کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

از ته دل آه کشید

1 ارديبهشت 1393 ساعت 0:22

ترابعلی گریه اش گرفت. از دیدن من با این وضعیت ناراحت بود.


بغداد - زندان الرشید
با کوچکترین ضربه ای به پایم از شدت درد می سوختم.از ترابعلی خواستم برایم کارتنی تهیه کند.رفت و برایم تکه کارتنی آورد...توالت پر از مدفوع بود با قرار گرفتن کارتن روی سنگ توالت لباس ها و بدنم کمتر کثیف می شد هر چند اطراف سنگ کثیف بود اما سعی می کردم پایم فقط روی کارتن باشد.با کمک ترابعلی خودم را از کمر به پایین درون توالت کشاندم.پاهایم داخل توالت بود و از شکم به بالایم بیرون توالت.ترابعلی گریه اش گرفت. از دیدن من با این وضعیت ناراحت بود.گفت:
ـ سید!با این بوی بد چطور شب را تا صبح سر می کنی؟
ـ این بوی بد دردش از لگد شدن پای مجروحم کمتره!
ـ این طوری من عذاب می کشم!
ـ مهم اینه که من راحتم.تو مگه راحتی منو نمی خوای؟
چیزی نگفت .از ته دل آه کشید و عراقی ها را فحش داد...!
(برشی از کتاب پایی که جا ماند، نوشته سید ناصر حسینی پور-صفحه208)


کد مطلب: 354603

آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/sound/354603/ته-دل-آه-کشید

جهان نيوز
  https://www.jahannews.com