فهمم شوهرم ۵ دقیقه دیگر آرام می‌شود، اما ترس برای بچه می‌ماند.

وقتی همراه با اورژانس ماشین پلیس هم به در خانه جانباز اعصاب و روان آمد

او با اشاره به خاطره‌ای که در طول این سال‌ها خیلی او را آزار داده است، بیان داشت: یک‌بار همسرم در خانه عصبانی شده بود و قرص‌هایش را زیاد خورده بود، برای همین حالش بد شد و با اورژانس تماس گرفتیم، اما با اورژانس یک ماشین پلیس هم آمد که این مسئله خیلی مرا ناراحت کرد و گریه کردم. متأسفانه در کشور ما دید خیلی بدی وجود دارد که تا گفتیم بیمار ما یک جانباز اعصاب و روان است، ماشین پلیس هم همراه با اورژانس آمد. باید دید مردم نسبت به این جانبازان تغییر کند.

خانم مسافری هم همسر آقای محمود مسافری یکی دیگر از جانبازان اعصاب و روان است که پس از تحمل سال‌ها رنج ناشی از این بیماری در سال ۹۲ طی تصادفی فوت کرد. خانم مسافری به خبرنگار مهرخانه گفت: من همسر دوم آقای مسافری بودم. ایشان از همسر قبلی خود جدا شدند و ۳ فرزند داشتند. من سال ۷۰ با ایشان ازدواج کردم. ایشان قبل از ازدواج با من ۲ بار دچار جنون آنی شده و در بیمارستان بستری شدند بعد از ازدواجمان هم یک‌بار دچار جنون آنی شد، اما به بیمارستان نرفت. باید بستری می‌شد، اما می‌ترسید چون دفعه قبل او را در بخش اعصاب و روان بستری کرده و دست‌هایش را بسته بودند. برای همین خیلی ناراحت بود و می‌گفت من اصلاً طرف بیمارستان نمی‌روم، نمی‌دانی من در بیمارستان چه عذابی کشیدم.

همسرم بعد از عصبانیت پشیمان می‌شد
او بیان داشت: ما با هم فامیل بودیم و وقتی با ایشان ازدواج کردم می‌دانستم جانباز اعصاب و روان است، اما آن موقع درمانش تازه تمام شده بود و خوب بود، اما بعد از ازدواج دوباره مشکلش اوج گرفت. برای همین مدام قرص‌های اعصاب و روان استفاده می‌کرد. وقتی عصبانی می‌شد، تمام شیشه‌ها و هر چیزی که جلوی دستش بود را می‌شکست. البته وقتی به حال خودش می‌آمد، پشیمان می‌شد.

آتش‌زدن ماشین یکی از آشنایان
خانم مسافری افزود: در محله و خارج از منزل هم با دیگران مشکل پیدا می‌کرد. اتفاقاً یکی از مشکلاتی که ما درگیر آن هستیم همین است. ایشان با فردی بیرون از منزل حرفش شد که آن فرد هم خیلی ایشان را اذیت کرده بود. برای همین همسرم نصف شب ماشین او را آتش زد، اما آن آقا نتوانست ثابت کند. شب هفتم همسرم آن آقا به من زنگ زد و گفت: حلالش نمی‌کنم. من به ایشان گفتم شما که می‌دانستی همسر من چه مشکلی دارد، اما قبول نکرد و گفت من خسارتم را می‌خواهم. الان هم تلاش می‌کنیم که بتوانیم خسارت او را بپردازیم.

او درباره رابطه همسرش با بچه‌ها اظهار داشت: سه فرزند همسرم وقتی او در جبهه بود به دنیا آمدند و او بچگی آن‌ها را ندید. بعد هم که بزرگ شدند با دو پسرش خیلی مشکل داشت و با هم کنار نمی‌آمدند. اما پسر من که کوچک‌تر بود و الان ۲۳ سال دارد، پدرش را درک می‌کرد و با او راه می‌آمد و مشکل خاصی با هم نداشتند.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


مذاکره کنندگان بی زحمت به جای گزینه بازرسی ازمراکزهسته ای ودانشمندان ایرانی همین سندهای زنده جانبازان راروی میزببرید.
کدخدا سلام!!!
Iran, Islamic Republic of
این جانبازان عزیز اعصاب و روان خیلی اذیت میشن. دست خودشون هم نیست. یادم نمیره مطلبی خوندم که دختری می گفت دعا کنید بابام شهید بشه. پرسیده بودن چرا گفته بود بابام جانباز اعصاب و روانه وقتی بهش حمله دست میده خودش رو میزنه به در و دیوار. مادرم جلوش رو میگیره ولی بابام اونهم را میزنه گاهی ما رو هم میزنه. ولی وقتی به حالت عادی برمیگرده ناراحت میشه و دست و پای همه ماها رو می بوسه. می گفت باباش خیلی اذیت میشه. می گفت نمی خوام شرمندگی بابام رو ببینم فقط دعا کنید بابام شهید بشه. خدایا به حق جانباز کربلا به همه جانبازان عزیز ایران بخصوص جانبازان عزیز اعصاب و روان لباس سلامتی و عافیت بپوشان. خدا قوت به همه همسران و فرزندانشان.
me
خدایا مارو ببخش....
شهدا جانبازان به خدا شرمنده ایم
م
United Kingdom
جنگ یا دفاع مقدس قطعه ای از پازل انقلاب بوده هست وخواهد بود اما وقتی متاسفانه استراتزیها و مدیریتهای کلان جامعه همسوی با این قضیه صورت نمی گیرد مشکلات نمایان خواهد شد آیا می دانید که در مورد رسیدگی به وضعیت بیماران عصبی و یا جسمس حتی بدون توجه به سوابق جبهه وحضورشان در دفاع مقدس آموزهای دینی ما چه می گویند ودر قران مجید چه دستور صریحی وجود دارد اینها قطعه های کوچکتر اما بنیادین این پازل اند
Iran, Islamic Republic of
شرمنده خانواده جانبازان هستيم.
نتوانستيم فداكاري آنها را شايسته قدرداني كنيم
قدردانی تو سرمون بخوره آرمانهاشون رو لگدکوب نکنیم!
اراکی
Latvia
جانبازان اعصاب وروان به مرور زمان بیماریشان ظهور پیدامیکند . بنیاد جانبازان باید به جانبازان زیر 25 درصد خصوصا اعصاب و روان و شیمیایی توجه بیشتر کنذ و این موضوع را متوجه باشد که جانباز زیر 25 درصد هم جانباز است و سنش که بالا میرود بدلیل ناتوانی جسمی و کهولت سن بیماریش نمایان میشود
سلام و درود خداوند ارحم الراحمین به همه سرافرازان جانباز و آزادگان عزیز و علی الخصوص شهدای نورانی کشورمان و خانواده پرافتخار آنها
ان شاء الله خدا به خونواده هاشون صبر بده.
محمد
خیلی دلم میخواد اون پرستارو ببینم اگر دستم بهش میرسید بهش میفهموندم معنی حرفش یعنی چی
آخ گففتی! آخ گفتیییی!
اجرتان با سیدالشهدا
یاد خودم افتادم که شبیه به همین رفتار را در یکی از دانشگاه های مهم و مطرح تهران از سوی مدیر امور ایثارگران دانشگاه مشاهده کردم.

رفتاری که هیچ بویی از تکریم و احترام ایثارگران نداشت.

و بعد از آن رفتار که در دو سه هفته پیش، رخ داد خودم را لعنت کردم که تا پایان تحصیل هیچ‌گاه خود را در دانشگاه جانباز ندانم.

یک دانشجوی دکتری و جانباز ۳۰ درصد
جانباز-اگرخدابپذیرد
قطعا احساس وظیفه بود که ما را به جبهه برد.
اما.........
اکنون دیگران مدیران مسئولین هیــــچ وظیفه ای در قبال ما ندارند ؟؟؟!!!....
عین سین
Iran, Islamic Republic of
عزیزم شماها قطعا به وظیفتون عمل کردید و مأجورید،اما اینها به وظیفشون عمل نمی کنند،و کاش آن قدر وجود داشتند که بگویند ما بی عرضه ایم،یا شرمنده ایم و... نه اینکه نوعا با این جمله توهین کنند که:اگر برای خدا رفتید جبهه،پس دیگه سر دیگران منت نذارید،اجرتان از بین می رود.
United States
خدايا اجر شهداي زنده جانبازان عزيز را صد چندان كن و خانواده آنان را در پناه خود حفظ فرما .
دوستان یک سری به سایت 33sal.irبزنند و فیلم 33 سال سکوت را ملاحظه کنند
واقعا بعد از شهدا بگیم جانبازان شرمنده ایم
به عنوان کسی که به دلیلی غیر از جانبازی مشکل اعصاب و روان داره بهتون میگم این درد خیلی بده. وقتی سر دختر 4 ساله ات داد میکشی و مثل بید میلرزه وقتی یاد این صحنه میفتی دوست داری زمین دهد باز کنه و ببلعدت.
فقط خدا می تونه برای اینا و خانواده هاشون جبران کنه
ممصادق بیدی
Finland
پرستار بهش گفته جانبازی که جانبازی ...؟
پرستار که یه نفر عامّه...! من فرزند شهید میشناسم تو اداره ای که کار میکنه (مهمترین شاخصه شون اصطلاحاً مذهبی بودن و ارزشی بودنه) جرأت عنوان کردن بچه شهید بودن رو نداره و با یه نفر 5.6 سال همکاره از ترس سرزنش شدن و سرکوفت شدن بابت سهمیه دانشگاه و کسر خدمت و اینا هنوز نگفته بچه شهیده.
کاش بدونیم اگه اینا جونشونو کف دستشون نمیذاشتن برن جنگ الان چند چند بودیم؟
ذکر این حرف علی منصوریان هم خالی از لطف نیست که هفته آخر اسفند که لیگ به افتخار شهدا با همچین اسامی مرتبط بود تو کنفرانس قبل بازی طی یه جمله گفت اگه امثال شهدا و جانبازان نبودن ما الان احتمالا عربی صحبت میکردیم......
من موندم برای چی منفی دادی
Finland
واقعا خیلی سخته اما بنیاد برای اینها هیچ نمیکند. من جانبازی را میشناسم که گاهی اینقدر عصبی میشود که شروع میکند به خودش فحاشی کردن و بعد از چند دقیقه گریه میکند و بعد خواب تا ۵ یا ۶ ساعت که اثر دارو تمام شود.
متاسفانه در کشور ما فقط سالی یکبار از این عزیزان آنهم فقط برای افه اش یاد میکنند و تا سال دیگر همین قضیه افه ادامه دارد مثلا مسولین ما ادعای مسلمانی میکنند ولی بوی از مسلمانی نبرده اند ولی خارجیان که دین و اسلام را نمیشناسند برای معلولین و کسانی که بخاطر کشور معلول شدند را بیشتر اهمیت داده و همیشه بفکرشان هستند در کشور ما معلولین و جانبازان از اتوبوس واحد و حتی مترو نمیتوانند استفاده کنند ولی در کشورهای خارجی معلولین ویلچری خیلی راحت از وسایل نقلیه عمومی استفاده میکنند حالا شما قضاوت کنید
Iran, Islamic Republic of
عزیزم اینان ادعای مسلمانی می کنند ولی هیچ کاری نمی کنند و فقط بفکر حقوق ماهانه و اضافات و حق ماموریت خود هستند که خدای نکرده قطع نشود ولی آنان دین ندارند بفکر معلولان خود هستند اسلام را نمی شناسند و ادعا هم نمی کنند ولی کمک کردن را وظیفه خود می دادند.
اما نباید جمع بست...
حسین
پدر ما که جانباز اعصاب و روان بهش هیچی ندادن حتی یه وام که پولشو خودمون بدیم. میگن درصدش 15.هیچی نمیدیم.
میلاد
Iran, Islamic Republic of
پدرم جانباز 45% بوده و هم پاش تیر خورده هم اعصاب و روان هست . فقط یادم میاد برای راهنمایی و دبیرستان اونم به زور مادرم استفاده کرد از جانبازیش حتی 1 قرون نه پول گرفته نه وام همشم میگه واسه خودم رفتم . به زور کشیدنش کمیسیون کردنش 10% درصد که هیچ (بخوره تو سرشون) چه قدرم باهاش بد صحبت کردن. می خندید می گفت خدا رو شکر، نمی دونستم دارم روز به روز بهتر میشم درصدمو کم کردن فهمیدم .
ابوالفضل
خدايا ماراببخش وبه جانبازان عزيزصبروتحمل بده .
به خداشرمنده شونيم ،نميتونيم حق مطلب رواداكنيم .
واقعا نمیتونیم یا نمی صرفه؟؟؟
Iran, Islamic Republic of
فقط ميشه گفت اجرتان با سالار شهيدان
حمید
سلام الان که این نوشته را خواندم تنم لرزید چند ساله که این مشکلات را دارم قبلا هیچ کس عصبانیت من را ندیده بود حتی در بد ترین شرایط منطقه و عملیات همیشه خونسرد و مسلط بودم اما حالا چند سالی است که احساس میکنم بخاطر عصبانیت بیش از حدی که بهم دست میده همسر و فرزندانم از من فاصله گرفته اند حقیقت امر به دلیل اهانتی که توسط دکتر علم بلادی به من شد در شورای پزشکی و باعث شد چند روز حالم خیلی بد بشود دیگر دنبال مداوا و درمان نرفته ام چند بار میخواستم خودم را از بالای ساختمان به پایین پرت کنم چند بار میخواستم از روی پلهای هوایی خودم را پایین بندازم و... اما همش بخاطر حکم شرعی این کار و آبروی بچه هام منصرف شده ام . در خانه ما از خنده و آرامش خبری نیست ،دادو بیداد من عرصه را به همه تنگ کرده خودم هم خسته شدم ای کاش شهید شده بودم ای کاش خدا زودتر از من راضی بشود قبل از اینکه دست به کار زشتی بزنم .خیلی زود عصبانی میشم وسایل خونه را واسه همسرم و بچه هام پرت میکنم و...80 ماه منطقه عملیاتی بودم کارم مین وتخریب بوده 50 درصد جانبازی ارتش دارم اما بنیاد 15 درصد داده کمرم معیوبه گردنم معیوبه کاهش شنوایی دارم موج گرفتگی دارم اما بنیاد 15 درصد داده تازه اقای علم بلادی میگه این ارتشیها چی میخوان هر روز میان .بگذریم حالم داره بد میشه خدایا زودتر از من راضی شو منو به دوستان شهیدم برسون قبل از اینکه ابرو ریزی کنم.
جانباز جانباز میباشد و درصد ندارد
مگه موقع تقسیم ترکش و بمب و گلوله درصدی تقسیم میکردند که حالا درصدی محاسبه میکنند؟
با گذشت حدود3 دهه از جنگ این جانبازان فرسوده تر
ونیاز بیشتری به حمایت های مالی و معنوی و .....دارند
اگر فولاد هم باشید بعد از 3 دهه زنگ میزنید مگر چانباز چه گناهی کرده که باید .............................
گناه عشق!
به قول شاعر
اگر عشقت گناه است
ببین غرق گناهم
داود قاسمی سهی
Iran, Islamic Republic of
جانبازان و شهدا مدیونتونیم
م.م
جانبازان و شهدا به گردن ما حق زیادی دارن ...
م.م
شما متاسفانه خیلی راحت نظرات رو سانسور می کنید و یا تنها قسمتی از آن را به میل خود منتشر می کنید !
موفق باشید ..
همه از کوچک تا بزرگ در معرض امتحانیم

زمستان می آید و سرو همچنان پا بر جاست؛
می رود و سرو همچنان پا برجا می ماند اما به ذغال، روسیاهی است که می ماند!
روح ابوالفضل سپهر شاد!
اون شعر خوندن به یاد موندنی با سوز دلش رو یادم نمیره

اتل متل یه بابا

دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداكار

اتل متل بچه‌ها

كه اونارو دوست دارن

آخه غیر اون دوتا

هیچ كسی رو ندارن

مامان بابا رو می‌خواد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتا

بابا چه مهربونه

وقتی كه از درد سر

دست می‌ذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش می‌ده به بچه‌هاش

همون وقتی كه هرچی

جلوش باشه می‌شكنه

همون وقتی كه هرکی

پیشش باشه می‌زنه

غیر خدا و مادر

هیچ‌كسی رو نداره

اون وقتی كه باباجون

موجی می‌شه دوباره

دویدم و دویدم

سر كوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی كه دیدم

بابام میون كوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار می‌زد

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

می‌زد توی صورتش

قسم می‌داد بابارو

به فاطمه، به جدش

تو رو خدا مرتضی

زشته میون كوچه

بچه داره می‌بینه

تو رو به جون بچه

بابا رو دوره كردن

بچه‌های محله

بابا یه هو دوید و

زد تو دیوار با كله

هی تند و تند سرش رو

بابا می‌زد تو دیوار

قسم می‌داد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

نعره‌های بابا جون

پیچید یه هو تو گوشم

الو الو كربلا

جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابام با گریه می‌گفت

كشتند بچه‌هارو

بعد مامانو هلش داد

خودش خوابید رو زمین

گفت كه مواظب باشین

خمپاره زد، بخوابین

الو الو كربلا

پس نخودات چی شدن؟

كمك می‌خوایم حاجی جون

بچه‌ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تكون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد

بعضی تماشا كردن

بعضی فقط خندیدن

اونایی كه از بابام

فقط امروزو دیدن

سوی بابا دویدم

بالا سرش رسیدم

از درد غربت اون

هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا

غنیمت َنبرده

شرافت و خون دل

نشونه‌های مرده

ای اونایی كه امروز

دارین بهش می‌خندین

برای خنده‌هاتون

دردشو می‌پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه‌روز به هم می‌رسیم

بازی داره زمونه

موج بابام كلید

قفل در بهشته

درو كنه هر كسی

هر چیزی رو كه كشته

یه روز پشیمون می‌شین

كه دیگه خیلی دیره

گریه‌های مادرم

یقه تونو می‌گیره

بالا رفتیم ماسته

پایین اومدیم دروغه

مرگ و معاد و عقبی

كی میگه كه دروغه؟


برای شادی روح پاک ابوالفضل که خیلی زود آسمونی شد و پیش همون کسانی رفت که دوستشون داشت صلوات