پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - 28 Mar 2024
 
۰

شعر/ عرض ارادت شاعران به امام هادی(ع)

پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۲۲:۴۳
کد مطلب: 224861
در آستانه نزدیکی به ایام شهادت امام هادی النقی(ع) شاعران آئینی کشورمان نیز در مدح ایشان اشعار سروده اند.
به گزارش جهان، این اشعار با آثاری از محسن ناصحی، پیمان طالبی، ناصر شهریاری، سید حسن رستگار، محمود مربوبی، یوسف رحیمی، استاد حاج غلامرضا سازگار، روح اله عیوضی، وحید قاسمی، در
ذیل می آید:

آقا سلام ! بغض بدی مانده در گلوم
آورده اند سمت شما مرتدان هجوم

دجّالهای فتنه به این شهر آمدند
دیدند با توایم ، همه قهر آمدند

همسایه بسکه سنگ به همسایه زد امام!
شاهینِ فتنه بر سرمان سایه زد امام!

در حیرتم گرفته عجب غربتی تو را
شیطان زبان گشوده به بی حرمتی تو را

از بس گناه جامعه ما کبیره شد
شیطان فتنه کفر فروش عشیره شد
*
این شهر کوفه خیز عجب بی وفا شده است
این سرزمین غرور تو را کربلا شده است

هی حرف پشت حرف بگو سنگ پشت سنگ
پیشانی مرام تو را آشنا شده است

با دشنه ی ترانه به جنگ تو آمدند
هی واژه واژه نیزه به سویت رها شده است

از سوزشان به حیثیتت حمله کرده اند
در خیمه ی حریم تو آتش به پا شده است

یک روز دشمنت حرمت را خراب کرد
امروز گوشه گوشه زمین سامرا شده است
*
غم نیست ای امام ،زمان دست شیعه است
ایران که هیچ نبض جهان دست شیعه است

خون علی است در رگ ما موج می زند
این لشگر شماست اگر فوج می زند

رودیم و موجهای خروشان می آوریم
با اشکهایمان همه طوفان می آوریم

مثل همیشه مست کلام هدایتت
در هر فراز جامعه ایمان می آوریم

از سامرا به مردم جی یک اشاره کن
مردانی از قبیله سلمان می آوریم

سربازهای پا به رکابی برایتان...
اصلا سپاهی از خود ایران می آوریم

مردانت از تمام زمین جمع می شوند
ما نیز پرچمی ز خراسان می آوریم

این شیعه تن به فتنه ی رنگین نمی دهد
این آسمان مجال به شاهین نمی دهد
**محسن ناصحی**


حیوان اگر به پوزه نبندد لگام ها
وا می شود دهان به "نباید کلام ها"

وقتی شراب پاک و مطهر نمی خورند
باید شرنگ ریخت اینگونه جام ها

این عده اند و سجده به اهریمنان دون
مائیم و سر به ساحت قدسی مقام ها

یا ایهاالامیر و یا ایها العزیز!
ای مقصد تمامی این السلام ها!

ای صبحگاه، سجده کنانت پیمبران!
ای شامگاه، بر سر خوانت امام ها!

ای خورده منکر تو مکرر تمام عمر
از دست های هرچه حرامی، حرام ها

آنان که نام پاک تو را، خوار برده اند
قی کرده اند قوت حرامی که خورده اند

پاپی شده قلم که لبی بر سبو برد
هر بیت را به ساغر پر می فرو برد

این شاعر از خدا صله اش را گرفته است
گر در قنوت شفع کسی اسم از او برد

اما تمام حاجت او یک نگاه توست
سودا که شاعر تو از این آرزو برد

هم، نام توست هادی و هم، نام ایزد است
نام تو را چگونه بشر بی وضو برد؟

حاشا که عشق را بتواند به سادگی
با یک دو حرف پوچ به غارت، عدو برد

باشد که تیغ تیز زبان های خلق را
پروردگار سوی عدو تا گلو برد

این شعر – اگر صلاح بدانی- بر آن سر است
کز دشمنان سفله ی تو آبرو برد

آنان که نام پاک تو را، خوار برده اند
قی کرده اند قوت حرامی که خورده اند

با دیدن تو، چشم و جبین را شناختیم
اینگونه آسمان و زمین را شناختیم

ما مردمان دوزخ بی نام و بی نشان
با نام تو بهشت برین را شناختیم

نام تو را، امام دهم بودن تو را
شرمنده ایم.. از تو همین را شناختیم

اسبی به خیمه آمد با زین واژگون
آن روز تازه واژه ی زین را شناختیم!

حالی زبان کفر به دشنام باز شد
در این مجال، دشمن دین را شناختیم

غیر از سپر نبود که دیدیم پیش از این
تا عاقبت که خنجر کین را شناختیم

آری حرام زاده بسی می شناختیم
باری حرام زاده ترین را شناختیم

آنان که نام پاک تو را، خوار برده اند
قی کرده اند قوت حرامی که خورده اند
**پیمان طالبی**


یا رب بزن تو مهر خموشی بر آن دهان . . .
. . . چون وا شود به یاوه و توهین بی امان

شیطان سوارشان شده، جز این نمی شود
افسارشان گسیخته گردیده، بی گمان

گویا که قوتشان شده بیش از حدِ مجاز
یا اینکه خیل گله شان مانده بی شبان

عباسیان دوباره چه شد، زوزه می کشند
گویا محل نداده کسی بر صدایشان

این ها که روی نطفه شان شک و شبهه است
از نسل و آل ابن زیادند در جهان

آنها پی چه اند، خموشی نور حق؟
خنده بر این تفکر و این وهم خامشان

حیف از غزل که خرج چنین مردمی شود
حیف از ردیف و قافیه و واژه و بیان

باید که واژه ها همه خرج خدا شود
خرج خدا و هادی دین، شاه انس و جان

پس می شود تمام حروفم چهار حرف
(هادی) ، که می شود همه جان ها فدای آن

روزیِ عالمی به دو دستان هادی است
عالم تمام گوش به فرمان هادی است
**ناصر شهریاری**


در خون نشست دیده ی شب زنده دارها
آتش گرفت سینه ی والا تبارها

از رشد رشدیان نفس باغ ها گرفت
از هرزه های پرشده در سبزه زارها

آوازهایشان همه از روی کینه است
نفرین ما به حنجره ی جیره خوارها

شالوده ی تمام غزل های منتظر
تنها ردیف قافیه ی انتظارها

سوگند می خورم به تو و نام جد تو
آماده اند پشت سرت جان نثارها

شاید خنک شود دل تبدار عاشقان
در روز رقص گردنشان روی دارها

آنها که بی حیائیشان از صفت گذشت
آن کاسه لیس سفره ی بی اعتبارها
**سید حسن رستگار**


بار دیگر عبای بوسفیان
روی دوش معاویه افتاد

سب حیدر مرام منبر شد
احترامش به حاشیه افتاد

ولی الله و بزم نامحرم!!؟
دل زهرای مرضیه خون شد

و مقدس ترین صفات خدا
از دهان یزید بیرون شد

از قدیم رسم جاهلان بوده
قهقهه بر عقید? مردم

در بساط سقیف? امروز
قرعه افتاده بر امام دهم

امتداد امیه و مروان
با نقابی به اسم آزادی

حرف شیطان خریده و کرده
هتک حرمت به محضر هادی

نانجیبی امام هادی را
هدف تیر ناسزا کرده

و نمک خورده های ایران را
خجل از حضرت رضا کرده

مثل هیزم به دست یثرب شد
سینه را داغ تازه زد، اما

بر حریم امام خوبان، دست
بی وضو بی اجازه زد، اما

غافل از اینکه لحظه ای ما دور
نشویم از کلام و سیره او

جان خود هدیه می کنیم پای
مکتب جامعه کبیر? او

کوری چشم دشمنان باید
بنده ای خوب و متقی باشیم

از امام زمان مدد گیریم
تا ابد رهرو نقی باشیم
**محمود مربوبی**


از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد

به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد

زلال ناب ولایت به جان من نوشاند
سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد

به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را
زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد

سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت
به عطر سیب حسینی مرا معطر کرد

مرا اسیر غزلهای چشم تو می خواست
نگاه روشنتان را کمیت پرور کرد

چگونه می شود الطاف بی کران تو را
چگونه می شود ای با شکوه باور کرد

خدا اراده نموده که شاعرت باشم
همیشه هر سحر جمعه زائرت باشم

به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما
ولایت تو مبانی اعتقادی ما

شکوه بی حد تفسیر شیعه برکت توست
رهین محضر تو فقه اجتهادی ما

میان چشم تو آیات فتح را دیدیم
خروش تو شده روحیة جهادی ما

و آیه آیه قنوتت ترنم ملکوت
خلوص سجدة تو مسلک عبادی ما

همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست
به لطف این که تو هستی امام هادی ما

اگر کم از جلوات جلالی ات گفتیم
بذار این همه را پای کم سوادی ما

شدیم مثل گدایان سامرائی تو
مگیر خرده بر این خواهش زیادی ما

چه می شود که گدایِ گدای تو باشیم
چه می شود بپذیری فدای تو باشیم

همیشه می وزد از مرقدت نسیم بهشت
پر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت

کنار گنبد و گلدسته های تو دیدیم
شکوه عرش خدا، شوکت عظیم بهشت

عبور می‌کند از بین صحن اطهر تو
مسیر روشن حق، راه مستقیم بهشت

همیشه رزق من از دست با کرامت توست
میان جنت الاعلی تویی نعیم بهشت

همین که چشم من آقا به چشم تو افتاد
شدم اسیر نگاهت شدم مقیم بهشت

دوباره شوق زیارت هوائیم کرده
منم کبوتر صحن تو، یا کریمِ بهشت

میان صحن و سرایت کبوترم کردی
تو بال های مرا نذر این حرم کردی

بخوان زیارت پر محتوای جامعه را
بخوان که خوب بفهمم بهای جامعه را

بخوان که روح بگیرد ولی شناسی مان
بخوان و شرح بده آیه آیه جامعه را

نگاه روشن تو ای «مَعادِنُ الرَّحمَة»
بنا نهاده در عالم بنای جامعه را

میان عرش و زمین ، در تمامی ملکوت
ببین تجلی بی انتهای جامعه را

بگیر دست مرا، «عادَتُکُمُ الاِحسان»
ببار بر دل من روشنای جامعه را

تو خواستی که فقط پیرو ولی باشیم
همیشه در خط مولایمان علی باشیم

بخوان مرا که به عشق تو مبتلا باشم
بخوان مرا که هوائی سامرا باشم

چه خوب می شود آقای من شوی تا من
تمام عمر در این آستان گدا باشم

مرا اسیر خودت کن که با عنایاتت
ز بندهای تعلق دگر رها باشم

نگاه روشنت اعجاز بی حدی دارد
طلا و مس نه، نظر کن که کیمیا باشم

تو خانة دل من را تکان بده شاید
در آستانة تو زائر خدا باشم

بده برات زیارت که یک شب جمعه
کنار قبر شهیدان کربلا باشم

شوم دوباره دخیل دو قبر شش گوشه
فدائی تو و ارباب با وفا باشم

تمام دار و ندارم همه فدای حسین
چه می شود که بمیرم شبی برای حسین
**یوسف رحیمی**


ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی

یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»
در آینه صبح و مسا حضرت هـادی

دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی

بردند همان شب که سوی بـزم شرابت
چون از تو نکردند حیا حضرت هادی

افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی

افسوس، به جور از حرم مادر و جدت
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی

کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی

کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی

بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی

در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی

"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند
ای کشته بی‌جرم و خطا حضرت هادی
* استاد حاج غلامرضا سازگار***


لابه لای آه دلم، یه غصه فریاد می کشه
اشکامو مخفی می کنم اما چشام داد می کشه

زخمی که توی سینمه ، هیچ جوری مرهم نداره
به یاد یک حرم شبا، تا صبح دلم عزاداره

این روزا روضه می گیرم، به یاد روضه ی غمش
روم نمیشه بگم شده، چه ها به صحن و حرمش

خنده هامون گریه دارن، فصل عزا و شادیه
دلم خراب حرمه، آقام امام هادیه

قامت گلدسته تو، اگه یه ذره خم شده
کی گفته بغض دشمنت ، میون ماها کم شده

سینه زنت تا عمر داره، به داشتن تو می نازه
پا بده با سرش می آد، صحن .و سرات و می سازه

یه روز می آد که اون حرم، تو گریه جا می گیریم
توی طواف سینه زنات، شور یا زهرا میگیریم

شما امامی و عزیز، اما شکسته حرمت
عرش خدا آتیش گرفت، تو شعله های غربتت

گوشه زندان می چکه، بارون زچشمای شما
آقا چرا ورم داره، زیر کف پای شما

تشنگی اذیت می کنه، عطش نشسته تو گلوت
میگن جای تازیانس، آقا به روی سر و روت

چند ساله بین زنجیرا، نشسته در تاب و تبی
چند ساله که عزادار روضه ی عمه زینبی

چند ساله که صحن خونت، پرچم لاله می زنی
ناله ی غسل کفن، طقل سه ساله می زنی

همه می دونن خون ما، وصل به رگهای شماست
همه می دونن شونمون، زخمی داغ کربلاست

هرجایی بریم آخرش، گریمون توی شور و شین
اینه که مستی می کنیم، فقط با ذکر یا حسین
**روح اله عیوضی**

تب دارترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین زمزمه ی حنجر دردم

رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم

فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم

جای عرق از چهره ی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم

بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم

آتش فکند بر قد وبالای سپیدار
یک ذره ی ناچیز ز خاکستر دردم

خون گریه کند اخترو مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
* وحید قاسمی***

چشمهایت فرات دلتنگی
اشکهایت تلاطم غمهاست

حال و روز دل شکستة تو
از نگاه غریب تو پیداست

ای غریب مدینة دوم
مرد خلوت نشین سامرّا

التماس همیشة باران
حضرت عشق التماس دعا

کوچة خاکی محلة غم
در غرور از حضور سادة توست

ولی افسوس شرمگین تو و
پای پر پینه و پیادة توست

آه آقا تو خوب می دانی
که دل بیقرار یعنی چه

پشت دروازه های شهر ستم
آن همه انتظار یعنی چه

چه به روز دل تو آوردند
رمق ناله در صدایت نیست


بگو ای نسل کوثر و زمزم
بزم شوم شراب جایت نیست

بی گمان بین آن همه غربت
دل تنگ تو نینوائی شد

روضه های کبود طشت طلا
در نگاه ترت تداعی شد

آری آن لحظه ماتم قلبت
بی کسی های عمه زینب بود

قاتلت زهر کینه ها ، نه نه !
روضة خیزرانی لب بود
* یوسف رحیمی***
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *