جهان نيوز:
یکم:
محمد مصدق بازیگر مهم ابتدای عصر پهلوی دوم است. سالهای دهه 20 و 30 را مورخان دوران شبهدموکراسی در ایران نامگذاری کردهاند. از سمتی جنگ جهانی دوم به خاورمیانه و شرق دور کشیده شده است و این تحولات شاه مستبد پهلوی را از تخت سلطنت برداشته و از سمتی شاه ایران جوانی تحصیلکرده و از فرنگ برگشته است که سودای دموکراسی در ایران را دارد. محمدرضا پهلوی جوان که از لوزان سوئیس بازگشته و به تعبیر پدرش که به او میگفت جای تو و اشرف باید عوض میشد، عادت دارد که با اتوموبیل فوردش در خیابانهای تهران بچرخد و عرصه سیاست را به گروههای مختلف واگذار کند و شاه تشریفاتی ایران باشد.
ایدهای که خیلی خاندان پهلوی و وابستگان او را خوش نمیآمد و بهخصوص اشرف پهلوی خواهر دوقلویش در تحریک ذهن وی برای جولان در عرصه سیاست زحمت فراوانی کشید. شاه جوان که طرفدارانش در مجلس سیزده به بعد، به طرفداران انگلوساکسون که عمدتا نمایندگان جنوب ایران بودند محدود میشد، پس از واقعه ترورش در سال 1327 جلوی دانشکده حقوق و پس از دستور انحلال حزب توده، سعی کرد که بیشتر در عرصه سیاست وارد شود. وی در دوران ابتدایی صدرات احمد قوام که جز اولین نخستوزیران دوره او بود، بهشدت تحقیر میشد. احمد قوام که پیرمرد سیاست بود و آذربایجان را از چنگال شوروی بیرون کشیده بود، خیلی اعتقادی به مشورت یا دستور گرفتن از شاه جوان نداشت و گاه او را با القاب تحقیرآمیزی چون جوان و بیتجربه صدا میکرد.
این اتفاق سبب شده بود که شاه با تمام ادعای دموکراسیخواهی جوانیاش و سودای اداره ایران به روش بوروکراتیک شبیه اروپا و بهخصوص کشوری مثل سوئیس و همچنین تحت فشار اقوام نزدیکش، عطای عدم مداخله را به لقایش ببخشد و با کمک نمایندگان سلطنتی کرسیهای بیشتری در مجلس برای حامیان خود فراهم آورد. از زمان احمد قوام تا زمان نخستوزیر مصدق، مابقی نخستوزیران با سیاست نعل و میخ روابط خود با دربار را تنظیم میکردند، اما محمد مصدق که از حمایت شدید احزاب ملی - که یک جبههای از طرفداران ایران دموکراتیک و مشروطهخواه بودند - برخوردار بود، پس از نشستن بر کرسی نخستوزیری عرصه حکومت را برای شاه تنگ کرد و حتی دستور اخراج خواهرش از ایران را صادر کرد. این اتفاقات سبب شده بود مصدق ملیگرا در کنشهایی که بهنفع مشروطیت و قانون مشروطه انجام داده بود، دشمنانی را در عرصه سیاست برای خود فراهم آورد که یکی از این گروههای مخالف، سلطنتطلبان بودند.
دوم:
مصدق در دورهای بر کرسی نخستوزیری تکیه زد که ادبیات چپ با جذبه فراوانی که داشت، نفوذ امپریالیست را محکوم میکرد و در جای جای دنیا با شعارهای ضدسرمایهداری و ضدکارتلهای استثمارگر، ملی شدن منابع کشورها را خواستار میشد. بهخصوص در آمریکای لاتین و جنوبی که جنبشهای ضدسرمایهسالاری و ضداستعماری شکل گرفت که به رهایی این کشورها از قید سلاطین بیگانه منجر شد. در واقع پس از برخورد دانشگاهیان و روشنفکران عمدتا چپ سراسر جهان با ایده ناسیونالیسم و همچنین سوسیالیسم، افکار ملیگرایانه ملتها بیدار شده بود و برای رهایی کشورشان از چپاول، با توانی که از بسیج تودهای کارگران داشتند، ملی کردن صنایعشان را رقم میزدند. قاعدتا این ملی کردن صنایع چندین گروه دیگر را به دشمنان مصدق اضافه میکند. دسته اول از این گروه، استعمارگران و نیروهایشان بودند که جزو دسته انگلوفیلها به حساب میآمدند.
بازیگران و مهرههای انگلیسی ایرانی که دستنشاندههایی فراماسون یا جیرهخوار انگلیس بودند، از مدل شعبان جعفری گرفته تا قلم بهدستان مزدور بسیج شدند تا ایده مصدق و ملی شدن نفت زمین بخورد. از سوی دیگر انگلیس و دولت بریتانیای کبیر که داعیه دموکراسی آریستوکراتها را به دوش میکشید تلاش میکرد تا در عرصه جهانی هم خود را یک کشور معتقد به دموکراسی نشان دهد و هم با فشار به لابیهای دادگاه لاهه و عرصه دیپلماسی جهانی، دولتهای دیگر را برای تحت فشار گذاشتن ایران راضی نگه دارد تا کماکان به بلعیدن رایگان نفت مشغول باشد. اما انگلیس در این مسیر در عرصه جهانی، با موانعی هم روبهرو بود؛ شورویها که پرچمدار جریان چپ و ملی شدن صنایع جهان بودند و قدرتی بازدارنده محسوب میشدند و آمریکاییهای تازه به دوران رسیده سرنوشت جنگ جهانی دوم را تغییر داده بودند و بهعنوان قهرمان آزادیخواهی قصد ورود به عرصه جهانی را داشتند.
آمریکا یا همان نیروی سوم، اما هم شریک دزد از آب درآمد و هم رفیق قافله. قاعدتا بالانس کشورهای مختلف برای پذیرش ملی شدن یا نشدن نفت ایران هم بر ترس آنان از مستعمرات خودشان میافزود و هم سبب خوشحالیشان میشد که ابرقدرتی مانند انگلیس از یک ناحیه ضربه سختی بخورد. دسته دوم از متضررین ملی شدن نفت از گروه اقتصادی، بورژوازی کمپرادور یا وابسته بود. بورژوازی وابسته در ایران در اختیار و انحصار دولت پاتریمونیال بود. از زمان رضاخان به این سمت بدنه بازار با بنده اقتصادی بیگانهپرست گره نخورد و یکی از الطاف خفیه خدا این بود که بورژوازی صنعتی ایرانی تا دهه 40 و 50، در انحصار سلطنت باقی ماند و آنها را از توده مردم جدا كرد. اگر این بورژوازی وابسته در بین اقشار مختلف توزیع میشد، مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت مستلزم قانع کردن تمام آنها بود اما در جدال نفت آنتیگونیست (شخصیتهای سفید داستان) و پروآنتیگونیستها (شخصیتهای سیاه) مشخص بودند و خطکشی متمایزی داشتند و این مصدق را در این راه یاری داد که آغاز مبارزه را علیه انگلیسیها و جیرهخوارانش اعلام کند.
سوم: مصدق در عصری در کاخ نخستوزیری نشست که بازیگردانهای مسلماني نیز در عرصه سیاست نفوذ کرده بودند، مانند آیتالله کاشانی، که نبض مجلس و توده مسلمان را در دست داشتند. از یکسو آیتالله بروجردی در قم، سیاست اولویت کار حوزوی و رشد حوزه علمیه را پیش گرفته بود و از سوی دیگر آیتالله کاشانی مدتی پس از بازگشت از تبعید، بهعنوان یک مرجع سیاسی دست به دست مصدق داده بود تا شر انگلیسیهای بیسوات1 و ایادی سلطنت را که هم پیاله انگلوساکسونها بودند از سر مملکت کم کنند. اما بروز اختلافات سبب شد، این همکاری در دورههای پایانی دولت مصدق شکننده و سست باشد.
آیتاللهی که پس از حادثه 30 تیر و اعلام نخستوزیری قوامالسلطنه کفنپوشان از مصدق حمایت کرده بود، در 28 مرداد میلی به حمایت از مردی که همه اختیارات قدرت را میخواست، نداشت. مصدقی که از نگاه آنان یکدنده بهنظر میرسید و خطر کودتا، حزب توده و آمریکاییها را نادیده میگرفت، مصدقی که کسالت پیدا کرده بود و اخبار بهصورت کانالیزه به او میرسید. آیتالله ابوالقاسم خزعلی این دوران را اینگونه توصیف میکند: «پس از رفتن رضا شاه، روحانیون فعالیت خود را از سر گرفتند و مدرسههای دینی کار خود را شروع کردند و برخی از آقایان روحانی که در دوره رضاخان ناچار از پوشیدن کت و شلوار شده بودند، دوباره لباس روحانی به تن کردند.» جمعیتهای متحده اسلامی را میتوان در این دسته قرار داد؛ گروههایی مانند جمعیت فداکاران اسلام که امیر عبدالله کرباسچیان، مدیر نشریه «نبرد ملت»، مؤسس آن بود، جمعیت مسلم آزاد که طلبه جوانی به نام شیخ مصطفی رهنمایی راه انداخته بود، جامعه اخوان اسلامی با مدیریت عمادزاده، حزب اخوانالمؤمنین با گرایشات سوسیالیسم اسلامی، جامعه اهل منبر، کانون اسلام با مدیریت آیتالله طالقانی و عضویت دکتر بازرگان و...
از زیرمجموعههای این دسته هستند. همچنین جمعیت مسلمانان بیدار با تلاشهای محمدباقر حجازی، کانون تشیع با مدیریت شخصی به نام فرهنگ نخعی نیز از جمله این گروهها هستند. در جمع تحصیلکردههای متدین در جبهه مصدق اشخاص شاخصی مانند مهدی بازرگان نیز حضور دارند. بازرگان از جمله ملیگرایان معتقد و مؤمنی بود که با متد علمی و ساینتیسیتی به تفسیر قرآن کریم و احکام اسلامی میپرداخت. وی که تحصیلکرده رشته مهندسی بود، از فعالان قطع ید انگلیسیها از منابع نفتی ایران به حساب میآمد و اولین رییس مستقل تأسیسات نفتی پس از بیرون راندن انگلیسیها بهحساب میآید. از جمله گروههای شاخص فعال در این دوره میتوان به جمعیت فداییان اسلام اشاره کرد. نواب صفوی با جذبه فوقالعادهای که در کلام و در منش دینی داشت، با محوریت فقه اسلامی و نگاه فراگیر اسلام به همه زمینههای حکومتی، جمعیتی را پیریزی کرد که با نگاه اسلامی به مسائل سیاسی مینگریست و در جریان ملی شدن نفت با شعار قطع ید کفار از سلطه بر مسلمانان، کنار حرکت ملی شدن نفت قرار گرفتند.
نواب و یارانش پس از ترور رزمآرا در جلسهای که با اعضای جبهه ملی گذاشتند، شرط حمایت از این جبهه را پیاده کردن احکام اسلام قرار دادند و با این شرط به کمک جبهه ملی رفتند. در حوزه دانشگاهها و دبیرستانها نیز انجمنهای اسلامی در حال شکل گرفتن بودند. اولین جرقههای انجمن اسلامی در سالهای 1324 تا 1326 زده شده است. انجمن اسلامی پزشکان، مهندسین و معلمین از پیشتازان این عرصه هستند.
چهارم:
حزب توده از گروههای مهم دوران مصدق است. حزبی که در داستان ملی کردن نفت و در پی حوادث پس از 30 تیر تصمیم به تبعیت از سیاست جهانی شوروی گرفت و محمد مصدق و مردم خلق ایران را تنها گذاشت. اساسا یکی از موارد کنارهگیری مردم ایران از این حزب نیز ریشه در این دوره داشت. حزبی که مدعی سوسیال ناسیونالیسم و آوانگارد در اعتصابات ضدامپریالیستی بود، در ملیترین و ضد استکباریترین جنبش علیه انگلیس به سبب خصومت مصدق با دو نیروی غرب انگلیس و شرق شوروی، عرصه را از نیروهایش خالی کرد و مصدق را دست نشانده بیگانگان و مرتجع سرخ نامید، اتفاقی که سبب شد تا جدال آنها تا روز کودتای سیاه 28 مرداد نیز ادامه پیدا کند و هیچ نیرویی بهنفع مصدق در خیابانها باقی نماند. حزب توده در آن زمان در میان افسران ارتش طرفداران فراوانی پیدا کرده بود و با سازماندهیهای منظمی که در راهپیماییها سالانه داشت، به مصدق وعده داده بود که پس از واقعه 30 تیر و در صورت بروز کودتا، با حضور طرفداران خود جلوی هرگونه اتفاق علیه دولت را خواهد گرفت .
پنجم:
هوادارانی نیز در کنار مصدق حضور داشتند که پس از کودتای 28 مرداد، به عملکرد دو ساله او انتقادات فراوانی داشتند و از گذشته خویش ابراز ندامت کردند، از جمله این افراد میتوان از فضلالله زاهدی (نخستوزیر بعدی)، علی امینی، حسین مکی (که در آغاز دکتر مصدق او را سرباز فداکار وطن مینامید، ولی در پایان از سوی هواداران مصدق، سرباز خطاکار وطن خطاب میشد)، مظفر بقایی (بهدلیل اتهام مشارکت در قتل سرتیپ افشار طوس و سپس اتهام شرکت در کودتای ۲۵ مرداد به دستور فرماندار نظامی تهران بازداشت شد و تا روز ۲۸ مرداد در زندان بود) نام برد.
ششم: جبهه ملی و ملیگرایان وطنپرستی که عشق و علاقهای به ملت ایران داشتند نیز در دسته یاران مصدق میتوان جای داد. الهیار صالح، حسین فاطمی، سحابی، فروهر و... از زمره افرادی بودند که ملتگرا بودند و در کنار مصدق با انگلیسیها و در برهه شدت گرفتن اختلاف مصدق و دربار با سلطنت درگیر شدند
پینوشت:
1- بیسوات از تکهکلامهای آیتالله کاشانی است.
برگرفته از هفته نامه "پنجره"