به گزارش جهان نيوز، دانشهاي عقلي عموما و فلسفه خصوصا در حوزههاي علميه غالبا با مشكلاتي همراه بودهاند و در دورههاي مختلف، و با شيوهها، انگيزهها و دلايل گوناگون، با حضور فلسفه در حوزههاي علميه مخالفت شده است. نمونههاي نزديك به زمان ما، برخوردهايي بود كه با تدريس فلسفه امام خميني و علامه طباطبايي رضوان الله عليهما شد. رهبر معظم انقلاب در ديدار با گروهي از فضلاي حوزه علميه قم، در سال 1389، در اين باره چنين فرموده اند: "در گذشته در حوزهى قم با فلسفه و وجود مرحوم آقاى طباطبایى مخالفت مىشد. مىدانید درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس کند. در دورهى اخیر، قم مرکز حوزهى فلسفى ما بوده است؛ آقاى طباطبایى هم انسان کاملاً متشرّع، مواظب، دائمالذّکر، متعبّد، اهل تفسیر و اهل حدیث بوده؛ ... مراتب علمى و فقه و اصولش هم طورى نبوده که کسى بتواند آنها را انکار کند؛ درعینحال کسى مثل آقاى طباطبایى که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، اینطور مورد تهاجم قرار گرفت. نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفى ما در جامعه و بین علماى دین محدود است. با بودنِ استادى مثل آقاى طباطبایى، جا داشت امروز تعداد زیادى استاد درجهى یک از تلامذهى ایشان در قم و دیگر شهرستانها داشته باشیم. آقاى طباطبایى فرد فعّالى بود؛ بنابراین جریان فلسفىاى که به وسیلهى ایشان پایهگذارى شد، باید به شکل وسیعى گسترش پیدا مىکرد، که نکرده است. البته ما همان وقت مقلّد آقاى بروجردى بودیم و الان هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه مىکنیم؛ اما بالاخره هرچه بود، نتیجهاش این شد. این نباید تکرارشود."
به گزارش رجانیوز، يكي از نتايج مخالفت با فلسفه و محدود شدن آموزش و پژوهش فلسفه در حوزههاي علميه، از منظر رهبري معظم، محدود و نازل شدن سطح تفكرات و معرفت فلسفي در جامعه و در ميان عالمان دين است. نكته مهم و ظريفي كه در اين سخنان بدان اشاره شده، اين است كه معرفت و تفكر فلسفي بايد اولا در حوزههاي علميه حضور داشته باشد و ثانيا به جامعه سرريز كند و در جامعة اسلامي مؤثر باشد.
اسلام هماره تعقل و انديشهورزي را ارج نهاده است. يكي از گونههاي بروز انديشهورزي، شناخت عقلاني انسان و جهان است. در فلسفه اسلامي اين نوع انديشهورزي با دينيانديشي جمع شده و از همراهي عقل و دين و جداييناپذيري قرآن و عرفان و برهان سخن به ميان آمده است. بنابراين يكي از دلايل لزوم برقرار ماندن فلسفه در حوزههاي علميه، از منظر مقام معظم رهبري، رشديافتن سطح تفكر و معرفت عقلاني در حوزهها و در جامعه است.
نكتة ديگري كه رهبري دربارة لزوم حضور فلسفه در حوزههاي علميه بدان اشاره كردهاند، مربوط است به كاركرد ديگري كه فلسفه اسلامي دارد. فلسفه اسلامي ظرفيت بالايي براي پشتيباني از اعتقادات و كلام اسلامي دارد. خواجه نصيرالدين طوسي با نگارش كتاب ارجمند و بسيار تأثيرگذار «تجريد الاعتقاد»، مرتبهاي از اين ظرفيت را به فعليت رساند و عرضه كرد. اين كتاب، در عمل "كلام فلسفي" را به صحنه آورد و دانش كلام را پس از خود متحول كرد. تا زمان خواجة طوس، فلسفههاي مشائي و اشراقي پاي به عرصه نهاده بودند. اين ظرفيت براي حكمت متعاليه نيز وجود دارد. ازهمينرو برخي استادان حكمت در حوزه علميه قم، ازجمله حجت الاسلام و المسلمين سيديدالله يزدانپناه، از «كلام صدرايي» و بايستگي تدوين آن سخن گفتهاند.
يكي از وظايف دانش كلام، تبيين معارف و اعتقادات ديني است. وظيفه ديگر، نقادي ايرادات و پاسخ به اشكالاتي است كه به اعتقادات و معارف ديني ميشود. از اين اشكالات و ايرادات، گاه تعبير به «شبهه» ميشود. به بياني ديگر، دانش كلام افزون بر تبيين معارف ديني، وظيفه پاسداري از اين معارف را هم بر عهده دارد. فلسفه اسلامي در اين زمينه نيز ميتواند مدد رساند و با بهرهگيري از مباني استدلالي و تبيينهاي عقلانياي كه پديد آورده، اشكالات مطرح شده دربارة اعتقادات ديني را پاسخ گويد.
علاوه بر مسأله شبهات اعتقادي و كلامي، مواجهه و تعامل با افكار و انديشههاي گوناگوني كه دائماً در دنيا عرضه ميشوند، مسأله بسيار مهمي است. متفكر مسلمان بايد بتواند دربارة مسائل گوناگون فكري كه مسائل روز جامعة جهاني محسوب ميشوند و بخشي از آنها بر جريان فكري و فرهنگي ايران نيز قطعا مؤثرند، اظهار نظر عالمانه داشته باشد. جامعهاي كه خود اهل انديشهورزي نباشد، ناچار مصرفكنندة انديشههاي ديگران خواهد بود؛ زيرا انسان از آن جهت كه انسان است، موجودي است كه با انديشه و تفكر سروكار دارد. نمونهاي از سخنان رهبر معظم انقلاب كه در عين اختصار، به هر دو مطلب اخير اشاره كرده، چنين است:
"روزی بود که ملاهای بزرگ ما، مجتهدین بزرگ ما برای تحصیل فلسفه «شدّ رحال» می کردند - مثل آخوند خراسانی که در سبزوار پیش حاج ملاهادی رفت و زانو زد و فلسفه خواند - یا بزرگانی از فقها و اصولیین ما که رفتند فلسفه خواندند و آن را فرا گرفتند. امروز از آن روز خیلی بیشتر احتیاج داریم. آن روزی که مرحوم علامه طباطبایی در نجف پیش مرحوم آسیدحسین بادکوبهای فلسفه می خواند، آن روز نیاز به فلسفه اسلامی به مراتب کمتر از امروز بود که این همه مکاتب گوناگون، این همه افکار جدید، این همه شبهه، این همه پیشنهاد فکری در دنیا مطرح است؛ آن هم با این روابط و ارتباطات آسان و سریع؛ با اینترنت و با بقیه وسائل، کتاب و مجله و چه و چه. بنابراین به فلسفه احتیاج است." (بيانات در ديدار جمعي از اساتيد و فضلا و طلاب نخبه حوزه علميه قم در دوم آبان 1389)
وجه ديگر نياز به فلسفه و لزوم برقرار ماندن فلسفه در حوزههاي علميه، مسأله امتدادهاي عيني و اجتماعي فلسفة اسلامي است. يكي از نيازهاي جدي و اساسي روزگار كنوني ما، كه روزگار شكلگيري دولت، جامعه و تمدن اسلامي است، آن است كه عقلانيت اسلامي، كه ازجمله در حكمت اسلامي ظهور كرده است، به عرصه عينيت گام نهد، از چراييها و چگونگيها سخن بگويد و مسائل مربوط به زندگي سياسي اجتماعي ما را بررسي كند و براي مشكلات ما راه حل معقول و مستدل پيشنهاد كند. در اين باره در مجالي وسيعتر بايد سخن گفت. بخشي از سخنان رهبر انقلاب دربارهه اين كاركرد فلسفه اسلامي چنين است:
"نقص فلسفهی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفههای غربی برای همهی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن میکند: سیستم اجتماعی را معیّن میکند، سیستم سیاسی را معیّن میکند، وضع حکومت را معیّن میکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن میکند؛ اما فلسفهی ما بهطور کلّی در زمینهی ذهنیّاتِ مجرّد باقی میماند و امتداد پیدا نمیکند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کمااینکه خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. «لاالهالا اللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمیماند؛ وارد جامعه میشود و تکلیف حاکم را معیّن میکند، تکلیف محکوم را معیّن میکند، تکلیف مردم را معیّن میکند. میتوان در مبانی موجود فلسفیِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهای بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت بهوجود میآورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن میکند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آنگاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی ملاّ صدرا، - اگر نگوییم از همهی اینها، از بسیاری از اینها - میشود یک دستگاه فلسفیِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفههای مضاف که آقایان فرمودند: فلسفهی اخلاق، فلسفهی اقتصاد و.... این، یکی از کارهای اساسی است. این کار را هم هیچکس غیر از شما نمیتواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید." (بيانات در ديدار جمعي از نخبگان حوزوي – 29 دي 1382)
آنچه گفته آمد، بخشي از كاركردهاي فلسفه اسلامي و وجوه لزوم برقرار ماندن فلسفه اسلامي در حوزههاي علميه است. بر اين اساس، رهبر انقلاب توجه به فلسفه و لزوم رونق داشتن بيش از پيش آن را در حوزههاي علميه قم و تهران، از حوزهها مطالبه ميكنند.
اما ايشان از اين توصيه فراتر رفتهاند و لزوم حفظ مركزيت فلسفه در حوزه علميه را مطرح كردهاند. به بيان ديگر، سخن فقط اين نيست كه فلسفه در حوزهها بايد برقرار باشد، بل بايد حوزهها مركز فلسفهورزي اسلامي باشند. اگر حوزه علميه مركز فلسفه اسلامي نباشد، اين مركزيت به جاي ديگري منتقل خواهد شد كه صلاحيت لازم را براي تصدي مركزيت فلسفه اسلامي ندارد. حوزه علميه، به دلايلي، ازجمله پيشينه تاريخي و حضور پژوهشهاي بنيادين ديني در آن، مركز فلسفه اسلامي بوده است و اين مركزيت نبايد از دست برود. از جمله نتايج از رونق افتادن فلسفه در حوزه و انتقال مركزيت فلسفه به جايي ديگر، كمقوت شدن فلسفة اسلامي و از دست رفتن برخي از كاركردهاي لازم آن خواهد بود. در اين باره نيز بايد در مجالي وسيعتر سخن گفت. برخي از سخنان رهبري در اين باره چنين است:
"فلسفه اسلامى، فقه اكبر و پايه دين است. فلسفه اسلامى مبناى همه معارف دينى در ذهن انسان و در عمل خارجى اوست؛ از اين روى، بايد گسترش و استحكام يابد، و اين امر نيازمند كار و تلاش است. مراكز فلسفى نيز بايد در حوزه علميه باشد. يكى از بزرگترين خسرانهاى ما اين بود كه مركز فلسفه اسلامى از حوزه علميه به جاهاى ديگر و آدمهاى گوناگون منتقل شده است. برخى كسانى كه اصلاً اهليت ندارند، فلسفه درس مىدهند؛ آن هم حرف هايى ناقص، سطحى و ناپخته. اينها خسارت است. نبايد گذاشت اين كار ادامه يابد. بنده خدمت آقايان جوادى آملى و مصباح يزدى، دامت افاضاتهم، نيز بارها گفتهام كه بايد كارى كنيم تا قم از مركزيت و مرجعيت فلسفه نيفتد و همچنان قطب اصلى فلسفه اسلامى باقى بماند. بنابراين هر چه در اين زمينه تلاش كنيد، بجا و برحق خواهد بود و همه بايد تلاش كنند. مديريت حوزه نيز بايد بكوشد؛ اساتيد فلسفه نيز بايد تلاش كنند و طلاب فلسفه را بايد تشويق كرد." (بيانات در جمع نخبگان و فضلاي علوم عقلي اسلامي حوزه علميه قم – زمستان 1382)
"اگر چنانچه فلسفه را شما از قم بردارید، کسانی در جاهای دیگر، متصدّیِ تبیین فلسفه و تدریس فلسفه میشوند که اهلیّت و صلاحیّت این کار را ندارند؛ کمااینکه الان میبینیم بعضی از افرادی که در غیر قم بهعنوان فلسفهدان شناخته میشوند و مطرح میشوند، اطّلاعاتشان از فلسفه سطحی است؛ نه اینکه اطّلاع ندارند امّا اطّلاعاتشان عمیق نیست، سطحی است؛ یک چیزی خواندهاند و یک اصطلاحی را بر زبان جاری میکنند؛ خب این خوب نیست؛ خوب است که در خود قم باشد، در حوزهی علمیّه باشد. تهران هم همینجور؛ حوزهی علمیّهی تهران هم که یک روزی مرکز علوم عقلی بوده، امروز اگر چنانچه تدریس فلسفه و تدریس علوم عقلی در آن رواج پیدا بکند، این به نظر ما یک چیز بسیار خوب و مفیدی خواهد بود انشاءالله" (بيانات در ديدار دستاندركاران همايش ملي حكيم طهران، سوم ارديبهشت 1397)
يكي از نكات بسيار مهم و راهبردي مطرح شده در سخنراني اخير رهبري در جمع دستاندركاران همايش حكيم طهران، لزوم احياي مجدد حوزة فلسفه تهران است که خود این موضوع از ظرافت های بسیاری برخورددار بوده و ضروری است تا در یادداشت مستقلی بدان پرداخته شود.