چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 24 Apr 2024
 
۰
۲
به مناسبت سالگرد والی دلهای بشاگرد

به یاد حاج عبدالله...

محسن مهدیان
دوشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۰۸:۵۷
کد مطلب: 109385
وقتی برای اولین بار با جیپ لندرور خود از لابه‎لای دره‎های سنگلاخی می‎گذشت، در دل به تکلیف بزرگ می‎اندیشید. مرشد راه به نگاهی او را برانگیخته بود و مسیرش را روشن ساخته بود: هجرت و هجرت و هجرت.

«ولی نعمتان»، «میراث‎داران زمین»، «وارثان انقلاب»، «پابرهنگان و زاغه‎نشینان»، «مستضعفان و کوخ‎نشینان» و... واژه‎هایی بود که عبدا...، جوان 25 ساله‎ای که هنوز حاجی نشده بود، در ذهن خود مرور می‎کرد.

تکلیف در رفتن بود و ماندن، طریق مردان خدا نبود. جوان تهرانی که تازه ازدواج کرده بود، بار سنگینی بر دل و دوش خود احساس می‎کرد. باری که روح‎ا...، پیر عدالت بر دوشش گذاشته بود:

آن‎بار که گردون نکشد یار سبک روح

گر بر دل عشاق نهند بار نباشد

«تکلیف بزرگ» جانش را مسخر و ذهنش را مشغول ساخته بود. لحظه به لحظه فریاد مرشد انقلاب در گوشش طنین‎انداز بود:

«تمام توان خود را صرف خدمت به این زاغه‎نشین‎ها و مستضعفین کنید.»

از صعوبت راه، بیماری‎های‎ واگیردار، جذام، حصبه، مالاریا، فرهنگ‎خرافی، گرسنگی، تشنگی، درد، رنج و سختی بسیار شنیده بود، اما در انتخاب راه مصمم بود.

مصایب راه نمی‎توانست او را پشیمان کند و از راه رفتن باز دارد، این راه برای او ابدی بود. باید تا انتها می‎رفت. این شد که از «دروازه‎دولاب» تهران با پای پیاده، انبان آذوقه و عشق بر دوش کشید تا به دیار شیعیان مظلوم «بشاگرد» بشتابد.

دیگر پس از ربع قرن، او والی دل‎های «بشاگرد» شده بود. «بشاگرد» برایش دیار عهد بود، عهد میان او و ولایت، عهد میان او و عدالت، عهد میان او و محرومیت و عهد میان او و هجرت. هجرت از هیچ به بی‎نهایت.

پیش از او، آن‎جا دیار فراموش‎شدگان بود، اما امروز «بشاگرد» آشنا است. آشنا به نام آن مرد غریب.

آن روز که خورشید‎ بر سردی کلبه گرمی ندیده یتیمان «بشاگرد»ی می‎تابید، عیاران و سررشته‎داران ظاهر‎پرست تلاش‎های او را گداپروری می‎خواندند و برای پاک کردن نقشه «بشاگرد» نقشه‎ها می‎کشیدند.

آن روز که تنها سوغات سفر بی‎حاصل نخست‎وزیر پایتخت، برای مردم «بشاگرد»، هیمنه آهنین و صدای درد‎آلود بال‎گردش بود و یا آن زمان که رییس‎جمهور سازندگی جوانان «بشاگرد»ی را به کار در کیش دعوت می‎کرد، والی بی‎ادعای «بشاگرد» از خودکفایی می‎گفت: «بشاگرد را باید بشاگردی بسازد.»

مرام و سرشت پیامبر «بشاگرد» عبرت بود و سرمشق برای سیاسیون و اهل قدرت.

تمام تلاشش این بود که انفاق، به نقطه نیاز برسد و اجازه نمی‎داد که ریالی از انفاق خرج نمایش دارایی و مانور قدرت شود.

پیر «بشاگرد» سردی توان‎فرسای کوه را با آتش گداخته چهره زاغه‎ها تحمل کرد و گرمای تاب‎سوز بیابان را با محبت دامن‎گیر کوخ‎نشینان.

ربع قرن به عشق این خطه زیست و در دیار غربت خدمت کرد تا در ساحت انقلاب، دیگر «بشاگرد» دیار فراموشی نباشد.

او ماند تا راه امام بماند و حرفش بر زمین نماند. 
سالی دیگر از هجرت ابدیش گذشت ، خدایش بیامرزد و روحش قرین رحمت باد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
خدا رحمت کند حاجی را
آیا شما هم از اینکه از خدمات ایشان برای احمدی نژاد تبلیغ می شود دلگیر
می شوید؟
Iran, Islamic Republic of
خدمت حاجی خالصانه بود. نه برای تبلیغ و .....