پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - 18 Apr 2024
 
۲۴
۲۰

ماجرای خوابیدن حامد زمانی روی نیمکت پارک

شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۲۶
کد مطلب: 353140
همیشه برای خواننده کنسرت یعنی موفقیت!
به گزارش جهان، حامد زمانی خوانند انقلابی کشورمان در وبلاگش نوشت:
بسم الله
تابستون سال ۸۵ بود…
چند ماه قبلش پدرم همه ی داراییش رو که یه سواری معمولی بود به قیمت ۷میلیون تومن فروخت وبا همون پول قرارداد یه آلبوم موسیقی رو با یه شرکت تولید آلبوم موسیقی (از اون شرکتای کلاهبردار موسیقی که ۹۰ درصدشون از این قاعده مستثنی نیستند و از عشق جوونای مردم به موسیقی سوء استفاده میکنند) امضا کردم… امضای قرار داد با دو نفر به اسامی سهراب.ق و امیر حسین.م
چند ماه گذشت … تابستون شد و من همچنان امیدوار و مغرور…
نه پولی داشتم و نه جای خوابی…
شاید دو ماه یه بار با فروختن شعری یا ملودی ای صد تومن ته جیبم رو میگرفت…
اوضاع سختی بود تا اینکه با یه پیشنهاد از طرف مدیر همون شرکت مواجه شدم: ساختن دو تا شعر و ملودی در روز به ازای جای خواب یا خوابیدن در دد روم (اتاق ضبط) استودیو از ساعت ۱۱ تا ۷ صبح!
پیشنهاد بدی نبود! یعنی من میتونستم ساعت ۱۱ شب برم اونجا و اما میبایست قبل از ورود کارکنا بزنم بیرون!
چاره ای نداشتم…
پس پذیرفتم…
اما داستان به اینجا ختم نمیشد…
شاید بپرسید چرا باید قبل از ورود کارکنا میزدم بیرون؟
نمیخوام بگم تیپ و ظاهرم خیلی مذهبی بود…نه!… اما از اونجایی که فشار روحی خیلی روم زیاد بود…
از یه طرف غرورم اجازه نمیداد برای امرار معاش از خونواده ای که هر چی داشتن برای من گذاشته بودن طلب پول کنم…
از طرف دیگه احساس تنهایی شدیدی میکردم… برای همین همیشه دستم یا یه تسبیح بود یا مفاتیح تا فقط با ذکر خودمو بتونم آروم کنم …
شماها خوب میفهمید چی میگم… چون حتما این روزا رو داشتید… اما این تسبیح و مفاتیح دلیل یا بهانه ای بود که من باید قبل از ورود کارکنا میزدم بیرون… چون آقای مدیر عقیده داشتن اینا باعث میشه مشتریای ما بپرن و دیگه نیان اونجا!!! یه دلیل دیگه اش تیپمو لباسام بود… چون تمام ماه هایی که من اونجا بودم… من بودم و همون یه دست لباس… اما تو تموم اون روزا نذاشتم خونوادم از اوضاعم مطلع باشن… همیشه پشت تلفن از به کام بودن ایام و روبراه بودن اوضاع کار و آلبوم براشون میگفتم… خونواده ای که هیچی برام کم نذاشته بودن… اما بخاطر اینکه میدونستم پدرم همه ی داراییشو برای راه من گذاشته بود هربار که صحبت از ریختن پولی به حسابم میکرد خجالت میکشیدم و غرورم اجازه نمیداد که قبول کنم…
گفتم که: داستان به اینجا ختم نمیشد…
از یه طرف هزینه ی خورد و خوراک هر روزه برام ممکن نبود و از طرف دیگه فقط نزدیکی به خودش بود که منو امیدوار نگه میداشت…
برای همین تصمیم گرفتم روزای مونده به ماه رمضون رو روزه بگیرم… اینو همه ی آقایون و خانمای اون دفتر و دوست دخترا و پسراشون میدونستن… تخریبها و تحقیرها به کنار… اینکه با وقاحت حتی تو ماه رمضون به خودشون اجازه میدادن جلوی من غذا بخورن و حتی بعد از افطار به فکر حرمت روزه داری نباشن که شاید چندین روزه سحری و افطاریش چیزی جز یه لیوان شیر و کیک نبوده، حال منو از قبل بدتر میکرد…
حرفی که میخوام بزنم از اینجا شروع میشه:
دو شب در هفته به هر دلیل توی اون دفتر، مهمونی (پارتی) بر پا بود!
پس من مجبور بودم شبهایی رو بیرون از استودیو صبح کنم…
استدیو توی عباس آباد (خ شهید بهشتی) بود…
و یه همچین شبایی رو من مجبور بودم تا صبح قدم بزنم و فکر کنم…
و وقتی دیگه پاهام جون نداشت، تنها مامن من پارک اندیشه (میدون پالیزی) بود…
دو تا نیمکت توی اون پارک هست که شاهد داستان اون روزهای منه که هنوزم همونجایی هستن که بودن…
سالها گذشت و گذشت…
اتفاقهای خوب و بد زیادی رخ داد…
اتفاقهایی که شاید دونه دونه شو که حاوی درسهایی باشه همینجا براتون بگم…
همیشه برای خواننده کنسرت یعنی موفقیت!
یعنی کارت به جایی رسیده که مردم حاضرن بیان برای آهنگات وقت بذارن و هزینه کنن…
روزها گذشت و گذشت تا روز اولین کنسرت من در فرهنگسرای اندیشه…
من و بچه ها مشغول sound check بودیم…
برای اینکه یه نفسی تازه کنم زدم از سالن بیرون.. توی راهرو… از پنجره ی فرهنگسرا بیرون رو نگاه کردم:
دو تا نیمکت… توی کادر پنجره… هنوز همونجا بودن!
یه نفس عمیق کشیدم…
دو تا اشک نا خود آگاه چکید روی گونه هام…
زیر لب دوباره گفتم…
این بار با اطمینان بیشتری:
“الله اکبر
الله اکبر
اشهد ان لا اله الا الله…
اشکامو پاک کردم و رفتم داخل سالن پیش بچه ها…

 
(عکس:فرهنگسرای اندیشه،کنسرت ۲۵اسفند۹۱)
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


جمشید
حامد عزیز دمت گرم.
بنده خدا
خدا حفطت كنه آقا حامد وصداتو نگهداره كه صداي انقلاب شدي در اين وانفساي غريبي انقلاب در ميان اهل هنر...
این امیر حسین م ، مدرس که نیست ها؟
زنده باد زمانی بلبل انقلاب
منصور
Iran, Islamic Republic of
حامد عزیز انشاءلله در مسیر انقلاب ونظام موفق باشی ،شهیدرجائی پس از جلوس بر میز ریاست جمهوری از دوستانش خواسته بود گاهی اوقات ایشان را به یاد ظروف روی فروشیش بیندازند تامبادا دچار غرور تکبر شود واز مستضعفین غافل شود ،شما هم گاهی با یاد آوری روزهای سخت شاکر روزهای راحتی وعزت باش تا عزیز بمانی
حوریه
United States
دم اقای زمانی گرم با این همه تواضع...خیلی خوبه که ایشون از گفتن این خاطرات واسه همسنگریاشون هیچ ابایی ندارن ....یادمون باشه که همه کسی اینکارو نمی کنه تا خدایی نکرده کلاسش پیش هواداراش پایین نیاد!!!
ایشون با گفتن این خاطرات واسه ما می خواستن بهمون یاداوری کنن که گاهی اوقات برای رسیدن به خدا و ارزش ها باید سختی های زیادی رو تحمل کرد.نباین به طعنه ها و نگاههای سنگین مردم اهمیت داد چون طعنه ها مشتی حباب روی ابند...
هیچ وقت نباید از لطف و نگاه خدای بزرگ ناامید شد.
ان شالله که خدا همیشه نگه دار خودشون و خونوادشون باشه
Iran, Islamic Republic of
خیلی صدات رو دوست دارم آقا حامد چون از دل برمیاد به دل میشینه
احمد
میبینم روزی رو که این آقا تو بی بی سی نشسته داره مصاحبه می کنه
Kenya
ایشون نون حلال خورده
Iran, Islamic Republic of
شما به خودت نگاه نکن
Iran, Islamic Republic of
پس منتظر بشین تا اونروزو ببینی!!!!!...داداش حامد ما پای سفره اهل بیت و قران بزرگ شده و این وصله ها بهش نمی چسبه.
لطفا از این به بعد رو ی حرفی که می خواید بزنید بیشتر فکر کنید
فاطمه
Iran, Islamic Republic of
تو چشماتو روی واقعیت ها بستی و داری توهماتت رو می بینی...
.
Iran, Islamic Republic of
....
ایرونی
Iran, Islamic Republic of
حامد جان از اون نیمکتها یه عکس با گوشیت بگیر و همیشه با خودت نگهدار چون اینچنین خاطراته که باعث میشه کنسرت ده هزار تومنی تو جنوب شهر رو به کنسرت نود هزار تومنی تو برج میلاد ترجیح بدی...دمت همیشه گرم
باران
احسنت...انشالله همیشه زنده باشید اقای زمانی..
برا همینه که از جمال و عشق ب دخترو چشم سیاها نمیخونه چون عشق به خدارئ درک کرده
دمت گرم داش حامد گل
پست قشنگی بود... خدا حامد زمانی رو حفظ و بر تعدادشان بیفزاید :)
مازیار
باسلام
خداکنه الان که پولدار شدی به درد دل فقیرا برسی و بهشون کمک کنی و روزای سخت خودتو از یاد نبری.
شقایق
آخییییی
چه قدر مظلوم هستید شما داداش حامد ایشاالله که
خدا همیشه بهتون کمک کنه ویکی از یاران امام زمان عج بشین
آمین یا رب العالمین
طرفدارحامدزمانی
Iran, Islamic Republic of
کاملا درکتون میکنم منم روزای سختی روداشتم خیلی خوشحال میشم باهاتون یه گفت وگو داشته باشم