شنبه ۱۶ تير ۱۴۰۳ - 6 Jul 2024
 
۰

ورود کاروان اسيران کربلا به شام

پنجشنبه ۱ دی ۱۳۹۰ ساعت ۲۰:۰۵
کد مطلب: 200394

اهل بيت امام حسين (ع) در حالي به شام منتقل شدند که بر فراز شتران در غل و زنجير کشيده شده و آفتاب داغ سيماي آنان را دچار سوختگي ساخته بود، دست‏ها بر گردن‏ها بسته و در بازارها گردانيده مي ‏شدند.

يزيد در انتظار رسيدن اسيران بود. نماينده جنايتکارش «عبيدالله بن زياد» برنامه اش را خوب انجام داده بود. يزيد دستور داد تا شهر شام را آذين بندي کنند و خاندان حسين بن علي عليه السلام را در کوچه و بازار بگردانند.

کاروان اسيران را سه روز در پشت «دروازه ساعات» نگهداشتند تا کار جشن کامل شود. آن دروازه، يکي از دروازه هاي شرقي شام بود که راه «حلب» و «کوفه» به آن ختم مي شد. شهر را با زيورها، ديبا و زر و سيم و انواع جواهر آراستند. سپس مردان، زنان، کودکان، بزرگسالان، وزيران، اميران، يهود، مَجوس، نصارا و همه اقوام، با طبل، دف، شيپور، سرنا و ديگر ابزار لهو و لعب براي شادي و تفريح بيرون آمدند. چشمها را سُرمه کشيده، دستها را حَنا بسته و بهترين لباس ها را پوشيده و خود را آراسته بودند.

در چنين وضعي سر مطهّر امام حسين (عليه السلام) را ـ که بالاي نيزه بود ـ وارد شهر کردند و به دنبال آن، اسيران اهل بيت را به شهر آوردند. مردم به شادماني و پايکوبي و طبل زني مشغول بودند. اين برنامه، حاصل تلاشهاي معاويه بود. او بيش از سي سال در شام حکومت کرد.

مردم شام، با تلاشهاي معاويه با حضرت علي عليه السلام و خاندانش دشمني مي ورزيدند و رفتار مردم شام با اسيران کربلا نشان دهنده آن بود. سالها بود که در قنوت نمازشان بر حضرت علي عليه السلام لعنت مي فرستادند! علاوه بر اينها، يزيد، براي موجّه جلوه دادنِ کار خود، امام حسين عليه السلام را «شورشي» معرفي کرد و خود را سرکوب کننده شورش ضدّ حکومت اسلامي مي دانست.

اسيران را از قسمتهاي مختلف شهر عبور دادند، از جمله «بازار شام». جمعيت زيادي از مردم براي ديدن اسيران خاندان محمد صلي الله عليه و آله و سلم در دو طرف بازار صف کشيده بودند. در انتهاي بازار «مسجد اُمَوي» قرار داشت و اسيران را از همين مسير وارد مسجد کردند. فشار جمعيت حرکت را کُند کرده بود. خونبارترين برگهاي تاريخ در حال نوشتن بود. سخنان امام حسين عليه السلام و خاندانش در قيام تاريخي کربلا، همه بيانگر اين بود که قيام، براي دين و مبارزه با ستم و کفر است. اهل بيت عليهم السلام همواره خود را خاندان و وارثان پيامبر معرفي مي کردند و بر اين مهمّ تأکيد داشتند، تا پرده هاي غفلت و خاموشي را کنار بزنند.

قصر يزيد، در انتظار اسيرانقصر يزيد ـ که آن را «دار الخلافه» مي ناميدند، نزديک مسجد جامع اُمَوي بود. يزيد براي اينکه پيروزيش را به رُخ مردم بکشد، اجازه داد تا همه وارد دارالخلافه شوند. و از اين رو قصر پر از جمعيت شد.


امام سجاد (ع) در مجلس يزيد
يـزيـد مـجـلـسـي ترتيب داده و اشراف شام را دعوت کرده بود، سپس دستور داد اُسراي اهل بيت را ـ که با طناب و زنجير آنان را به هم بسته بودند ـ با وضعي توهين آميز وارد مجلس جشن يزيد کردند. حضار به آنها مي نگريستند امام سجاد (ع) روبروي يزيد قرار گرفت و چند شعر خواند که بيزاري و نفرت او را از يزيد نشان مي دهد:
"انتظار نداشته باشيد که شما به ما اهانت کنيد و ما احترامتان کنيم، يا شما دائماً ما را آزار دهيد و مـا دسـت از آزار شـمـا برداريم. خدا مي داند که ما شما را دوست نداريم پس شما را از اين که ما را دوست نداريد، سرزنش نمي کنيم."
آنگاه حـضـرت بـه منبر رفت نخست سپاس و ستايش خداي به جا آورد، آنگاه خطبه اي خواند که قلبها را لرزاند و چشمها را گرياند. بخشي از بيانات آن حضرت اين است:
اي مـردم بـه مـا شـش چيز داده شده و با هفت چيز ديگر بر ساير مردم برتري يافته ايم: به ما علم و بـردبـاري و سـخـاوت و فـصـاحـت و شـجـاعت و محبت در قلوب مؤمنين را داده اند و سر آمد دگرانيم، زيرا محمد پيامبر (ص) برگزيده از ماست، صديق اين امت، علي (ع) از ماست، جعفر طيار از ماست، حمزه شير خدا و رسول از ماست، فاطمه بتول، بانوي زنان عالم از ماست و دو سبط اين امت آقاي جوانان بهشتي از ما هستند. هرکسي مرا مي شناسد، مي شناسد و هر کسي نمي شناسد حـسـب و نـسـبم را برايش مي گويم: من فرزند مکه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند کـسـي هستم که زکات را با رداي خويش حمل مي کرد، من پسر بهترين کسي هستم که در جهان لباس پوشيد، من پسر بهترين کسي هستم که با کفش يا پاي برهنه راه رفت، من پسر بهترين کسي هـسـتـم کـه طـواف کرد و سعي به جا آورد، من پسر بهترين کسي هستم که حج گزارد و لبيک گفت، من پسر کسي هستم که با براق به هوا برده شد، من پسر کسي هستم که از مسجد الحرام به مـسـجـد اقـصـي بـرده شـد ـ مـنزه باد آن که او را برد ـ، من پسر کسي هستم که جبرئيل او را تا سـدرة الـمـنتهي برد، من پسر کسي هستم که نزديک و نزديک تر شد تا به اندازه دو کمان يا کمتر فـاصـلـه داشت، من پسر کسي هستم که امام جماعت فرشتگان آسمان شد، من پسر کسي هستم کـه خـداي بـزرگ بـه او وحي فرستاد، من پسر محمد مصطفايم، من پسر علي مرتضايم، من پسر کـسـي هـستم که در راه احياي لا اله الا اللّه مبارزه کرد، من پسر کسي هستم که در رکاب رسول خدا با دو شمشير جنگيد، با دو نيزه نبرد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار بيعت کرد، به دو قبله نماز آورد، در بـدر و حـنـين جنگيد و يک لحظه کفر نورزيد، من پسر بهترين مؤمنين و وارث پيامبران کـوبـنده کافران، سيد و سالار مسلمانان و مجاهدين، زنيت عابدين، تاج سر گريه گنندگان (از خوف خدا) صبورترين مردم، برترين پيشوا از آل ياسين و از خاندان رسول پروردگار عالميانم.
يـزيـد ملعون گـفت: اي علي! پدرت با من قطع رحم کرد، حق مرا نديده گرفت و بر سر منصبم با من جنگيد، خدا هم با او چنان کرد که ديدي.
در جواب، حضرت اين آيه را خواند: اما هر مصيبتي که در زمين يا از ناحيه جانشان به شما برسد، قبل از آن که به صحنه وجود آيد، در کتابي ثبت شده است. اي پـسر معاويه و هند و صخر! قبل از آن که تو متولد شوي هميشه نبوت و امارت در دست پدران من بوده است. در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جد من علي بن ابيطالب بود، درحـالي که جد و پدر تو پرچم هاي کفار را به دوش مي کشيدند. واي بر تو اي يزيد! اگر بداني چه کـرده اي و نـسـبت به پدر و اهل بيت و برادران و عموزادگان من چه گناهي مرتکب شده اي، به کـوهـهـا مي گريزي و سر بر خاکهاي بيابان مي گذاري و به حال خود شيون و زاري مي کني، اين سـزاوار است که سر حسين پسر علي و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود، در حالي که او وديعه رسول خداست؟ اي يزيد منتظر باش که در روز قيامت قرين ندامت و خواري شوي.
سر مطهر امام حسين را داخل «طَشت طلا» گذاشتند و نزد يزيد آوردند. يزيد در حالي که مي خنديد با چوب خَيزَران بر لبهاي امام زد و با غرور و سرمستي خواند: «بني هاشم با حکومت بازي مي کردند، نه خَبري (از آسمان و غيب) آمده و نه وحي نازل شده است...».

يزيد آرزو کرد کاش نياکانش ـ که در جنگ بَدْر کشته شدند ـ زنده بودند و خونخواهي و انتقام او را مي ديدند. اين جملات، نشان دهنده کفر قلبي و کينه يزيد به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود.


خطبه زينب کبري (س) در مجلس يزيد
پس از سخنان کفرآميز يزيد، هـنـگـامـي کـه يـزيـد حـقيقت درون خود را آشکار ساخت و بر همگان معلوم شد که جنگ بين امام حسين (ع) و يزيد جنگ بين دين و کفر بوده است، حضرت زينب کبري زينب عليها السلام به پا خاست و سخنراني تاريخي اش را با اين آيه شروع کرد، فرمود:

«سرانجامِ بدکاران، آن شد که آيات الهي را تکذيب و مسخره کردند.» در ادامه سخنراني اش باز هم از قرآن کمک گرفت: «کافران مپندارند که اگر به آنان مهلت مي دهيم، برايشان خوب است، بلکه گناهانشان افزوده مي شود و براي آنان عذاب خوارکننده اي است».

سـپـاس خـدا را و درود خـدا بـر رسـول او و خاندانش باد. خداي سبحان راست گفت که فرمود: عـاقـبـت آنـان که کار زشت کردند، بسيار زشت است که آيات خدا را تکذيب کردند و به استهزا گرفتند. اي يزيد! گمان مي کني اکنون که اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما بسته اي و چنان راه چاره بر ما مسدود نموده اي که ما را برده وار به هر سو مي کشند، ما نزد خدا بي مقدار شده و تو مـحـتـرم هـستي و اين پيروزي به خاطرارزشي است که نزد خدا داري که تکبر مي ورزي و باد به بـيني انداخته اي، از اينکه روزگار به کام توست و کارهايت مرتب و آراسته و ملک و پادشاهي ما را بي مزاحم در اختيار گرفته اي، شادمان و خوشحالي؟ اندکي آهسته تر! آيا فراموش کرده اي که خداي تعالي مي فرمايد:
"کـافـران نـپـنـدارنـد مـهلتي که به ايشان مي دهيم به نفع آنهاست، اين مهلت را فقط براي آن مي دهيم که گناه بيشتر مرتکب شوند و آنان را عذابي دردناک است." (آل عمران / ۱۷۸).
آيا اين عدالت است که زنان و کنيزان خود را پشت پرده بنشاني و دختران رسول خدا را اسير کرده در حالي که پرده از ايشان برداشته و چهره هايشان را آشکار کرده به دست دشمنان دهي تا از شهري به شهري برند و قومي بيگانه به آنان نگاه کنند و دور و نزديک و شريف و وضيع به آنها چشم دوزند، در حالي که نه سرپرستي براي آنها مانده نه پشتيباني. چگونه مي توان از کسي انتظار مراعات داشت که مادرش جگر پاکان را به دندان کشيد و گوشتش از خـون شـهيدان روييد؟ چگونه در دشمني ما خانواده کوتاهي کند کسي که ما را با چشم بغض و کنيه مي نگرد؟
بـا اين همه باز بدون آن که احساس گناه کني و بداني چه کار مي کني با چوب به لب و دندان ابا عـبـداللّه سـالار جوانان اهل بهشت مي زني و مي گويي: "فرياد شادي سر دهيد، دست مـريـزاد اي يـزيد!" چرا نمي گويي که با ريختن خون ذريه محمد (ص) و ستارگان زمين از آل عـبـدالـمـطـلـب، زخم ما را علاج ناپذير کردي و ريشه مان را سوزاندي؟ اکنون نياکان خود را صدا مي زني و گمان مي کني که با آنها سخن گفته اي؟ به زودي نزد آنان مي روي و آرزو مي کني که دسـتـت خـشـک شده بود و اين کار را نمي کردي و زبانت لال مي شد و اين سخن را نمي گفتي! خدايا حق ما را بستان و انتقام ما را از اين ستمگران بگير و خشمت را بر کسي که خون ما را ريخت و حاميان ما را کشت، نازل کن. به خدا سوگند پوست خود راشکافتي و گوشت خود را پاره کردي! تـو بـا ايـن بـار کـه از ريـختن خون ذريه رسول خدا (ص) و شکستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن داري، بر او وارد مي شوي، "و گمان مکن آنانکه در راه خدا کشته مي شوند مرده اند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند." (آل عمران / ۱۶۹).
هـمـيـن بـرايت بس که خداوند حاکم است و محمد (ص) خصم تو و آن کسي که کار را براي تو ساخته و پرداخته کرد و تو را بر گردن مسلمين مسلط نمود، به زودي خواهد فهميد که پاداش ستمگران بد پاداش نيست و آگاه مي شود که کدام يک از شما پست تر و لشکر کدام يک ضعيف تر است. اگـر مصائب دنيا باعث شده که من با تو سخن بگويم باز هم تو را بي ارزش مي دانم و کوبيدنت را لازم و نکوهشت را با ارزش مي شمرم و از جاه و حشمت تو هراسي ندارم، ولي چشم گريان است و دل بريان. اگر امروز ما را به عنوان غنيمت گرفته اي، به زودي در آنجا که جز عمل خود را نيابي، ما به زيان تو خواهيم بود و خدا به بندگان خود ستم نمي کند.
بـه خـدا شـکـايـت مي کنم و بر او تکيه دارم، پس هر حيله که داري به کار گير و هر چه مي تواني تـلاش کن و هر چه مي خواهي کوشش کن! به خدا نمي تواني ما را از خاطره ها محو کني و وحي ما را بـمـيراني و به نهايت ما نمي رسي و ننگ اين ستم را نمي تواني از خويش پاک کني. رأي تو بسيار سـسـت و ايـام دولـت انـدک و آن روز کـه مـنادي فرياد مي زند: "لعنت خدا بر ستمکاران باد"، جمعيت ات به پريشاني مي گرايد.
سـپـاس خـدا را کـه کار پيشينيان ما را با سعادت و مغفرت پايان برد و کار آخرمان را با شهادت و رحمت و از خدا مي خواهم که ثوابشان را کامل کند و بيفزايد و خودش براي ما خلفي نيکو باشد که او مهربان و رحيم است و همو براي ما کافي و بهترين وکيل است.
و بدين گونه سخنراني حضرت زينب عليها السلام بيانگر خروج يزيد از اسلام و بي اعتقادي او به دين و اثبات کفر و انجام کارهاي زشت و ناپسند اوست. در حقيقت، واقعه با عظمت کربلا، کفرِ پنهان بني اميّه را ظاهر و چهره اصلي آنها را براي مردم روشن کرد. تبليغات بني اميّه وانمود کرده بود که بر دشمنان اسلام و بر شورشيان پيروز شده اند و خاندان آنها را به اسارت درآورده اند، اما حضرت زينب عليها السلام و امام زين العابدين عليه السلام با سخنراني هايشان «جشن» را به «عزا» تبديل کردند و پيروزي را بر کام يزيد تلخ نمودند.
خرابه شام
بعد از سخنراني حضرت زينب عليها السلام در مجلس جشن يزيد، که وضع را بر ضدّ او تغيير داد، يزيد خاندان امام حسين عليه السلام را در خرابه اي بي سقف جاي داد. اهل بيت، چند روز در آن خرابه بودند و براي امام حسين (ع) و شهداي کربلا عزاداري مي کردند.
در مدتي که خاندان امام حسين عليه السلام در شام اسير بودند، چند نوبت آنها را به قصر يزيد بردند. يزيد به هيچ وجه حيله اش عملي نشد و هر بار نتيجه معکوس گرفت. او ناچار شد خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به مدينه بفرستد.
منبع: حوزه علمیه
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *