پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 25 Apr 2024
 
۰
۱

چرا توسل‌مان کمرنگ شده است؟

چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۲۱:۳۵
کد مطلب: 404457
جعفر جهروتی‌زاده یکی از فرماندهان تخریب دوران دفاع مقدس گفت: در سخت‌ترین شرایط جنگ به چه کسی توسل می‌کردیم؟ حضرت زهرا(س). اما چرا امروز این موضوع کمرنگ شده و به افراد دیگر رجوع می‌کنیم؟
به گزارش جهان به نقل از مهر، مراسم رونمایی از کتاب «فرماندهان ِ ورودممنوع» پیش از ظهر امروز چهارشنبه ۸ بهمن با حضور جمعی از تخریب‌چیان زمان جنگ و فرماندهان دفاع مقدس در مجموعه فرهنگی سیدالشهدا برگزار شد.

سید جلال روغنی یکی از تخریب‌چیان زمان جنگ که ۲ دست و ۲ چشم را از دست داده، یکی از راویان کتاب و سخنرانان این برنامه بود. وی با وضعیت فعلی خود موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد مدیریت تبلیغات از دانشگاه آزاد علوم تحقیقات شده است. او با بیان خاطره کوتاهی از دوران جوانی‌اش گفت: ما همیشه در سمبُل‌سازی ضعف داشته‌ایم. در کتاب‌های دوران ابتدایی‌مان از پطرس فداکار گفته‌اند و اوجش ریزعلی خواجوی است در حالی که در دفاع مقدسمان، جانبازان و شهدای زیادی وجود دارند که می‌توانند سمبل و قهرمان باشند. ما در زمان جنگ شهید فهمیده را تحویل بشریت دادیم که اگر خاطرات امثال او ثبت شود، آیندگان بهتر با این قهرمانان آشنا می‌شوند. و دیگران نیز متوجه می‌شوند که نتیجه تعرض به خاک ما چیست.

وی گفت: سال‌ها پیش که نوجوان بودم می‌خواستم به جبهه بروم. ولی مادرم مخالفت می‌کرد و می‌گفت تا برادرت در جبهه است تو نرو چون طاقت دوری هر دوی شما را ندارم. یک روز صبح ساکم را بدون اجازه بستم و بدون این‌که اهل خانه را بیدار کنم، بیرون رفتم. اما مادرم فهمید و به دنبالم آمد. گفت کجا می‌رفتی؟ گفتم جبهه. گفت از کدام مسجد؟ گفتم فلان مسجد. وقتی مادرم به سمت مسجد رفت، من به سمت مسجد امام هادی که قرار بود واقعا از آن‌جا اعزام شوم، رفتم. ولی مادرم باز هم فهمید و آمد. هر کاری کردم که مخفی شوم، نشد. در نهایت به صورتش دست کشیدم و گفتم بگذار بروم، فردا برمی‌گردم. گفت راست می‌گویی؟ گفتم بله. به جبهه رفتم و فردایش که قرار بود برگردم، مجروح شدم و برگشتم.

موشک آرپی‌جی به دیوار می‌خورد و برمی‌گشت!

در ادامه سردار جعفر جهروتی‌زاده از دیگر راویان و تخریب‌چیان دوران دفاع مقدس گفت: برای یک عملیات برون‌مرزی، ۳۰۰ کیلومتر در خاک عراق پیش‌روی کردیم. در طول مسیر باید از ارتفاعات صعب‌العبور زیادی عبور می‌کردیم. به یاد دارم که یکی از ارتفاعات، کوه کله‌قندی بود که ۱۶ متر برف داشت. یعنی تا کمر در برف بودیم و حرکت می‌کردیم. ۱۸ساعت طول کشید که از کوه بالا برویم و ۲۰ ساعت طول کشید تا از آن طرفش پایین آمدیم.

این فرمانده تخریب‌چی گفت: قرار بود بعد از نفوذ یک پل مهم و استراتژیک را منفجر کنیم و با محاسبات مهندسی که داشتیم، همیشه میزان مواد منفجره و تی‌ان‌تی لازم را با خود می‌بردیم. حمل مواد منفجره هم همیشه یا با قاطر یا با کوله‌هایمان انجام می‌شد. در طول راه به یک شهر رسیدیم که حدود ۱۵ پایگاه عراقی از جمله استخبارات عراق در آن قرار داشت. زحمت پایگاه‌ها را دوستان کرد، یعنی مبارزان کرد عراقی کشیدند و قرار شد ما کاری به آن‌ها نداشته باشیم. اما قرار بود به ساختمان استخبارات هم وارد شویم.

وی ادامه داد: دیوارهای استخبارات ۱۵ متر ارتفاع داشت و از بتون بود، بنابراین وقتی با آرپی‌جی دیوارها را می‌کوبیدیم، موشک‌های آرپی‌جی به سمت خودمان برمی‌گشت و اثر نمی‌کرد. ما در یک مسجد پناه گرفته بودیم و نیروهای عراقی حرمت مسجد را نگه نداشته و آن را می‌کوبیدند. بنابراین به سمت چند خانه سازمانی اطراف استخبارات رفتیم.

جهروتی‌زاده ادامه داد: از داخل خانه‌ها به دیوار ساختمان استخبارات رسیدیم و آن را با مواد منفجره، از بین بردیم. جالب است که بعد از انفجار، اولین اتاقی که به آن رسیدیم، اتاق فرمانده بود که توانستیم اسیرش کنیم اما باقی افسرها با توجه به استحکامات آن ساختمان فکر می‌کردند که ما نمی‌توانیم وارد شویم و با خیال راحت دراز کشیده و خوابیده بودند.

وی ادامه داد: تعداد زیادی از آن‌ها را اسیر کردیم و تعداد دیگری هم در درگیری کشته شدند. اما در بخش دیگری از ماموریت قرار بود پل را منفجر کنیم ولی بعد از این‌که پای کار رسیدیم، متوجه شدیم که نصف مواد منفجره همراهمان نیست. وقتی داشتم مواد را روی دیوار پل نصب می‌کردم به این فکر می‌کردم که چگونه منفجر می‌شود؟ آیا موفق می‌شویم؟ وقتی فتیله را آتش می‌زدم، در دلم به حضرت زهرا(س) توسل کردم و اشک در چشمانم جمع شده بود چون ما در آن مقطع و مقابل چشم عراقی‌ها و مبارزان کرد همراهمان، نماینده‌های جمهوری اسلامی بودیم.

این جانباز ۷۰ درصد گفت: فتیله می‌سوخت و من ماتم برده بود. یکی از دوستان آمد دستم را کشید و گفت: چه کار می‌کنی؟ الان منفجر می‌شود. نشسته‌ای و تماشا می‌کنی؟ من را کشید و در جای مناسبی پناه گرفتم که پل منفجر شد. سریع دستم را از دستش کشیدم و به عقب نگاه کردم.

جهروتی‌زاده که با رسیدن به این قسمت خاطره، از بیان ادامه‌اش عاجز بود، با چند قطره اشک گفت: حضرت زهرا(س) کار خودش را کرد و با نصف موادی که لازم داشتیم، پل به طور کامل نشست. ببینید، در سخت‌ترین شرایط جنگ به چه کسی توسل می‌کردیم؟ حضرت زهرا. اما چرا امروز این موضوع کمرنگ شده و به افراد دیگر رجوع می‌کنیم؟
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


باحال
خيلي وقتها راه را اشتباه ميريم
و براي حل مشکلاتمون در هر خونه اي را ميزنيم
غافل از اينکه بايد دست به دامان شجره طيبه اهل بيت عليهم السلام شد