روایت سردار شهید همدانی از نماز یک بسیجی
يکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۰۵
کد مطلب: 708512
گفتم: «برادر جان بگو ببینم چرا دفعه اول که اسم و رسم تو را پرسیدم چیزی نگفتی؟!» گفت: «وقت اذان بود نماز میخواندم.» نگاهی به سر و وضع او انداختم. از لای انگشتان لاغرش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون میزد.
باز هم اینگونه ماجراهای ارزشمند را بارگذاری نمایید . با تشکر