جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 26 Apr 2024
 
۰
مصدق از دو لنز؛

پیرمرد خودخواه یا وطن‎پرست اسطوره‎ای

دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۱۹
کد مطلب: 213508
آیت‎الله کاشانی مدتی پس از بازگشت از تبعید، به‎عنوان یک مرجع سیاسی دست به دست مصدق داده بود تا شر انگلیسی‎‎های بی‎سوات و ایادی سلطنت را که هم پیاله انگلوساکسون‎ها بودند از سر مملکت کم کنند. اما بروز اختلافات سبب شد، این همکاری در دوره‎‎های پایانی دولت مصدق شکننده و سست باشد.
پیرمرد خودخواه یا وطن‎پرست اسطوره‎ای
جهان نيوز:

یکم:
محمد مصدق بازیگر مهم ابتدای عصر پهلوی دوم است. سال‎های دهه 20 و 30 را مورخان دوران شبه‎دموکراسی در ایران نام‎گذاری کرده‎اند. از سمتی جنگ جهانی دوم به خاورمیانه و شرق دور کشیده شده است و این تحولات شاه مستبد پهلوی را از تخت سلطنت برداشته و از سمتی شاه ایران جوانی تحصیل‎کرده و از فرنگ برگشته است که سودای دموکراسی در ایران را دارد. محمدرضا پهلوی جوان که از لوزان سوئیس بازگشته و به تعبیر پدرش که به او می‎گفت جای تو و اشرف باید عوض می‎شد، عادت دارد که با اتوموبیل فوردش در خیابان‎های تهران بچرخد و عرصه سیاست را به گروه‎‎های مختلف واگذار کند و شاه تشریفاتی ایران باشد.

ایده‎ای که خیلی خاندان پهلوی و وابستگان او را خوش نمی‎آمد و به‎خصوص اشرف پهلوی خواهر دوقلویش در تحریک ذهن وی برای جولان در عرصه سیاست زحمت فراوانی کشید. شاه جوان که طرفدارانش در مجلس سیزده به بعد، به طرفداران انگلوساکسون که عمدتا نمایندگان جنوب ایران بودند محدود می‎شد، پس از واقعه ترورش در سال 1327 جلوی دانشکده حقوق و پس از دستور انحلال حزب توده، سعی کرد که بیشتر در عرصه سیاست وارد شود. وی در دوران ابتدایی صدرات احمد قوام که جز اولین نخست‎وزیران دوره او بود، به‎شدت تحقیر می‎شد. احمد قوام که پیرمرد سیاست بود و آذربایجان را از چنگال شوروی بیرون کشیده بود، خیلی اعتقادی به مشورت یا دستور گرفتن از شاه جوان نداشت و گاه او را با القاب تحقیر‎آمیزی چون جوان و بی‎تجربه صدا می‎کرد.

این اتفاق سبب شده بود که شاه با تمام ادعای دموکراسی‎خواهی جوانی‎اش و سودای اداره ایران به روش بوروکراتیک شبیه اروپا و به‎خصوص کشوری مثل سوئیس و همچنین تحت فشار اقوام نزدیکش، عطای عدم مداخله را به لقایش ببخشد و با کمک نمایندگان سلطنتی کرسی‎‎های بیشتری در مجلس برای حامیان خود فراهم آورد. از زمان احمد قوام تا زمان نخست‎وزیر مصدق، مابقی نخست‎وزیران با سیاست نعل و میخ روابط خود با دربار را تنظیم می‎کردند، اما محمد مصدق که از حمایت شدید احزاب ملی - که یک جبهه‎ای از طرفداران ایران دموکراتیک و مشروطه‎خواه بودند - برخوردار بود، پس از نشستن بر کرسی نخست‎وزیری عرصه حکومت را برای شاه تنگ کرد و حتی دستور اخراج خواهرش از ایران را صادر کرد. این اتفاقات سبب شده بود مصدق ملی‎گرا در کنش‎‎هایی که به‎نفع مشروطیت و قانون مشروطه انجام داده بود، دشمنانی را در عرصه سیاست برای خود فراهم آورد که یکی از این گروه‎‎های مخالف، سلطنت‎طلبان بودند.

دوم:
مصدق در دوره‎ای بر کرسی نخست‎وزیری تکیه زد که ادبیات چپ با جذبه فراوانی که داشت، نفوذ امپریالیست را محکوم می‎کرد و در جای جای دنیا با شعار‎های ضد‎سرمایه‎داری و ضد‎کارتل‎‎های استثمار‎گر، ملی شدن منابع کشور‎ها را خواستار می‎شد. به‎خصوص در آمریکای لاتین و جنوبی که جنبش‎‎های ضد‎سرمایه‎سالاری و ضد‎استعماری شکل گرفت که به ر‎هایی این کشورها از قید سلاطین بیگانه منجر شد. در واقع پس از برخورد دانشگاهیان و روشن‎فکران عمدتا چپ سراسر جهان با ایده ناسیونالیسم و همچنین سوسیالیسم، افکار ملی‎گرایانه ملت‎ها بیدار شده بود و برای ر‎هایی کشورشان از چپاول، با توانی که از بسیج توده‎ای کارگران داشتند، ملی کردن صنایع‎شان را رقم می‎زدند. قاعدتا این ملی کردن صنایع چندین گروه دیگر را به دشمنان مصدق اضافه می‎کند. دسته اول از این گروه، استعمارگران و نیروهای‎شان بودند که جزو دسته انگلوفیل‎ها به حساب می‎آمدند.

بازیگران و مهره‎‎های انگلیسی ایرانی که دست‎نشانده‎‎هایی فراماسون یا جیره‎خوار انگلیس بودند، از مدل شعبان جعفری گرفته تا قلم به‎دستان مزدور بسیج شدند تا ایده مصدق و ملی شدن نفت زمین بخورد. از سوی دیگر انگلیس و دولت بریتانیای کبیر که داعیه دموکراسی آریستوکرات‎ها را به دوش می‎کشید تلاش می‎کرد تا در عرصه جهانی هم خود را یک کشور معتقد به دموکراسی نشان دهد و هم با فشار به لابی‎‎های دادگاه لاهه و عرصه دیپلماسی جهانی، دولت‎‎های دیگر را برای تحت فشار گذاشتن ایران راضی نگه دارد تا کماکان به بلعیدن رایگان نفت مشغول باشد. اما انگلیس در این مسیر در عرصه جهانی، با موانعی هم روبه‎رو بود؛ شوروی‎ها که پرچم‎دار جریان چپ و ملی شدن صنایع جهان بودند و قدرتی بازدارنده محسوب می‎شدند و آمریکایی‎های تازه به دوران رسیده سرنوشت جنگ جهانی دوم را تغییر داده بودند و به‎عنوان قهرمان آزادی‎خواهی قصد ورود به عرصه جهانی را داشتند.

آمریکا یا همان نیروی سوم، اما هم شریک دزد از آب درآمد و هم رفیق قافله. قاعدتا بالانس کشور‎های مختلف برای پذیرش ملی شدن یا نشدن نفت ایران هم بر ترس آنان از مستعمرات خودشان می‎افزود و هم سبب خوشحالی‎شان می‎شد که ابرقدرتی مانند انگلیس از یک ناحیه ضربه سختی بخورد. دسته دوم از متضررین ملی شدن نفت از گروه اقتصادی، بورژوازی کمپرادور یا وابسته بود. بورژوازی وابسته در ایران در اختیار و انحصار دولت پاتریمونیال بود. از زمان رضاخان به این سمت بدنه بازار با بنده اقتصادی بیگانه‎پرست گره نخورد و یکی از الطاف خفیه خدا این بود که بورژوازی صنعتی ایرانی تا دهه 40 و 50، در انحصار سلطنت باقی ماند و آن‎ها را از توده مردم جدا كرد. اگر این بورژوازی وابسته در بین اقشار مختلف توزیع می‎شد، مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت مستلزم قانع کردن تمام آن‎ها بود اما در جدال نفت آنتی‎گونیست (شخصیت‎‎های سفید داستان) و پروآنتی‎گونیست‎ها (شخصیت‎‎های سیاه) مشخص بودند و خط‎کشی متمایزی داشتند و این مصدق را در این راه یاری داد که آغاز مبارزه را علیه انگلیسی‎ها و جیره‎خوارانش اعلام کند.

سوم: مصدق در عصری در کاخ نخست‎وزیری نشست که بازیگردانهای مسلماني نیز در عرصه سیاست نفوذ کرده بودند، مانند آیت‎الله کاشانی، که نبض مجلس و توده مسلمان را در دست داشتند. از یک‎سو آیت‎الله بروجردی در قم، سیاست اولویت کار حوزوی و رشد حوزه علمیه را پیش گرفته بود و از سوی دیگر آیت‎الله کاشانی مدتی پس از بازگشت از تبعید، به‎عنوان یک مرجع سیاسی دست به دست مصدق داده بود تا شر انگلیسی‎‎های بی‎سوات1 و ایادی سلطنت را که هم پیاله انگلوساکسون‎ها بودند از سر مملکت کم کنند. اما بروز اختلافات سبب شد، این همکاری در دوره‎‎های پایانی دولت مصدق شکننده و سست باشد.

آیت‎اللهی که پس از حادثه 30 تیر و اعلام نخست‎وزیری قوام‎السلطنه کفن‎پوشان از مصدق حمایت کرده بود، در 28 مرداد میلی به حمایت از مردی که همه اختیارات قدرت را می‎خواست، نداشت. مصدقی که از نگاه آنان یک‎دنده به‎نظر می‎رسید و خطر کودتا، حزب توده و آمریکایی‎ها را نادیده می‎گرفت، مصدقی که کسالت پیدا کرده بود و اخبار به‎صورت کانالیزه به او می‎رسید. آیت‎الله ابوالقاسم خزعلی این دوران را این‎گونه توصیف می‎کند: «پس از رفتن رضا شاه، روحانیون فعالیت خود را از سر گرفتند و مدرسه‎‎های دینی کار خود را شروع کردند و برخی از آقایان روحانی که در دوره رضاخان ناچار از پوشیدن کت و شلوار شده بودند، دوباره لباس روحانی به تن کردند.» جمعیت‎‎های متحده اسلامی را می‎توان در این دسته قرار داد؛ گروه‎‎هایی مانند جمعیت فداکاران اسلام که امیر عبدالله کرباسچیان، مدیر نشریه «نبرد ملت»، مؤسس آن بود، جمعیت مسلم آزاد که طلبه جوانی به نام شیخ مصطفی رهنمایی راه انداخته بود، جامعه اخوان اسلامی با مدیریت عمادزاده، حزب اخوان‎المؤمنین با گرایشات سوسیالیسم اسلامی، جامعه اهل منبر، کانون اسلام با مدیریت آیت‎الله طالقانی و عضویت دکتر بازرگان و...

از زیرمجموعه‎‎های این دسته هستند. همچنین جمعیت مسلمانان بیدار با تلاش‎های محمدباقر حجازی، کانون تشیع با مدیریت شخصی به نام فرهنگ نخعی نیز از جمله این گروه‎ها هستند. در جمع تحصیل‎کرده‎‎های متدین در جبهه مصدق اشخاص شاخصی مانند مهدی بازرگان نیز حضور دارند. بازرگان از جمله ملی‎گرایان معتقد و مؤمنی بود که با متد علمی و ساینتیسیتی به تفسیر قرآن کریم و احکام اسلامی می‎پرداخت. وی که تحصیل‎کرده رشته مهندسی بود، از فعالان قطع ید انگلیسی‎ها از منابع نفتی ایران به حساب می‎آمد و اولین رییس مستقل تأسیسات نفتی پس از بیرون راندن انگلیسی‎ها به‎حساب می‎آید. از جمله گروه‎‎های شاخص فعال در این دوره می‎توان به جمعیت فداییان اسلام اشاره کرد. نواب صفوی با جذبه فوق‎العاده‎ای که در کلام و در منش دینی داشت، با محوریت فقه اسلامی و نگاه فراگیر اسلام به همه زمینه‎‎های حکومتی، جمعیتی را پی‎ریزی کرد که با نگاه اسلامی به مسائل سیاسی می‎نگریست و در جریان ملی شدن نفت با شعار قطع ید کفار از سلطه بر مسلمانان، کنار حرکت ملی شدن نفت قرار گرفتند.

نواب و یارانش پس از ترور رزم‎آرا در جلسه‎ای که با اعضای جبهه ملی گذاشتند، شرط حمایت از این جبهه را پیاده کردن احکام اسلام قرار دادند و با این شرط به کمک جبهه ملی رفتند. در حوزه دانشگاه‎ها و دبیرستان‎ها نیز انجمن‎‎های اسلامی در حال شکل گرفتن بودند. اولین جرقه‎‎های انجمن اسلامی در سال‎های 1324 تا 1326 زده شده است. انجمن اسلامی پزشکان، مهندسین و معلمین از پیش‎تازان این عرصه هستند.

چهارم:
حزب توده از گروه‎‎های مهم دوران مصدق است. حزبی که در داستان ملی کردن نفت و در پی حوادث پس از 30 تیر تصمیم به تبعیت از سیاست جهانی شوروی گرفت و محمد مصدق و مردم خلق ایران را تنها گذاشت. اساسا یکی از موارد کناره‎گیری مردم ایران از این حزب نیز ریشه در این دوره داشت. حزبی که مدعی سوسیال ناسیونالیسم و آوانگارد در اعتصابات ضد‎امپریالیستی بود، در ملی‎ترین و ضد استکباری‎ترین جنبش علیه انگلیس به سبب خصومت مصدق با دو نیروی غرب انگلیس و شرق شوروی، عرصه را از نیروهایش خالی کرد و مصدق را دست نشانده بیگانگان و مرتجع سرخ نامید، اتفاقی که سبب شد تا جدال آن‎ها تا روز کودتای سیاه 28 مرداد نیز ادامه پیدا کند و هیچ نیرویی به‎نفع مصدق در خیابان‎ها باقی نماند. حزب توده در آن زمان در میان افسران ارتش طرفداران فراوانی پیدا کرده بود و با سازمان‎دهی‎‎های منظمی که در راهپیمایی‎ها سالانه داشت، به مصدق وعده داده بود که پس از واقعه 30 تیر و در صورت بروز کودتا، با حضور طرفداران خود جلوی هرگونه اتفاق علیه دولت را خواهد گرفت .

پنجم:
هوادارانی نیز در کنار مصدق حضور داشتند که پس از کودتای 28 مرداد، به عملکرد دو ساله او انتقادات فراوانی داشتند و از گذشته خویش ابراز ندامت کردند، از جمله این افراد می‎توان از فضل‎الله زاهدی (نخست‎وزیر بعدی)، علی امینی، حسین مکی (که در آغاز دکتر مصدق او را سرباز فداکار وطن می‎نامید، ولی در پایان از سوی هواداران مصدق، سرباز خطاکار وطن خطاب می‎شد)، مظفر بقایی (به‎دلیل اتهام مشارکت در قتل سرتیپ افشار طوس و سپس اتهام شرکت در کودتای ۲۵ مرداد به دستور فرماندار نظامی تهران بازداشت شد و تا روز ۲۸ مرداد در زندان بود) نام برد.
ششم: جبهه ملی و ملی‎گرایان وطن‎پرستی که عشق و علاقه‎ای به ملت ایران داشتند نیز در دسته یاران مصدق می‎توان جای داد. الهیار صالح، حسین فاطمی، سحابی، فروهر و... از زمره افرادی بودند که ملت‎گرا بودند و در کنار مصدق با انگلیسی‎ها و در برهه شدت گرفتن اختلاف مصدق و دربار با سلطنت درگیر شدند 

پی‎نوشت:
1- بی‎سوات از تکه‎کلام‎های آیت‎الله کاشانی است.


برگرفته از هفته نامه "پنجره"
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *