عمار ذابحی در گوگل پلاس نوشت: ترکشِ توپ خورده به گلوشان؛ خودش و راننده اش. خونریزیاش شدید شده. نمیگذارد زخمش را ببندم. می گوید: اوّل اون! رانندهاش را میگوید. با خودش حرف میزند : اون زن و بچّه داره. امانته دستِ من... بیهوش میشود شهید حاج حسین خرازی