به گزارش
جهان نيوز به نقل از میزان، یاسمین تنها ۷ سال داشت. دختری که غرق در دنیای نقاشیها به دور از تصور از بیماری، شیطنتهای کودکانه را تجربه میکرد و آیندهای روشن را با ۴ زبان ایرانی، استانبولی، آلمانی و انگلیسی برای خود رقم میزد. دو سال بیشتر نداشت که پدر ترک تبار خود را در حادثه تصادف از دست داد و تنها یاسین برادر ۱۲ ساله و مادر ایرانی برای او به تصوری از خانواده تبدیل شد.
سرنوشت رقم خورد و یاسمین در گوشهای از پایتخت رسم زندگی را میآموخت. ماجرا از شب عید فطر سال گذشته شروع شد، شانزدهم تیرماه95، یاسمین بعد از دو روز دلدرد و حال بد، به درمانگاه یکی از بیمارستانهای حوالی میدان ونک منتقل شد. ساعت ۲۳، پزشک احتمال می داد درد ناشی از آپاندیس باشد تا اینکه آزمایشات و سونوگرافی این احتمال را رد کرده و بدون هیچ توضیح شفافی از جانب پزشک درمانگاه، ۴ آمپول تریامیسنولون، کترولاک، پلازیل و هیوسین در سرم به او تزریق شد.
مادر یاسمین مدعی شد: پزشک تأکید میکند که مشکل خاصی نیست و بعد از اتمام سرم بیمار میتواند به خانه برود. تمامی تزریقها تنها ۱۵ دقیقه طول کشید با این حال هیچ پزشک و پرستاری در درمانگاه حضور نداشت و همه کادردرمانی برای تعطیلات عید فطر رفته بودند. در این میان یاسمین هم به دست مسئول خدمات درمانگاه سپرده شده بود. در حالیکه ساعت کار پرسنل تمام نشده و هنوز وقت زیادی به پایان ساعت کاری مانده بود. سرگیجه و بی حالی توان راه رفتن را از یاسمین گرفته بود. در مسیر بازگشت یاسمین با حالت تهوع شدید، دچار تشنج شد و او را به بیمارستان بازگرداندم.
ساعت ۰۰:۵۴ دقیقه یاسمین بیجان روی دستان مادر وارد اورژانس همان بیمارستان مربوط به درمانگاه شد. مسئول تریاژ بعد از معاینه، ضعیف بودن علایم حیاتی را از عوارض تزریق داروی پلازیل اعلام کرد.دختر ۷ ساله بیجان با دست و پای قفل شده و دهان بسته حاصل از تشنج روی تخت اورژانس افتاده بود و رسیدگی به وضعیت او به بعد از پرداخت قبض صندوق موکول شد. حتی اصرارهای مادر برای انجام ساکشن توسط خودش راهی به جایی نبرد و رئیس شیفت شب از ارائه درمان از جانب اورژانس جلوگیری کرد.
۲۰ دقیقه طول کشید تا قبض پرداختی به صندوق بر روی میز تریاژ اورژانس قرار گیرد. پرستار با خونسردی تمام به سمت تن بیجان یاسمین میرود که ناگهان یک لحظه دست دختربچه بالا رفت کف از دهان خارج و تشنج دوم شروع شد. در لحظه کوتاهی دست و پای او قفل، و علایم حیاتی متوقف شد.
مادر طاقت نیاورد. دست بر سر در گوشه اتاق بر روی زمین مینشیند. تنها صدای داد پرستار و پزشکانی مضطرب که دختر را به اتاق احیا منتقل میکنند، به گوش میرسد.این اظهارات یک مادر است.
مادر یاسمین در مورد ان لحظات ادعا کرد: یاسمین یک ساعت و ۴۵ دقیقه دچار تشنج بود و بعد از یک ساعت به علت تشنج استاتوس به کما رفت. دخترم در حالت اغما بود و تنها میتوانستم با اضطراب و نگرانی نگاهش کنم.یاسمین باید در آی سی یو بستری میشد، اما باز هم رئیس شیفت شب اورژانس بیمارستان پرداخت قبض ۷ میلیون تومانی را تنها راهحل بستری دخترم اعلام کرد. در این لحظه همه پزشکان و پرستاران را که مشغول وصل دستگاه و کمک به یاسمین بودند را از اتاق بیرون کرد حتی دستگاه اکسیژن را خاموش و از اتاق خارج شد. بارها اصرار کردم فریاد زدم که الان ساعت ۳ نیمهشب است و من دسترسی به جایی ندارم صبح زود مبلغ ۷ میلیون تومانی را پرداخت میکنم، اما رئیس شیفت شب مرغش یک پا بیشتر نداشت و بیانصافی تا جایی پیش رفت که حتی وصل اکسیژن را از دخترم دریغ کرد.
با بغض و گریه التماس کردم حداقل تا زمان فراهم کردن هزینه بیمارستان، پرستاری کنار تخت دختر بیجانم بماند تا مبادا ازتخت پایین بیافتد. پزشک در چشمانم نگاه کرد و گفت: میدانی حالت کما و اغمای شدید چیست؟ بچهات در کما است نترس نمیتواند حرکتی کند شما به فکر جور کردن پول بستری باشید.این جمله هرگز فراموشم نمیشود.
بغض گلویش را گرفت. صدای مادر رنجور، حرفهایی برای گفتن دارد و ناتوان ادامه میدهد: من سالها است که بهعنوان رابط کشورهای دیگر با بیمارستانهای ایران همکاری دارم. بسیاری از تجهیزات پزشکی بیمارستانها را خودم فراهم میکنم بنابراین به واسطه نوع کارم دورههای آموزش پزشکی را گذرانده و به بسیاری از شرایط بیماریها و داروها آشنایی کامل دارم. در لحظه بحرانی حال بد فرزندم حتی این بیمارستان قرارداد همکاری من با کادر درمانی را قبول نکرد. سعی کردم پزشک را راضی کنم که یاسمین را بستری کرده و پول را صبح روز بعد پرداخت کنم، اما اصرارهایم بیفایده بود. به ناچار شبانه از طریق سفارت ترکیه موضوع را مطرح کرده و خواستار کمک شدم.
از سمتی دیگر به واسطه آشناییت با سیستم درمانی، توانستم بعد از چند ساعتی وزیر بهداشت را از وضعیت یاسمین مطلع کرده و به واسطه دستور وزیر، یاسمین را دربیمارستان بستری کنم. ۳ ساعت از زمان طلایی رسیدگی به یاسمین و احیای او گذشت. براثر نرسیدن اکسیژن کافی مغز دخترم متورم شد. هیچ پزشک متخصصی در بیمارستان حضور نداشت و تنها پرستاران و چند پزشک عمومی در مورد وضعیت دخترم اظهارنظر میکردند یاسمین بالاخره بدون دریافت هزینه ساعت ۶ در آی سی یو بستری شد.
و هر کسی تجربه برخورد با این تاجران کثیف را داشته...