شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 Apr 2024
 
۰
۱

گیج و خنگ هم نباش

فقیر
چهارشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۰ ساعت ۱۸:۳۲
کد مطلب: 183113
نویسنده وبلاگ فقیر نوشت:

داشتم وبگردی می کردم، و در میان هیاهوها و سروصدای زیاد دنیا که حتی در شب های قدر هم اجازه فکر کردن نمی دهد، مطلبی دیدم که بدجوری به دلم نشست. گفتم شما هم در این روزهای مبارک بخوانید تا شاید...بین این همه سیاست زدگی ها و بی تقوایی های رسانه ها تنها چیزی که غریبه، آقاست:

پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم.
خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند...
یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم. اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد.
هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست.
توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم. آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود.
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد. ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش.
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش.
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن.
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید. "حاج اسماعیل دولابی"

پی نوشت: ۱. یک روز است که ما همگی یتیم شده ایم. قصد تکرار ندارم، حتما اینجا(+) را بخوانید.

۲. لیبی هم سقوط کرد و ما تنها منتظر یک مَردیم؛ "امام موسی صدر". دومینوی شکست کفار شتاب گرفته است؛ اللهم عجل لولیک الفرج
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
حداقل بگین این داستانو کی با این مضمون نقل کرده که اگه اشتباه نکنم مرحوم دولابی بوده