پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 25 Apr 2024
 
۸
۱۱
روایت خواندنی عضو جداشده القاعده و گروه‌های‌تکفیری/8

وقتی جاسوس سرویس‌های اطلاعاتی غربی از طرف القاعده مأمور شناسایی جاسوس‌ها می‌شود!

پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۴۴
کد مطلب: 354194
خواب می‌دیدم که اگر لو برم و از من بازجویی کنند، برای اعدام سرم را خواهند برید. ولی الحمدلله اینها فقط خواب بود.
وقتی جاسوس سرویس‌های اطلاعاتی غربی از طرف القاعده مأمور شناسایی جاسوس‌ها می‌شود!
گروه بین‌الملل جهان نيوز: در قسمت قبلی رسیدیم به اینکه رمزی (نام مستعار عضو سابق گروه‌های سلفی جهادی) از فیلیپین به افغانستان بازگشت و با بن لادن بیعت نمود و قرار شد فردای آن روز برای شروع آموزش‌های ویژه به پادگان خوست برود. ادامه‌ی ماجرا را از زبان رمزی می‌‌خوانیم:

*بعد از رفتن به پادگان خوست چه کردی؟
-اصلا نرفتم. به این دلیل که فردای آن روز [که قرار بود به خوست بروم] نشانه‌های بیماری مالاریا در بدنم پیدا شد کمی بعد هم فهمید که تیفوئید هم گرفته‌ام. همزمان دچار هر دو بیماری شده بودم. بیماری یک ماه کامل طول کشید و نزدیک بود که بمیرم. وزنم نصف شد. هیچ غذایی نمی‌توانستم بخورم جز لیموی مخلوط با عسل. کارم به هذیان کشیده بود و دچار بیهوشی‌های مقطعی می‌شدم. در این وقت بن لادن به عیادتم آمد و دستم را گرفت و گفت: «با پزشک صحبت کرده‌ام. تو را برای درمان به پیشاور خواهند فرستاد.» و ادامه داد: «اگر خدا اینگونه تقدیر کرد که از دنیا بروی، بدان که در خیر و نعمت خواهی بود چرا که در سرزمین جهاد فوت خواهی کرد و هر کس در سرزمین جهاد فوت کند برایش در روز قیامت اجر خواهند نوشت. خون ده‌ها هزار شهید بر روی خاک افغانستان ریخته است. اینجا خاک مبارکی است. گوارایت باد.»
موقعی که در بستر بیماری بودم بچه‌ها شوخی می‌کردند و می‌گفتند ببینم وصیتت را نوشته‌ای، مخصوصا به شوخی می‌پرسیدند رادیوی کوچکی که داری و کوله پشتی‌ات و دیگر وسایل شخصی‌ات را چه کسی به ارث میبرد. من هم می‌گفتم: هنوز زنده‌ام و می‌‌خواهید از من ارث ببرید؟

*بعدش چه شد؟
-بن لادن پی‌گیر کارهای درمانم شد. برای درمان به یکی از کشور دیگر سفر کردم ولی قبل از سفر یک تماس تلفنی گرفتم که همان مسیر زندگی‌ام را تغییر داد.
بن لادن
https://cdn.jahannews.com/images/docs/files/000354/nf00354194-1.jpg

*چطور؟
-قبل از سفرم با تلفن ابوزبیده با یکی از دوستانم در یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس تماس گرفتم. این خط از طرف یکی از دستگاه‌های اطلاعاتی غربی زیر نظر بود. بعد از تماس، آن دستگاه اطلاعاتی شروع به پرس و جو درباره آن تماسی که با تلفن ابوزبیده گرفته بودم کرده بود و هویتم را کشف کرده بود. البته دیر هویتم را تشخیص داده بود چون موقع کشف آن، من درمانم در آن کشور تمام شده بود و به افغانستان بازگشته بودم.

*چه کشوری بود؟
-ترجیح می‌دهم نگویم.

*درباره‌ی آن دوره به تفصیل صحبت خواهیم کرد. الان بگو نقشت در سازمان القاعده در افغانستان چه بود؟
-کارم آموزش جوانان یمنی بود که به افغانستان آمده بودند، علوم شرعی و فن خطابه یاد می‌دادم. بعد از آن شدم فرستاده‌ی بین المللی القاعده. چون یک چیز نظر القاعده را جلب کرده بود و آن هم اینکه مرا خیلی در فرودگاه‌ها نمی‌گشتند. مکرر سفر می‌کردم بدون اینکه مشکلی پیش بیاید. به من می‌گفتند: «چهره‌ات بچه‌گانه است (اصطلاحا بیبی فیس هستی) و همین باعث می‌شود حساسیت برانگیز نباشد. چشم‌ها و شانه‌هایت هم افتاده است. چهره‌ات آرام است و آدم‌ها در خیابان می‌آیند سراغت تا نشانی بپرسند و یا آنکه دوربینشان را می‌دهند تا ازشان عکس بگیری چون چهره‌‌ات طوری است که احساس امنیت می‌کنند.»

*چه کسی این را می‌گفت؟
-مربیان دوره‌ی اطلاعات و امنیت سازمان موقعی که برای گذراندن دوره رفته بودم می‌گفتند که سکنات و چهره‌ام حساسیت برانگیز نیست و این خصوصیتی است که باید از آن استفاده ببریم. به همین دلیل شدم فرستاده و پیغام‌رسان بین‌المللی القاعده.

*کجاها سفر می‌کردی؟
-به همه جای اروپا. از هسته‌ی لندن و هسته‌ی منچستر و هسته‌ی بیرمنگام گرفته تا جاهای دیگر اروپا و کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس و ترکیه و استرالیا. بین پاکستان و افغانستان و در شهرهای پاکستان هم جا به جا می‌شدم.

*پیام‌هایی که این طرف و آن طرف می‌بردی چه جور پیام‌هایی بود؟
-همه چیز بود: پول و نامه و دستورالعمل و درخواست تجهیزاتی از قبیل تلفن‌های ماهواره‌ای از اروپا و سیستم‌های جی پی اس و رایانه و برنامه‌های رایانه‌ای و اسامی مجاهدینی که خواستار آموزش دیدن در افغانستان بودند و ... . به ترکیه و بوسنی هم سفر داشتم چون برخی افراد هنوز در آنجا بودند و می‌خواستند به افغانستان بروند. پیغام‌های همه گروه‌ها را میرساندم نه فقط القاعده را. مثلا «الجماعة الاسلامیة» مصر هم که در افغانستان حضور داشتند پیام‌هایشان راتوسط من می‌فرستادند. وقتی می‌فهمیدند قرار است به اروپا بروم پیام‌هایشان را به من می‌رساندند که به آنجا ببرم. مثلا پیام‌های رفاعة طه را به محمد مصطفی المقرئ معروف به ابوایثار (مسئول الجماعة الاسلامیة در انگلیس) رساندم.

*این قبل از ارتباط گرفتنت با آن دستگاه اطلاعاتی غربی بود؟
-هم قبلش هم بعدش. چیزی تغییر نکرد. نقش من کماکان همان بود و درخواست‌ها هم همان. کما اینکه بخشی از کارم شناسایی جاسوس‌ها در سازمان القاعده بود.

*چطور؟ تو که خودت هم جاسوس ضد القاعده بودی؟
-بله می‌دانم. [مسئولین القاعده از جاسوس بودن خود من مطلع نبودند فلذا] از من می‌‌خواستند به برخی اشخاص معین نزدیک شوم تا معلوم شود همه چیز رو به راه است یا نه. یعنی بفهمم آن اشخاص، جاسوسند و معلومات سازمان را به بیرون می‌برند یا خیر.

*چیزی هم کشف کردی؟
-بله فقط یک نفر. درباره بقیه ‌گفتم گمانتان درباره جاسوس بودنشان صرفا توهم است. بعضی از رزمنده‌ها به دلیل دلتنگی برای همسران و فرزندانشان در حالت‌های روحی سختی به سر می‌بردند که شک‌برانگیز بود. برخی‌هایشان هم دچار اضطراب و پریشانی بودند. نسبت به این‌ها ترس و نگرانی وجود داشت.

*چرا؟
-چون ممکن بود دلیل پریشانی‌شان ترسشان از لو رفتن رازشان باشد. من هم می‌رفتم در کارشان دقیق می‌شدم و بعد به فرماندهانم اطلاع میدادم که دلیل این مسئله فقط مشکلات خانوادگی این افراد است نه چیز دیگر.

*چطور می‌رفتی و دقیق می‌شدی؟
- به آنها نزدیک می‌شدم و با هم همصحبت می‌شدیم و ظرف دو تا سه هفته می‌شدم مخزن اسرارشان.

*خودت چطور ترس و پریشانی طبیعی ناشی از احتمال لو رفتنت را مخفی می‌کردی؟
-من تا قبل از حوادث نیروبی و تانزانیا [انفجارهای انتحاری در سفارتخانه‌های آمریکا در آفریقا] ترسی نداشتم. ترسم هم از لو رفتنم نبود. چون هنوز به دستگاه اطلاعاتی غربی ملحق نشده بودم ولی آن موقع می‌ترسیدم که بفهمند که من دیگر به شرعی بودن و درست بودن آنچه به عنوان یک سازمان درحال انجامش هستیم معتقد نیستم.

*بعد که به آن دستگاه اطلاعاتی غربی پیوستی از لو رفتنت نمی‌ترسیدی؟
-نه. مطلقا نه. من به صورت طبیعی خیلی اهل شوخی و خنده‌ام. و چون تمرکزم بر روی درس دادن و تفسیر قرآن بود (هم دروس تفسیر قرآن ارائه می‌کردم هم دروسی در تاریخ اسلام) این درس دادن‌ها و صحبت با دیگران آرامم می‌کرد.

*یعنی ترس و نگرانی‌ات را مخفی می‌کردی؟
-بله. آن پریشانی و نگرانی در ضمیر ناخودآگاهم وجود داشت. و چون در ضمیر ناخودآگاهم قرار داشت به شکل کابوس در خواب خودش را نشان می‌داد.

*آن کابوس‌ها را به خاطر می‌آوری؟
-بله. هر چند وقت یک بار کابوس می‌دیدم. خواب می‌دیدم که اگر لو برم و از من بازجویی کنند، برای اعدام سرم را خواهند برید. ولی الحمدلله اینها فقط خواب بود و همین که در خواب بروز می‌کرد نشانگر قدرت من در اختفای آن بود چون پریشانی و نگرانی سراغ ضمیر ناخودآگاهم رفته بود. البته آموزش‌هایی که از آن سرویس اطلاعاتی می‌گرفتم هم کمکم می‌کرد.

*پیشتر درباره اهمیت ابوعبدالله المهاجر در سازمان القاعده صحبت کردی. سرّ اهمیت این شخص در چه بود؟
-المهاجر را به یک عنوان می‌توان گفت که فتوادهنده‌ی القاعده بود. او دانشجوی کارشناسی ارشد در دانشگاه اسلام آباد بود. در اکتوبر ۱۹۹۵ انفجاری در سفار مصر در اسلام‌آباد رخ داد که طرح أیمن الظواهری و ابوعبیدة البنشیری (معاون وقت بن لادن که در سال ۱۹۹۶ در جریان غرق کشتی ویکتوریا در مرز کنیا و اوگاندا کشته شد) بود. نقشه این عملیات موقعی که الظواهری و البنشیری در سودان بودند کشیده شد.
أیمن الظواهری
https://cdn.jahannews.com/images/docs/files/000354/nf00354194-2.jpg

*چه کسی بمب‌های حمله به سفارت را ساخته بود؟
-ابوخباب.

*ولی تو که در آن وقت در بوسنی بودی، از کجا این چیزها را خبر داری؟
-من ۱۱ ماه با ابوخباب زندگی کردم. او بود که این چیزها را برایم تعریف کرد. داشتم می گفتم که بعد از عملیات انفجار سفارت مصر، دستگاه اطلاعاتی پاکستان ابوعبدالله الماجر را متهم کرد که تسهیلات لجستکی و خودرو برای انفجار در این عملیات فراهم کرده است. به همین دلیل هم المهاجر به افغانستان گریخت و به پادگان ابوروضة السوری آمد. باتوجه به علمش و تحصیلاتش و اینکه در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد بود شروع کرد به ارائه دروسی در زمینه عقاید و توحید و سیاست شرعی و بحث حاکمیت.

*دلیل حمله به سفارت مصر در اسلام آباد چه بود؟
-از جمله توجیهات این حمله این بود که معتقد بودند سفارت مصر در پاکستان، در قانع کردن دو نفر از همسران دو تن از فرماندهان سازمان جهاد اسلامی مصر (که هم‌پیمان بن لادن بودند) برای بازگشت به مصر همراه با فرزندانشان و دادن اطلاعات درباره این سازمان به حکومت مصر نقش داشته است. از نظر سازمان، آنچه سفارت مصر و دیپلمات‌هایش انجام داده بودند عملیات آدم‌ربایی بوده نه بازگشت داوطلبانه‌ی همسران آن دو فرمانده. به همین جهت با انفجار سفارت با هفتصد و پنجاه کیلوگرم مواد منفجره از آن انتقام گرفت. این اولین باری بود که یک سازمان جهادی سنی در خارج فلسطین اقدام به انفجار یک سفارتخانه از طریق عملیات انتحاری می‌کرد.

*چه کسی تصمیم انفجار سفارت را اتخاذ کرده بود؟
-تصمیم به منفجر کردن سفارت با موافقت بن لادن بود و برنامه ریزی سه نفر یعنی ابوعبیدة البنشیری و ابوحفص المصری و ایمن الظواهری. پول و دستور از طرف سازمان القاعده از سودان آمد. اجرایش هم به عهده افراد سازمان در پاکستان که در اردوگاه‌های افغان‌ها در پاکستان مستقر بودند و گذرنامه نداشتند که بتوانند به سودان سفر کنند گذاشته شد. این افراد در دو اردوگاه آوارگان افغان ساکن بودند: اردوگاه بابی در نزدیکی اسلام آباد و اردوگاه شمشتو در نزدیکی پیشاور.
من شخصا نمی‌توانم آن دو خانم را به جهت تصمیمشان ملامت کنم، چون زندگی کردن در اردوگاه‌های افغان‌ها [از لحاظ امکانات زندگی] واقعا سخت بود. با این وجود اعضای سازمان آن زندگی سخت را تحمل می‌کردند چرا که این را جهاد محسوب می‌نمودند و آنچا را سرزمین جهاد می‌دانستند ولی همسرانشان توان تحمل آن زندگی را نداشتند چرا که مایل بودند یک زندگی آبرومندانه برای فرزندانشان فراهم کنند. به همین جهت بود که همسران دو نفر از آنها تصمیم گرفتند به مصر بازگردند.

*نیروهای پاکستانی توانستند مجریان عملیات را دستگیر کنند؟
-برخی اشخاص را دستگیر کردند ولی کسانی که دستگیر کردند بی گناه بودند. این چیزی بود که موقعی که من آنجا بودم به من می‌گفتند؛ چرا که اجرای کننده‌ی مستقیم عملیات که کشته شد و کسی هم که به او کمک لوجستیکی کرده بود به افغانستان گریخت.

*چه کسی گفت که دستگیر شده ها بی گناه بودند؟
-خود ابو عبدالله المهاجر (که استاد دینی القاعده بود [ونقش مستقیم در آن عملیات داشت]) این را گفت.

ادامه دارد ...

قسمت‌های قبل:
-توضیحی درباره مصاحبه‌ی «رمزی» با روزنامه‌ی الحیاة
-قسمت اول
-قسمت دوم
-قسمت سوم
-قسمت چهارم
-قسمت پنجم
-قسمت ششم
-قسمت هفتم

*مسائل ذکر شده در این سلسله مطالب، لزوما بیانگر دیدگاه جهان نيوز نیست و تنها از جهت حفظ امانت به صورت کامل ترجمه شده است.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


س.
خیلی داستان جالبیه
لطفا زودتر قسمنهای بعدی رو منتشر کنید
Iran, Islamic Republic of
خدا همشونو لعنت کنه که خون مسلمانان رو ریختن و می ریزن
Iran, Islamic Republic of
مورد پسند ما هم قرار گرفت
بعدی
عجب شیر تو شیری شد!
Iran, Islamic Republic of
بن لادن خود اروپا و آمریکا بود
کیان
هر کس منحرف باشه، لزوما جاسوس مستقیم نیست.
خوبه دست از این تحلیلهای ساده انگارنه دست برداریم
Iran, Islamic Republic of
خب منظور حالا؟ از دشمنی با بن لادن ناراحتی؟
Iran, Islamic Republic of
به به باریک یاران بن لادن
Iran, Islamic Republic of
منفی زن های یاران بن لادن!!
Iran, Islamic Republic of
آمریکا محور همه آدم کشی ها است
Iran, Islamic Republic of
بسیار عالی بود متشکرم لطفا ادامه دهید.