مقامهای آمریکایی برجام را زیرساختی برای مهار استراتژیک ایران، تغییر معادله قدرت در داخل ایران و کاستن از نفوذ منطقهای فزاینده آن میدانستند و در داخل هم گفته میشد برجام یک سکو است که باید روی آن ایستاد و به سمت هدفهای بزرگتر پرش کرد
مذاکرات هستهای، پنهان نمیکردند که برجام برای آنها صرفا ارزش واسطهای دارد و هدف نهایی نیست. مقامهای آمریکایی برجام را زیرساختی برای مهار استراتژیک ایران، تغییر معادله قدرت در داخل ایران و کاستن از نفوذ منطقهای فزاینده آن میدانستند و در داخل هم گفته میشد برجام یک سکو است که باید روی آن ایستاد و به سمت هدفهای بزرگتر پرش کرد.
در این باره که برجام میتواند و از نظر برخی باید مقدمه دگرگونی کامل ساختاری در ایران و سپس تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه باشد، هیچ سوءتفاهمی وجود ندارد
هم در این باره تردید ندارند که برجام اگر استراتژی منطقهای ایران را تهاجمیتر نکرده باشد، قطعا چیزی از شدت آن نکاسته است.
راز اصلی عصبانیتهای این روزها را باید همینجا جستوجو کرد. ضربه خوردن پروژه نفوذ، اجرای بستههای مکمل برجام را غیرممکن میکند. برجام بنا بود در داخل ایران افکار عمومی را گروگان و دولت را همکار آمریکا نگه دارد
سیاسی ابدی و بیرقیب در ایران.
اگر ضمیمههای داخلی و منطقهای برجام از آن گرفته شود، چه چیزی باقی خواهد ماند؟ من فکر میکنم دقیقا اندیشیدن به این مساله است که ذهن و زبان اعتدالیون را چنین تلخ و تند کرده است. جواب این است: تقریبا هیچ!
همکار ماهر، شبکه شده، آموزش دیده و جسور هرگز به نتیجه نمیرسد. آمریکاییها حداقل در ۲ مقطع به این مساله اعتراف کردهاند؛ یک بار زمانی که پرسش از مکانیسم اثرگذاری تحریمها بر محاسبات راهبردی در ایران برای آنها بسیار جدی شده بود و یکی از پاسخهایی که در نهایت برای آن پیدا کردند این بود که بدون وجود یک جریان داخلی که فشار را به سازش ترجمه کند، تشدید خطی تحریمها کاملا بیفایده است. فشار صرفا زمانی موثر خواهد بود که کسانی فشار را در داخل نمایندگی کنند و برای خلاص شدن از فشار آدرس سازش به جامعه بدهند.
ظاهرا این سوال در حال تبدیل شدن به یک مساله بسیار آزاردهنده است؛ هم برای آمریکا و هم برای کسانی در داخل که تصور میکنند معادله معکوس شده و ممکن است توافق هستهای مقدمه بیاعتبار شدن و سقوط آنها باشد نه چنان که پیشتر میپنداشتند، تبدیل کردن آنها به نیروهای سیاسی ابدی و بیرقیب در ایران
در عراق پیش میرود این است که آمریکا کسانی را دارد که روی زمین برای آن بجنگند ولی در سوریه نه چنین شبکهای وجود دارد و نه به این سادگیها قابل ایجاد است. نتیجه این بود که یک بار دیگر آمریکاییها تاکید کردند بهرهمند بودن از کسانی که به نحو سیستماتیک منافع و ماموریتهای آنها را نمایندگی کنند، در واقع بخشی از ماشین جنگی آنها علیه کشورهای هدف است.