دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 6 May 2024
 
۰

به مناسبت بزرگداشت شهيد حاج کاظم رستگار

سید عباس فاطمی
شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۱۷
کد مطلب: 158836
سرویس یاداشت جهان:سي و دو بهار از آزادي ملت بزرگ ايران از بند طاغوت و طاغوتيان مي گذرد. سالهايي سرشار از حادثه و درگيري و عشق و حماسه و ايثار.

۸ سال از اين دوران عبرت آموز ، مملو از آزمون و امتحان با جنگ تحميلي همراه شد. عصري که در آن مردها از نامردها باز شناسي شدند. دوراني که ملت بزرگ ايران در جبهه هاي گوناگون مورد ابتلا و سنجش قرار گرفتند. بسياري از مردم در اين آزمون الهي موفق شدند و سربلند بيرون آمدند و کساني نيز بودند که در مواجهه با اندک مشکل و نارسايي بريدند و حتي در دام دشمن گرفتار شدند.

باز خواني تاريخ پر از عظمت و اقتدار ايران اسلامي در دهه اول پيروزي انقلاب اسلامي بدون نگاه به تاريخ سازان اين کهن مرز بوم الهي نه ممکن است و نه شايسته . اين تاريخ بزرگ را بايد با روايت زندگي و مبارزات کساني ورق زد که تاريخ ساز بودند. کساني که همچون اولياء الهي براي متاع دنيا ارزشي قائل نبودند و در سربزنگاه ها - آنجا که پاهاي بسياري سست مي شود و از حرکت باز مي ايستد - چشم بر همه زرق و برق دنيا بستند و با چشم دل به ديدار خالق محبوب نظر کردند.

کشف اين اسوه هاي حسنه و اين مردان بي نظير و الهيِ «عصر ايمان» و «عصر سرفرازي» ژرف کاوي و دقيق شدن ويژه اي نمي طلبد .کافي است زندگي برخي از فرماندهان و رزمندگان و يا شهيدان و جانبازان و آزادگان را تورقي دم دستي کني . کافي است سري به صفحات پر از حکمت و راز و رمز وصيت نامه هاي شهداي دفاع مقدس بزني . همه چيز در برابر ديدگان باز و جوينده خودنمايي مي کند. اگر بخواهيم و اگر توفيق يابيم سخت نيست تا از زلال عشق الهي آن مردان خدايي سيراب شويم.
شهيد حاج کاظم رستگار يکي از اين ستاره هاي پر فروغ و بي نظير تاريخ ايران است. او مصداق بارزي از يک مبارز مجاهد في سبيل الله در عصر خود بود. نگاهي به زندگي او و همرزمانش درس هاي رهايي و فلاح را به انسان مي آموزد.

حاج کاظم مثل همه بر و بچه هاي جبهه از ميان همين مردم کوچه و بازار راهي جبهه ها شد. او به دليل هوش و ذکاوت و شجاعت به سرعت مراحل رشد نظامي خود را به چشم ديد.او توانست با کسب آمادگي هاي روحي و جسمي و نظامي از فرمانده گروهان و گردان به جايگاه فرماندهي تيپ سيد الشهدا (ع) دست يابد کرد. اين امر در يک دوره زماني کوتاه اتفاق افتاد. او از لحظه پيروزي انقلاب بر رژيم ستم شاهي تا لحظه شهادت کمتر از شش سال در دنياي مادي تنفس کرد و ديديم به دليل شجاعت کم نظير و ايمان به غيب و درستي نگاه و پرهيز از منيت هاي بيشمار که اکثر انسان ها را گرفتار در وادي چه کنم چه کنم مي کند در لحظه سخت تصميم گيري راه درست و جاودانه را انتخاب کرد - راه حمايت از امام خميني(ره) و انقلاب عظيمش را – و اين راه را تا آخر پي گرفت و در ايستگاه آخر مجاهده با دشمن بيرون ، نه تنها بر آن دشمن غلبه پيدا کرد بلکه بر دشمن درون نيز فائق آمد و به تعبيري در جهاد اکبر نيز پيروز شد.

دنياي امروز دنيايي نيست که به سادگي بتوان از زرق و برق آن چشم پوشيد. درست است که حکما مي گويند : هر چيزي که داني است بايد فداي عالي شود. اما مگر اين امر ساده است و به سادگي شدني است؟ مگر نشنيده ايم که مي گويند فلاني حاضره از سرش بگذره اما حاضر نيست از مالش بگذرد. چه بسيار شاهد بوده ايم که آدم هاي حريص براي نجات مال خود از جان خود گذشته اند .
مولاي متقيان حضرت علي (ع) مي فرمايد : "في تقلب الاحوال عرف جواهر الرجال" در زير و زبرهاست كه گوهر افراد مشخص مي شود و نه در احوال عادي و روزمره .

چه تعداد از ياران پيامبر اعظم (ص) و امامان معصوم(ع) و در عصر حاضر ياران رهبر کبير انقلاب اسلامي را سراغ داريم که به هنگام تقسيم پست و مقام و جايگاه و ملک و مال و منال دچار تزلزل شده و سر به نافرماني برداشتند و در برابر امام معصوم (ع) و بنيانگذار انقلاب ايستادند؟

دليل آنچه موجب جدايي آيت الله منتظري از امام شد چه بود؟چه عواملي باعث شد تا مهدي هاشمي برادر داماد آيت الله منتظري در برابر امام بايستد و در اوج نياز کشور به وحدت و هماهنگي در جبهه ها و پشت جبهه فرياد بر عليه سپاه سر دهد؟ چگونه مي شود کسي به دليل مخالفت با يک فرد به خود اجازه دهد يک جريان نوراني و الهي مثل سپاه ، بسيج و... را به سادگي زير سئوال برد؟
شهيد رستگار جزو معدود افرادي بود که در همه صحنه ها بر نفس خود مسلط بود . او هرگز عنان نفس را رها نکرد و خود را در دست فتنه ها و فتنه گران اسير نساخت.
او اگر داراي تحليلي از اوضاع جنگ بود و اين تحليل را شخصاً در ميدانهاي جنگ کسب کرده بود و به آن ايمان داشت . با اين حال تا زماني که پاي بحث و گفتگو در ميان بود او به بيان نظراتش پرداخت . اما وقتي نظر صريح رهبر و پير و مرادش را شنيد ذره اي ترديد به دل راه نداد و در رکاب امام (ره)و تحت فرماندهي همان فردي که در تئوري جنگي با او در تضاد بود جنگيد و اين بار نه به عنوان فرمانده بلکه به عنوان فرمانبر و رزمنده جنگيد و جنگيد تا به آرزوي ديرينش دست يافت.

اکنون که به مناسبت بزرگداشت اين شهيد والا مقام ياد او را و خاطرات او را تازه مي کنيم مناسب است برگي از افتخار جاودانه او را ورق بزنيم. نبايد به خاطر خوشايند اين و آن ؛برخي عبرت هاي تاريخي را بازگو نکرد. شايد زمان آن فرا رسيده باشد تا بخش هاي ناگفته تاريخ انقلاب و دفاع مقدس را بازخواني کنيم.

سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ سالهاي مهمي در دوران دفاع مقدس بود . پس از پيروزي هاي عظيم رزمندگان اسلام در عملياتهاي فتح المبين و بيت المقدس و آزاد سازي بخش هاي وسيعي از ايران اسلامي از جمله خرمشهر قهرمان ، دو ديدگاه درباره جنگ وجود داشت. ديدگاه اول ديدگاهي بود که عقب نشيني هاي صدام حسين را ناشي از عملياتهاي کوبنده رزمندگان مي دانست و آنرا تاکتيکي براي حفظ تتمه نيروها مي دانست و معتقد بود اگر صدام خود را باز سازي کند بار ديگر دست به آتش افروزي مي زند – امري که در پايان جنگ تحميلي اتفاق افتاد و ديديم صدام به کويت حمله کرد- و گروهي که معتقد بودند در فضاي پيروزي هاي پس از فتح خرمشهر مي توان از دشمن ضعيف شده امتياز گرفت ...

اما آنچه که به تأئيد امام رسيد تعقيب دشمن تا تسليم او به خواسته هاي به حق ملت ايران مثل قبول متجاوز بودن صدام و ... بود
بدين منظور طراحي عملياتهاي رمضان و مسلم ابن عقيل و ... تا عمليات والفجر مقدماتي و والفجر يک انجام و در برخي ضمن ضربه وارد کردن بر پيکر دشمن متجاوز ، در برخي موارد عدم الفتح ها و در مواردي نيز اتفاقات سئوال برانگيزي بوجود آمد و بودند کساني که به دليل حضور در اين عملياتها به تئوري جنگ چريکي و پراکنده به جاي جنگ کلاسيک و عظيم اعتقاد پيدا کرده بودند.


شهيد رستگار و شهيد بهمني و تعدادي ديگر از فرماندهان سپاه تهران از اين تفکر حمايت مي کردند. اما در اين ميان کساني هم بودند که نه به جنگ کلاسيک اعتقاد داشتند و نه به جنگ چريکي بلکه آلت دست عنصري فاسد مثل مهدي هاشمي شده بودند. اکبر گنجي يکي از اين افراد بود که در جريان مباحث تند فرماندهان سپاه تهران با فرمانده وقت سپاه مستمراً در تماس با بيت آيت الله منتظري بود و از آنجا بود که مرتب آدرس غلط به افراد معترض به شيوه دفاعي فرمانده وقت سپاه مي داد. اگرچه در آن جلسه که جمع زيادي از پاسداران منطقه ۱۰ سپاه حضور داشتند ولي چند نفري بيشتر ميدان داري نمي کردند. کساني مثل شهيد بهمني و شهيد رستگار اگرچه معترض نحوه اداره جنگ توسط فرمانده وقت بودند اما در دلشان عشق به امام و عشق به اسلام و اعتلاي ايران موج مي زد. در مقابل اکبر گنجي هايي هم بودند که اساساً مي خواستند شجره طيبه سپاه را دچار ضعف و سستي کنند. به همين دليل بود که پس از اعلام مواضع صريح و قاطع امام همه معترضين صديق و مخلص به جبهه رفتند و تا آخرين نفس از امام و آرمانهاي والاي انقلاب اسلامي دفاع کردند . يا شهيد شدند ، يا جانباز و آزاده و هرگز از طعن ملامت گران نهراسيدند.
در مقابل آنهائيکه دل در گرو امام و انقلاب نداشتند از سپاه بيرون رفتند و به راهي رفتند که امروز در آن با خفت و خواري حضور دارند و منکر اسلام و عصمت معصومين و امام زمان شدند.آنان بر نظر خود بدون توجه به نظر امام و رهبري پاي فشردند و به دليل پافشاري بر خواسته هاي نفساني و لجاجت و نيز قدرت نداشتن به بازگشت به راه درست تا محو و تباهي پيش رفتند.
در مقابل اين گروه شهيد رستگار از ميدان آزمون سخت پيروز از ميدان درآمد. او با وجود اينکه فرمانده تيپ قدرتمند سيدالشهدا (ع) بود به راحتي در اوردن يک پيراهن از تن از فرماندهي تيپ کناره گرفت و مخلصانه ترين حرکت را در دفاع مقدس از خود به جاي گذارد. امري که در پيش از او نيز فرمانده قبلي تيپ «شهيد علي موحد دانش»۱ انجام داد و براي همه فرماندهان درس آموز شد که اگر مي تواني در جايگاه فرماندهي خدمت کني ، خدمت کن و اگر اين امر را شايسته فرد ديگري مي داني ، يا شرايط را طوري نمي داني که مسئوليت لشگر و تيپ را ادامه دهي از آن بگذر ولي هرگز به جبهه پشت مکن و هرگز از امام و رهبر فاصله نگير ، چرا که جنگيدن در راه خدا به سربازي و سرداري بستگي ندارد . و خداست که از احوال انسانها با خبر است.
شهيد رستگار سرانجام همراه ديگر رزمندگان اسلام از منطقه هور الهويزه عبور کرد و در شرق دجله در کسوت پاسداري خداجو و سرشار از عشق به خدا و امام و امت در لباس مقدس پاسداري در خط مقدم جبهه شربت شهادت را سرکشيد و جان پاکش را به جان آفرين تسليم کرد.
او اسوه حسنه اي شد براي آيندگان و مصداق بارزي شد از آيه :
من المومنين رجال صدقوا ماعاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من يتنظر
و مابدلوا تبديلا
شهيد رستگار در وصيتنامه خود نوشت:
"من راهم را آگاهانه انتخاب کرده ام و اگر وقتم را شبانه روز در اختيار انقلاب گذاشتم ،به اين دليل بوده که خود را بدهکار انقلاب و اسلام مي دانم و انقلاب اسلامي بر گردن بنده حق زيادي داشته که اميدوارم توانسته باشم جزء کوچکي از آن را انجام داده باشم و مورد رضايت خداوند بوده باشد."
درود خدا بر اين شهيد بزرگ و بر همه شهداي لشگر سرافراز سيدالشهدا (ع) و همه شهداي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي
---------------
۱. شهيد علي موحد دانش نيز مسئوليت فرماندهي تيپ سيدالشهداء (ع) را به شهيد رستگار سپرد و در کسوت بسيجي در منطقه حاج عمران عراق و تحت فرماندهي شهيد رستگار به شهادت رسيد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *