علامه طباطبائی در تفسیر آیه دوم سوره بقره میگوید که متقین دارای دو هدایتاند که اولی به سبب فطرت پاک و دومی از سوی خداوند اعطا میشود.
به گزارش جهان به نقل از ایکنا، در آیه دوم سوره بقره میخوانیم: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ: اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است». ترجمه علامه از آیه چنین است که اين كتاب كه در آن هيچ نقطه ابهامى نيست، راهنماى كسانى است كه تقواى فطرى خود را دارند.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه مینویسد: متقين داراى دو هدايتند که هدايت اول از سلامت فطرت و هدايت دوم از ناحيه قرآن و فرع بر هدايت اول است، همچنان كه كفار و منافقين در دو ضلالت مىباشند. [تقوا] صفتى است كه با تمامى مراتب ايمان جمع میشود، مگر آنكه ايمان، ايمان واقعى نباشد.
ایشان ادامه میدهند: خداى تعالى دنبال اين كلمه، يعنى كلمه (متقين)، وقتى اوصاف آن را بيان مىكند، از ميانه طبقات مؤمنين، با آن همه اختلاف كه در طبقات آنان است، طبقه معينى را مورد نظر قرار نمیدهد، و طورى متقين را توصيف نمیكند كه شامل طبقه معينى شود.
علامه معتقد است: هدايت دومى متقين بوسيله قرآن صورت مىگيرد و معلوم میشود هدايت اولى قبل از قرآن بوده، و علت آن سلامت فطرت بوده است. در [نوزده آیه از قرآن] كه حال مؤمنين و كفار و منافقين را بيان میكند، از اوصاف معرف تقوى، تنها پنج صفت را ذكر میكند، که عبارتند از ايمان به غيب، اقامه نماز، انفاق از آنچه خداى سبحان روزى كرده، ايمان به آنچه بر انبياء خود نازل فرموده و تحصيل يقين به آخرت و دارندگان اين پنج صفت را كسانى خوانده است که بر طريق هدايت الهى و داراى آن هستند.
ایشان در تشریح این پنج اعتقادی که فرد صاحب فطرت سلیم خواهد داشت، مینویسند: پس شخصى كه سلامت فطرت داشته باشد، خواه ناخواه ايمان به موجودى غايب از حس خودش دارد، موجودى كه هستى خودش و هستى همه عالم، مستند به آن موجود است.
شخص سليم الفطره بعد از آنكه به چنين موجودى غيبى ايمان آورد، و اعتراف كرد، فكر میكند كه اين مبدا كه حتى دقيقهاى از دقائق از حوائج موجودات غافل نمیماند و براى هر موجودى آن چنان سرپرستى دارد كه گويى غير از آن ديگر مخلوقى ندارد، چگونه ممكن است از هدايت بندگانش غافل بماند، و راه نجات از اعمال مهلك و اخلاق مهلك را به آنان ننمايد؟ همين سؤالى كه از خود میكند، و سؤالات ديگرى كه از آن زائيده میشود سر از مسئله توحيد و نبوت و معاد در میآورد، و در نتيجه خود را ملزم میداند كه در برابر آن مبدا يكتا خضوع كند چون خالق و رب او و رب همه عالم است، و نيز خود را ملزم میداند كه در جستجوى هدايت او برآيد، و وقتى به تایید او رسيد، آنچه در وسع او هست از مال و جاه و علم و فضيلت همه را در راه احياء آن هدايت و نشر آن دين بكار بندد، و اين همان نماز و انفاق است، اما نه نماز و زكات قرآن، چون گفتار ما در باره شخص سليمالفطرهاى است كه اينها را در فطرت خود میيابد، بلكه نماز و زكاتى كه فطرتش بگردنش میاندازد، و او هم از فطرتش میپذيرد.
علامه میافزاید: از اينجا معلوم شد كه اين پنج صفتى كه خداى تعالى آنها را زمينه هدايت قرآنى خود قرار داده، صفاتى است كه فطرت سالم در آدمى ايجاد میكند، و در آيات مورد بحث به دارندگان چنين فطرتى وعده میدهد كه به زودى به وسيله قرآناش ايشان را هدايت میكند، البته هدايتى زائد بر هدايت فطرتشان. پس اعمال پنجگانه نامبرده، متوسط ميان دو هدايتند، هدايتى سابق بر آن اعمال، و هدايتى لا حق به آنها و اعتقاد صادق و اعمال صالح ميان دو هدايت واسطهاند، به طورى كه اگر بعد از هدايت فطرت، آن اعتقاد و آن اعمال نباشد، هدايت دومى دست نمیدهد.