بزرگداشت حماسه نه دي با مداحي حاج ميثم مطيعي شب گذشته در هيات ميثاق با شهدا دانشگاه امام صادق برگزار گرديد.
به گزارش جهان، صوت و متن اشعار به شرح ذيل است:حرف ولیّ ماست که “من انقلابی ام”شاعر: محمد مهدي سيارصوتعمریست بی قرار، به سر می بریم مابر این قرار تا نفس آخریم ماهمراز روضه ها و نوا خوان نوحه هادمساز سوز سینه و چشم تریم ماما را به سر هوای شهیدان بی سر استاز سر گذشته ایم چو بر این سریم مانام حسین محشر عظمای جان ماستجان دادگان زنده ی این محشریم مامحشر به پا کنیم به فریاد یا حسین (ع)امروز لشگر شه بی لشگریم ماما را به دست پرچم صبر و بصیرت استبا عشق و شور همدم و همسنگریم ماما امّت نه دی و اهل حماسه ایممرد جهاد و همقدم حیدریم ماحرف ولیّ ماست که “من انقلابی ام”در راه انقلاب ز جان بگذریم مابا طلحه و زبیر بگویید تا ابدعمّار وار همنفس رهبریم ما“الفتنهُ أشدُّ مِن القتل” خوانده ایمهرگز ز جرم فتنه گران نگذریم مابا فاتحان بدر ز سازش سخن مگوامروز رهسپار دژ خیبریم ماچشم انتظار منتقم آل مصطفیچشم انتظار معرکه ی آخریم ما*** فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی استشاعر: جواد محمد زمانیصوتبال پرواز گشایید که پرها باقی استبعد از این باز سفر، باز سفرها باقی استپشت بتها نشود راست پس از ابراهیمبت شکن رفت ولی باز تبرها باقی استگفت فرزانهای، امروز شما عاشوراستجبهه باقی است، شمشیر و سپرها باقی استجنگ پایان پدرهای سفر کرده نبودشور آن واقعه در جان پسرها باقی استگرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بودشرطها باقی است، اما و اگرها باقی است” شرط اول قدم آن است که مجنون باشی”” در ره منزل لیلی که خطرها” باقی استنیست خالی دل ارباب یقین از غصهفتنهها میرود و خون جگرها باقی استقصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟صبرتان میرود از دست! بگویم یا نه؟شاید از قصه ما خُلق شما تنگ شود!یا که این گفته خود آغازگر جنگ شودقصه آن بود که دشمن دهنش آب افتادکشتی وحدت ما سخت به گرداب افتادآتش فتنه چنان شد که خدا میداندآنقدر دل نگران شد که خدا میداندقصه آن بود که یک طائفه که فتنه ازوستدوست را دشمن خود خواند، وَدشمن را دوستآری آن طائفه خود را ز خدا منفک کردروی بر سامری آورد به موسی شک کردسامری گفت بیایید به شهرت برسیمبا پرستیدن گوساله به قدرت برسیمسامری گفت که در شور حکومت شعف استباید این بار به قدرت برسیم این هدف استآری آن صدرنشینان بنیصدر شدهخویش را قدر ندانسته و بیقدر شدهگرچه یاران علی بودند سازش کردندبا معاویه نشستند و خوش وبش کردندنکتهها بر لبمان رفت و خریدار نبودگوش آن طائفه انگار بدهکار نبودآری آن طائفه میگفت: نصیحت کافی استخستهایم از سخن مفت! نصیحت کافی استکم به تطبیق بخوانید ز تاریخ اینجاخیمه را نیست نیاز این همه بر میخ اینجانیست در حافظه دهر، زبیر و طلحهکم بسازید در این شهر، زبیر و طلحهکم بگویید ز صفین و جمل، این آن نیست”این همان قصه اسلام ابوسفیان” نیستداشت آن طائفه هر چند صدایی دیگرآب میخورد ولی فتنه ز جایی دیگرقصه آن بود که یک طایفه درویش شدندجانماز آبکشان عافیت اندیش شدندگاه از این سوی سخن گاه از آن سو گفتندهر چه گفتند در آن روز دو پهلو گفتندخواستند امر نماید به حمیّت مولاتن دهد باز به امر حکمیت مولاهمچو امروز پر از فتنه شود فرداهاافتد این کار به تدبیر ابوموسیهاپیش پای شرر عاطفه کُش خوابیدندپشت دیوار کج حادثه خوش خوابیدنددوستان! حادثه نزدیک شده خوش باشیدجاده لغزنده و تاریک شده خوش باشیدخوش بخوابید در این ابر، هوا دم کرده استسامری لشکری از حیله فراهم کرده استسر این طایفه انگار که در آخور بودگوششان ظاهراً از حرف و نصیحت پُر بودالغرض روی سگ فاجعه بالا آمدخصمِ پنهان شده این مرتبه پیدا آمدشادمان بود و بسی معرکهداری میکرددشمن این حادثه را روز شماری میکردچشم مادر پی این حادثه چون کارون بودبد به دل راه ندادیم ولی دل خون بودآه از آن فرقه با اجنبی خود نشناسگونه گون ظاهراً اما سر و ته یک کرباسمهر بر لب زده بودند و تماشا کردنداز پس حادثهها چهره هویدا کردنداین جماعت چه شباهت به خمینی دارند؟!چقدر در دل خود شور حسینی دارند؟!مگر این نغمه ز نای شهدا جاری نیست؟مگر این زمزمه در خون خدا جاری نیست؟که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیستکوفه کوفه است ولی ترک سفر جایز نیستهمه گفتند بمان مرتبه پیمایی کندر همین مکه اقامت کن و آقایی کندست کم سمت حوالی وطن هجرت کنای عقیق از همه بگذر به یمن هجرت کنهمه گفتند بمان او سخنی دیگر داشتآن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشتکوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شدرفت در جاده شتابان سفری پیدا شدشب تاریخ پر از قهقهه غفلت بودناگهان عطر دعای سحری پیدا شدبانگ زد عقل که” اقبالِ” شقایق با اوست” نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد “گفت هنگام قیام است سر و جان بازیدسر مدزدید اگر فتنه گری پیدا شدوای اگر اهل بصیرت اُحد از یاد برندچون غنیمت زدگان ترک خود از یاد برندوای اگر مزرعهها سوخته با رعد شودملک ری آفت عُمر عمَر سعد شودگفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راهراه بیداری صد حر و زهیر است این راهگفت ای پاکدلان سنت مألوف چه شدای جوانان عرب امر به معروف چه شداین چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصمبا دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصماین چنین است که ما بیرق و پرچم داریمهر چه داریم من و تو ز محرم داریمهر چه داریم از آن مرد شهادت پیشه استکه نماد شرف و عاطفه و اندیشه استآنکه آموخت به موسی جگران نیل شدنبر سر ابرههها جیش ابابیل شدنبین محراب دعا چون زکریا بودندر دل طشت زر حادثه یحیا بودناین چنین بود که ایران همه عاشورا شدبا سر انگشت دعا مشتِ خیانت وا شدو حسین بن علی باز به امداد آمدو چنین بود خدای تو به مرصاد آمدعبرت آموز ز تاریخ که خائن کم نیستاین هم از عبرت ایوان مدائن کم نیستو خدا هست و هر آن چیز که از وی باقی استفتنه خاموش شد اما نهم دی باقی است
باتشكر از شما قافيه دو بيت جابجا شده. لطفا درست كنيد
ما امّت نه دی و اهل حماسه ایم
مرد جهاد و همقدم رهبريم ما
با طلحه و زبیر بگویید تا ابد
عمّار وار همنفس حيدريم ما
اگر دقت كنيد آقاي مطيعي درست ميخونند ولي در تايپ شعر اشكال رخ داده است