چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ - 22 May 2024
 
۰
۱
تأملی براستراتژی نیروهای انقلاب اسلامی در دوران جدید(۲)؛

چند دستگی آسیب‌شناسی‌های چرایی عدم اقبال به اصولگرایان در انتخابات ۹۲

شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۲۹
کد مطلب: 300580
اینکه برخی بگویند ائتلاف یا ضعف نظرسنجی‌ها یا سیاست‌ورزی غیرحرفه‌ای یا هر مسئله‌ی تاکتیکی دیگری علت شکست ۹۲ بود، از خاستگاه نپذیرفتن رأی مردم برمی‌آید. در چنین شرایطی، آسیب‌شناسی و همچنین سنخ‌شناسی آسیب‌شناسی‌ها، ضرورتی جدی در طراحی فعالیت‌های آتی به نظر می‌رسد.
چند دستگی آسیب‌شناسی‌های چرایی عدم اقبال به اصولگرایان در انتخابات ۹۲
به گزارش جهان به نقل از برهان، نتیجه‌ی انتخابات ۹۲ برای عده ­ای «هیچ» بود. این روزها اغلب تحلیل‌هایی ارائه می‌کنند که بر اساس آن‌ها، رأی مردم نهایتاً فاقد هر گونه «معنا» قلمداد می‌شود. مثلاً تلاش می‌کنند پیروزی روحانی را پیروزی اصول‌گرایان تفسیر کنند! این طور می‌نویسند که «روحانی یک روحانی انقلابی است» و عضو شورای مرکزی جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران است، راست سنتی است و جزء اصول‌گرایان محسوب می‌شود!

برخی دیگر در هیچ‌انگاری تحلیل نتیجه‌ی انتخابات ۹۲، ضعف‌های تاکتیکی اصول‌گرایان را مهم می‌شمارند و رفته‌اند سراغ نظرسنجی حرفه‌ای و مدیریت حرفه‌ای کمپین انتخاباتی و سیاست‌ورزی حرفه‌ای. برخی دیگر تحلیل‌های خود را برگردانده‌اند به عدم ائتلاف. آن‌ها هم که کمی بیشتر به رأی مردم احترام گذاشته‌اند، این چنین تحلیل می‌کنند که نتوانستیم مردم را در ارتباط با گفتمانمان اقناع کنیم. گویا گوش‌ها سنگین شده برای شنیدن «نه» مردم در انتخابات ۹۲.

از آنجا که راهِ «چه باید کردِ؟» فردا از «چه شدِ؟» دیروز می‌گذرد، آسیب‌شناسی و همچنین سنخ‌شناسی آسیب‌شناسی‌ها، ضرورتی جدی در طراحی فعالیت‌های آتی است.

هیچ‌انگاری با خاستگاه گذار به دموکراسی

سال ۸۴ را به یاد بیاوریم. چقدر غیرواقعی می‌دانستیم تحلیل آنانی را که عدم اتحاد و ائتلاف کاندیداهای اصلاح‌طلبان را دلیل شکست خود و مشخصاً «مصطفی معین» می‌دانستند؟ مسئله روشن بود. ما می‌گفتیم مردم نوع نگاه و تفکر آن­ها را نپسندیدند. مشکل آن‌ها فقط اشتباه‌های تاکتیکی‌شان نبود. در واقع بازگرداندن شکست ۸۴ اصلاح‌طلبان به سطوح تاکتیکی را نوعی تقلیل و فرار از شکست می‌دانستیم. این فروکاست شکست به فرآیندهای تاکتیکی از جانب اصلاح‌طلبان، البته ریشه­های معرفتی روشنی داشت: «عدم باور به رأی مردم»

آن‌ها در شکست ۸۴، بر اساس این خطای معرفتی، منفعلانه شکست‌شان را برای بدنه‌ی اجتماعی­شان توجیه و تقلیل می‌کردند و در سال ۸۸ بر اساس همین نگاه غلط، به صورت فعالانه برای سرمایه‌ی اجتماعی‌شان در جهت تغییر وضع موجود، آرمان‌تراشی می‌نمودند و در هر دو حال، رأی مردم را به هیچ می‌انگاشتند. آن‌ها برای مقابله با جمهوریت نظام، یک پاسخ و راه‌حل
مردم در انتخابات ۹۲ یک «نه» بزرگ گفتند، اما به چه چیزی؟ یک پاسخ ساده به این پرسش در چارچوب نظریه‌ای صورت‌بندی می‌شود که معتقد است «همیشه پای جریان انحرافی در میان است.» اما این هم بزرگ‌نمایی مسئله‌ای است که رهبری به صراحت آن را فرعی دانسته‌اند.
داشتند: «گذار به دموکراسی»

هیچ‌انگاری با خاستگاه گذار به حکومت اسلامی

هیچ دلیلی ندارد که ما همان نگاه را برای نتیجه‌ی انتخابات ۹۲ مطرح نکنیم. کسانی که شکست در انتخابات ۹۲ را به سطوح تاکتیکی تقلیل می‌دهند، همان اشتباه اصلاح‌طلبان در انتخابات ۸۴ را تکرار می‌کنند، با نوعی قرابت به همان خاستگاه نظری. اینکه بگوییم ائتلاف یا ضعف نظرسنجی‌ها یا هر مسئله‌ی تاکتیکی دیگری علت شکست ۹۲ بود یا اینکه اساساً شکست ۹۲ را انکار کنیم، از خاستگاه نپذیرفتن رأی مردم برمی‌آید. اینکه برخی نتیجه‌ی انتخابات اخیر را هم به نوعی پیروزی اصول‌گرایی می‌دانند! یا به اسم «تکلیف‌گرایی» منکر اصل ماجرا می‌شوند، از همان خاستگاه نادیده انگاشتن رأی مردم برمی‌خیزد. نفهمیدن یا انکار «نه» ۹۲، محصول همین زمینه‌های نظری و عملی است.

اگر انکار جمهوریت در یک جناح، تنه‌به‌تنه‌ی دموکراسی سرمایه‌داری می‌زند و طعمی از تجدد دارد، این انکار در طرف دیگر در «گذار به حکومت اسلامی» صورت‌بندی می‌گردد و طعمی از اسلام متحجرانه دارد. این بحث و واکاوی لایه‌های پنهان این بسترهای معرفتی، پرونده‌ای گشوده در آینده‌ی معارف انقلاب خواهد بود؛ تنها برای اینکه عمق ریشه‌های این ناباوری به اصالت رأی مردم در جناح مقابل اصلاح‌طلبان بهتر ملاحظه و فهم شود، بازخوانی بخش‌هایی از یک یادداشت تحلیلی جالب توجه خواهد بود. گروه سیاسی یک پایگاه اینترنتی متعلق به جریانی از نواصول‌گرایان، دو ماه و نیم قبل از انتخابات ۹۲، به صراحت و البته صداقت نوشته بود: «اصولاً جمهوریت با دموکراسی تفاوت دارد و متأسفانه بر خلاف فرهنگ رایج نیز دموکراسی و میزان وصول به آن، اساساً معیار مثبتی برای یک نظام اسلامی به شمار نمی‌آید... و البته باید توجه داشت که جمهوریت نیز فاقد هر گونه اصالت در فرهنگ دینی و اسلامی است.»

این تحلیل که به نوعی بازنمایی دیدگاه یک جریان عمده‌ی سیاسی درباره‌ی نقش مردم در ساخت مطلوب نظام بوده و هست، تحلیل جالبی نیز از دیدگاه امام خمینی (رحمت الله علیه) درباره‌ی جمهوریت دارد: «بنیان‌گذار انقلاب اسلامی... جمهوری اسلامی را صرفاً جهت نفی رژیم سلطنتی قلمداد کرده و در فحوای کلام خود از آن به عنوان دوران گذار به حکومت اسلامی یاد می‌کنند.» (تأکیدها از اصل تحلیل است.) مشخص است بر اساس این نگاه و مبانی معرفتی، «نه» مردم اساساً هیچ اصالتی ندارد که دیده شود.

این توجیه هم قابل قبول نیست که ما نتوانستیم در قاعده‌ی هرم اجتماع، مردم را در ارتباط با کارآمدی گفتمان انقلاب اقناع کنیم. البته این حرف صورت محترمانه‌تری از انکار رأی مردم را در خود دارد، اما واقعیت این است که مردم همان مردمی هستند که ثابت کرده‌اند تنها تضمین عملی تحقق اسلام ناب هستند. آیا این ادبیات مربوط به سخنرانی‌های خطابی ایام فتنه بود یا از باوری عمیق به گفتمان انقلاب اسلامی ریشه
پاسخ‌های سیاست‌زدگان و انتخابات‌بازها به «چه شدِ؟» دیروز، با فروکاست شکست ۹۲ به سطوح تاکتیکی، صرفاً توصیه‌هایی به برخی سیاسیون، سران احزاب و گروه‌ها و احتمالاً نامزدهای آتی دارد که نظرسنجی‌های علمی داشته باشید، به صورت حرفه‌ای سیاست‌ورزی کنید و با افراد هم‌گروه خود ائتلاف کنید. این پاسخ­ها از هم‌اکنون آینده‌ی فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی را در سطح نخبگان سیاسی و احزاب محدود و منحصر می‌کند و هیچ جوابی برای «چه باید کرد؟» بدنه‌ی اجتماعی معطوف به انقلاب ندارد.
می‌گرفت؟ اگر همین مردم نبودند، «نُه دی»ای نبود. دیدیم که در فصل تنهایی انقلاب و رهبری، همین مردم بودند که تا آخر پای رهبری ماندند. اتفاقاً همین حرف‌ها را روشن‌فکران اصلاح‌طلب در سال ۸۴ می‌گفتند. آن‌ها می‌گفتند که مردم صدای ما را نشنیدند. اما آیا تحلیل آن‌ها درست بود؟

مردم در انتخابات ۹۲ یک «نه» بزرگ گفتند، اما به چه چیزی؟ یک پاسخ ساده به این پرسش هم در چارچوب نظریه‌ای صورت‌بندی می‌شود که معتقد است «همیشه پای جریان انحرافی در میان است.» اما این هم بزرگ‌نمایی مسئله‌ای است که رهبری به صراحت آن را فرعی دانسته‌اند. این هم نوعی دیگری از این فرار و انکار «نه» مردم است. اگر «نه» مردم به جریان انحرافی بود، پس چرا کسانی که بیشترین مخالفت‌ها را با این جریان داشتند و مخالفت با این جریان به نوعی جزء هویت سیاسی­شان بود، این اختلاف معنادار را با رأی رئیس‌جمهور منتخب داشتند و کمتر از یک‌چهارم او رأی آوردند؟ مردم این قدر هوشمند هستند که «نه» خودشان به جریان انحرافی را به عمارها یا به نامزدی که در روز بارها و بارها در نقد «جریان انحرافی» سخن می‌گوید، نگویند.

فهم اجتماعی از انتخابات ۹۲

نمی‌توان به سیاست‌زدگان و انتخابات‌بازها گفت که از «نه» ۹۲ فرار نکنند. نتیجه‌ی پاسخ‌های توجیه‌گونه‌ی آن‌ها موکول به فصل آتی انتخابات خواهد بود و احتمالاً در چارچوب‌هایی مانند «روشنگری هر چه بیشتر علیه جریان انحرافی»، در «ائتلاف و وحدت»، در «نظرسنجی علمی‌تر در روزهای آخر منتهی به انتخابات» و در «سیاست‌ورزی حرفه‌ای» صورت‌بندی خواهد شد. مهم این است که این پاسخ‌هایِ صرفاً سیاسی و نخبگانی نمی‌تواند مبنای طراحی هیچ پروژه‌ای برای نیروهای اجتماعی انقلاب باشد. این پاسخ‌ها با فروکاست شکست ۹۲ به سطوح تاکتیکی، صرفاً توصیه‌هایی به برخی سیاسیون، سران احزاب و گروه‌ها و احتمالاً نامزدهای آتی دارد که نظرسنجی‌های علمی داشته باشید، به صورت حرفه‌ای سیاست‌ورزی کنید و با افراد هم‌گروه خود ائتلاف کنید. این سنخ آسیب‌شناسی‌ها نه صدای «نه» مردم را شنیده و نه طنین صدایش به توده‌های نیروهای معطوف به انقلاب می‌رسد. این پاسخ‌ها از هم‌اکنون آینده‌ی فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی را در سطح نخبگان سیاسی و احزاب محدود و منحصر می‌کند و هیچ جوابی برای «چه باید کرد؟» بدنه‌ی اجتماعی معطوف به انقلاب ندارد. اما برای کسانی که نمی‌خواهند همه‌ی تخم‌مرغ‌های انقلاب را در سبد سیاسیون بگذارند، فهم «نه» ۹۲ اهمیتی دوچندان دارد.

فهم «نه» ۹۲

پاسخ ساده است. قرائت ما از گفتمان انقلاب به قدر کافی «ناب» نبود. عوض آنکه به بسط خواست و مطالبات عمومی بپردازد و «مطالبه‌گر» باشد، به حفظ داشته‌ها می‌اندیشید و به شدت «محافظه‌کار» بود. به جای آنکه عزم تغییر و حل مسئله‌های اصلی را داشته و «انقلابیِ واقعی و حقیقت‌گرا» باشد، دم از مسائل فرعی می‌زد و «انقلابیِ فانتزی و سیاست‌گرا» بود. به جای آنکه حول بینات و مسائل اصلی انقلاب شکل بگیرد، حول احتمالاتی می‌چرخید که در حوزه‌ی مسائل فرعی برایش مطرح بود. در پرداختن به مسائل اصلی اهمال می‌کرد، چون سیاست‌محور و «سیاست‌زده» بود. در یک کلام، ترجمانی که از گفتمان انقلاب ارائه شد،«محافظه‌کار»،
آن قدر گفتند و گفتند «گفتمان اصول‌گرایی ترجمان دیگری از گفتمان امام و انقلاب و رهبری است» که همه باورشان شده بود و شده است. اما یک بار نگفتند چه نیازی است به ترجمه؟ مردمی که همه‌ی هستی خود را برای انقلاب گذاشته‌اند، با اصل گفتمان امام و رهبری چه مشکلی دارند که ترجمه‌اش می‌کنید؟ مترجمان این گفتمان جدید چه کسانی هستند و بودند؟
«سلب‌گرایانه»، «ذهنی و فانتزی»، «سیاست‌زده»، «دور از مسائل اصلی مردم و انقلاب» و «افراطی» بود. «نه» مردم به این قرائت از گفتمان انقلاب بود.

پایان ترجمه‌ی گفتمان انقلاب

همه‌ی این مشخصه‌ها، همان مؤلفه‌های تفکری است که در ۷۶ از مردم یک «نه» بزرگ شنید، اما به روی خودش نیاورد، بعد سه چهار سال، در توجیه «نه» مردم تلاش کرد تا در برابر رقیبش مفهومی را جعل کرد به نام «اصول‌گرایی»؛ آن قدر گفتند و گفتند «گفتمان اصول‌گرایی ترجمان دیگری از گفتمان امام و انقلاب و رهبری است» که همه باورشان شده بود و شده است (ن‌ک: «چرا نهر، رودخانه باشید؟» از حسین شریعتمداری). اما یک بار نگفتند چه نیازی است به ترجمه؟ مردمی که همه‌ی هستی خود را برای انقلاب گذاشته‌اند، با اصل گفتمان امام و رهبری چه مشکلی دارند که ترجمه‌اش می­کنید؟ مترجمان این گفتمان جدید چه کسانی هستند و بودند؟

در ذیل این ترجمه، پیش‌فرض‌هایی وجود داشت که ضرورت این ترجمان را توجیه می‌کرد. پیش‌فرض‌هایی مانند عدم اقبال به گفتمان انقلاب که به برساخت ترجمانی شرمنده و حداقلی از گفتمان انقلاب اسلامی منتهی می‌شد. از این منظر، سازمان اصول‌گرایی و انشعابیون جوان آن در انتخابات ۸۴، به درستی گزینه‌های خود را انتخاب کرده بودند. به این ترتیب، گفتمان اصول‌گرایی تولید شد یا به گفته‌ی یکی از چهرهای شاخص جریان اصول‌گرا، در مناظره‌ای تلویزیونی «جعل» شد؛ اما خاصیتی جز تداوم روش‌های محافظه‌کارانه و قیمومیت ریش‌سفیدان جناح راست بر سر نیروهای انقلاب و حزب‌الله نداشت. البته پیروزی ۸۴ هم فقط محصول خروج از سازمان اصول‌گرایی نبود. کافی است تنها یک تحلیل محتوای ساده از سخنان پیروز ۸۴ با ادبیات نامزدهای مورد نظر طیف‌های سنتی و جوان جناح راست انجام شود تا تفاوت ماهوی این دو ادبیات روشن شود. اما جریان موسوم به اصول‌گرایی «نه» ۸۴ را نفهمید و حتی آن را پیروزی خود تفسیر کرد؛ همچنان که «نه» ۷۶ را توجیه کرد. همچنان که «نه» ۹۲ را هم توجیه کرده و خواهد کرد.

تنها راه بازگشت به جایگاه اصیل و اصلی حزب‌الله کنار زدن پوستین کهنه‌ی راست‌گرایی و خوانش‌های راست‌گرایانه از گفتمان انقلاب تحت عنوان اصول‌گرایی است؛ کاری که در مقطعی در سال ۸۴ انجام شد و به اقبال مردمی منجر شد. اما باید توجه داشت که این کار لزوماً با انزوا یا تغییر افراد انجام نمی‌شود. باید روش­های محافظه‌کارانه، شیخوخیت‌مآبانه، سیاست‌زده، افراط‌گرایانه و سلب‌گرایانه را که منتهی به معطوف شدن به مسئله‌های فرعی می‌شود کنار گذاشت. باید به این باور رسید که «محافظه‌کاری قتلگاه انقلاب است.» (رهبر انقلاب، ۹ اسفند ۱۳۷۹) و در یک فرآیند خلوص معرفتی، باید رسوب‌های اندیشه‌های محافظه‌کارانه را از ذهن و زبان حزب‌الله زدود.

باید بفهمیم دوگانه‌ی چپ و راست و اصول‌گرا و اصلاح‌طلب، از منظر گفتمان انقلاب و ادبیات رهبری، غلطِ فکری، مشهور اجتماعی و مشروعیت‌بخش درگیری‌های سیاسیون است.
تنها راه بازگشت به جایگاه اصیل و اصلی حزب‌الله، کنار زدن پوستین کهنه‌ی راست‌گرایی و خوانش‌های راست‌گرایانه از گفتمان انقلاب تحت عنوان اصول‌گرایی است. باید روش‌های محافظه‌کارانه، شیخوخیت‌مآبانه، سیاست‌زده، افراط‌گرایانه و سلب‌گرایانه را که منتهی به معطوف شدن به مسئله‌های فرعی می‌شود کنار گذاشت. باید به این باور رسید که «محافظه‌کاری قتلگاه انقلاب است.»
باید بکوشیم خودمان را حول مسائل اصلی انقلاب بازسازی کنیم. نظام مسئله‌شناسی‌مان را از سیطره‌ی اصول‌گرایان پیر و جوان، سنتی و تحول‌یافته آزاد کنیم. حزب‌الله باید به خود بازگردد. بازیابی و بازسازی حزب‌الله بر اساس گفتمان انقلاب، امام و رهبری، نه ترجمانی از آن؛ این کاری است که با تمام توان باید انجام داد.

از این پس، سیاسیون حرفه‌ای به دنبال «سیاست‌ورزی حرفه‌ای»، «ائتلاف و وحدت»، «نظرسنجی» «مدیریت حرفه‌ای کمپین‌های انتخاباتی» و مانند این موارد خواهند بود. حزب‌الله به مثابه موتور محرکه‌ی انقلاب باید خودش را پیدا کند و «چه باید کرد؟» خاص خودش را داشته باشد. نیروی اجتماعی انقلاب کارهای خاص خود را دارد. اگر گاهی کار سیاسی «هم» می‌کند، به این دلیل است که انقلاب اسلامی، سیاسی «هم» هست. اما نه انقلاب فقط سیاسی است و نه حزب‌الله یک جریان یا حزب صرفاً سیاسی است. بازگشت به خود حزب‌الله پروژه‌ی عملی و نظری فراروی همه‌ی نیروهای انقلاب است.

بازتولید اصول‌گرایی در برابر بازگشت به خود حزب‌الله

یک آسیب مهم که در اینجا ممکن است رخ دهد، بازتولید اصول‌گرایی است. این روند مشابه همان پروژه‌ای است که پس از سال‌های ۷۶ تا اوایل دهه‌ی ۸۰ طی شد و گفتمان اصول‌گرایی را جعل کرد. ممکن است همان تفکری که در ۷۶ شکست خورد، در ۸۴ و ۹۲ هم بخواهد خود را در قامتی جدید و با عنوانی جدید بازتولید کند. در همین مدت کوتاه هم گه‌گاه نشانه‌های روشنی از اراده­ی شکل‌دهی به این روند نمایان می‌شود. به عنوان نمونه، یادداشتی با عنوان «عصر پسااصول‌گرایی»، که در نخستین روزهای پس از انتخابات توسط یکی از چهره‌های جوان اصول‌گرا در رسانه‌های این جریان منتشر شد، این فرآیند را به خوبی تشریح می‌کند.

در روند یادشده، نسل جوان‌تری از اصول‌گرایان، جوانی خود در سن را بدل از جوانی فکری می‌گیرند و با مشاورت جریان‌های سنتی کار را دنبال می‌کنند، پیران را « بازنشسته‌های سیاسی» اعلام می‌کنند و حوزه­ی کاری آن‌ها را «در سطوح مشورتی» تعریف می‌نمایند و با «سپردن کارها به جوانان و تازه‌نفس‌ها»، همان محتوای اصول‌گرایی را در چارچوب اسمی جدید بازسازی می‌کنند: «گفتمان اصول‌گرایی در دوره‌ای متولد شد که راستی‌ها مقابل چپی‌‌ها به حاشیه رفته بودند و از تعبیر محافظه‌کار، اقتدارطلب و... نیز خود را منزه می‌دانستند. امروزه این کلیدواژه می‌بایست دگرگون و اندیشه‌ی اصول‌گرایانه در قامتی جدید صورت‌بندی شود.»

اگر نخبگانِ احزاب و جریان‌های سیاسی موفق شوند در پیشبرد پروژه‌ی «بازتولید اصول‌گرایی» از «بازگشت به خود حزب‌الله» پیشی بگیرند، باید منتظر دوران جدیدی از حرکت حزب‌الله ذیل نسخه‌ی دگردیسانه‌ی گفتمان اصول‌گرایی و احزاب پیرامونی آن باشیم. اینکه امروز به یاد نقد «راست سنتی» بیفتیم، نشان از یک تأخیر دست کم یکی دو دهه‌ای دارد. راست سنتی در شرایط امروز و تعاملات گسترده‌اش با دولت آینده، اساساً فرصتی نخواهد داشت مفهوم مجعول «اصول‌گرایی» را بازسازی کند.(*)

*مجتبی نامخواه؛ کارشناس سیاسی
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


فاطمه
عدم اقبال به اصولگرائی نبودبلکه عدم وحدت وسرگردانی مردم دراینکه بین اصولگرایان چه کسی راباید رای دهندبودچون ما درمتن مردم همین راشنیدیم ودیدیم .