ما از مصدق دو درس باید فراگیریم: ۱. به آمریکا اعتماد نکنیم و ۲. تحریم عامل سقوط ما نخواهد شد.... وقت آن رسیده تا مردان دولت اعتدال، از خیره شدن به مذاکرات به عنوان شاه کلید حل مشکلات کشور عزل نظر کنند و به ظرفیت داخلی معطوف شوند
به مناسبت سالگرد کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد؛
درسی که دولت باید از تحریمهای زمان مصدق بگیرد/ توهمی که پایگاه اجتماعی مصدق را سست کرد
29 مرداد 1393 ساعت 10:26
ما از مصدق دو درس باید فراگیریم: ۱. به آمریکا اعتماد نکنیم و ۲. تحریم عامل سقوط ما نخواهد شد.... وقت آن رسیده تا مردان دولت اعتدال، از خیره شدن به مذاکرات به عنوان شاه کلید حل مشکلات کشور عزل نظر کنند و به ظرفیت داخلی معطوف شوند
سرویس سیاسی جهان نیوز - حسین صادقی: مورخان و منتقدان از چپ تا راست متفق القولند که اگر حمایت بیدریغ آیتالله کاشانی از دکتر مصدق و تهدیدات صریح وی علیه شاه نبود، مصدق دیگر هرگز به قدرت باز نمیگشت. این فرمان آیت الله کاشانی بود که در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ خیابانها را مالامال از جمعیت عصبانی و پرشور ساخت و شاه را ناگزیر از تسلیم کرد و مصدق مجددا به پست نخستوزیری بازگشت.
روابط خوب مصدق و کاشانی به عنوان نمادی از روابط خوب دین و سیاست و به عبارت دقیقتر سیاسیون و روحانیت، زیربنای پیشبرد ملیشدن صنعت نفت بود. ملیشدنی که حتی به مذاق "حزب توده" به عنوان مهمترین حامی مصدق در کودتای ۲۸ مرداد ماه نیز خوش نمیآمد؛ چون در اثر همین ملیشدن، کلیه امتیازات نفت شمال به زیان شوروی ملغی میشد. حال این مصدق بود که پس از سی تیر ۱۳۳۱ تودهایها را به کابینه آورد، تا جایی که نگرانی از خطر کمونیستیشدن دولت آینده ایران را به میتوان یکی از عوامل محرک آمریکا و انگلیس برای طراحی کودتا علیه مصدق و نیز بیاعتنایی انبوهی از مردم نسبت به سقوط وی عنوان کرد.
مردم به روشنی حمایت حزب توده - که تنها میان روشنفکران از جایگاه خوبی برخوردار بود و مردم عامه به آن بدبین بودند- و نفوذ تودهایها در دولت مصدق را میدیدند و این، آنها را در حمایت از مصدق مردد میساخت. البته مصدق پس از هشدار توطئهآلود هندرسون -سفیر وقت آمریکا در ایران- متأسفانه فریب خورد و دستور حکومت نظامی داد و نیز ۶۰۰ نفر از اعضای حزب توده را دستگیر کرد تا همه اقدامات او خیابانهایی خالی از عابر را برای کودتای ننگین ۲۸ مرداد مهیا سازد.
ماجرا از این قرار بود که پس از شکست اولیه کودتا در ۲۵ مرداد، مردم دمادم خیابانها را به اشغال خود در آورده بودند. در این زمان بود که هندرسون با نقشهای از قبل طراحی شده توسط کرمیت روزولت -جاسوس و چهره امنیتی آمریکا در خاورمیانه و فرزند تئودور روزولت معروف- مصدق را تهدید کرد که اگر شرایط را آرام نکند، تمامی اتباع آمریکا را از ایران خارج خواهد کرد. مصدق که در این زمان مشاور خردمند، دلسوز و زیرکی چون کاشانی را از دست داده بود و علاوه بر این او را در برابر خود میدید، تسلیم نقشه شوم هندرسون و دوستان او گشت و فرمان حکومت نظامی را اعلام داشت.
در واقع اشتباه بنیادین مصدق نه در فریبخوردن از هندرسون، که در جدا انگاری دین و سیاست و کنار نهادن نقش آیتالله کاشانی بود. وی به خوبی میدید که دولتی که خود بر سر کار نگاه داشته بود و به عبارت صحیحتر به سر کار بازگردانیده بود، داشت دین را مطرود و متروک میساخت. مصدق، علاوه بر به کارنگرفتن نیروهای مذهبی در دولت خود، حتی از آنسو اقدام به جذب نیروهایی دلسپرده به شرق و غرب نمود و قافیه را اینچنین باخت.
ماجرای ملّی شدن صنعت نفت در تاریخ معاصر ما بهخودیخود نقطه اوج و نمادی از مجاهدت و استقامت ایرانیان محسوب میشود، امّا نتیجه تاریخی آن چیزی جز تداوم سلطه استعمار بر منابع نفتی ایران نبود.
تشکیل یک کنسرسیوم از غولهای نفتی برای استخراج و فروش نفت، آخرین حکم دیوان دادگستری بینالمللی لاهه برای حل مشکل نفت ایران بود! که اگرچه ظاهری خوش آب و رنگ داشت، ایران را در وابستگی کامل به غرب انداخت و متن آن بهقدری ذلتبار بود که لایحه امتیاز نفت به کنسرسیوم با عنوان «قرارداد فروش نفت و گاز» به مردم و مجلس تحمیل گردید. در حقیقت بعد از کودتای ۲۸ مرداد استعمار در قالب همین قراداد کنسرسیوم موسوم به شش خواهر نفتی (شش کمپانی آمریکایی - فرانسوی و خصوصاً انگلیسی) غرب توانست تمام منافع نفت ایران را بار دیگر تصاحب کند.
در ۲۴ اسفندماه ۱۳۲۹ سفیرکبیر انگلیس در تهران در یادداشتی که به حسین علاء، نخستوزیر ایران، تسلیم نمود نوشته بود: «دولت پادشاهی بریتانیا نمیتواند نسبت به امور شرکت نفت انگلیس و ایران، که یک مؤسسه انگلیسی و بینالمللی است، بیتفاوت بماند. دولت بریتانیا اطلاع حاصل کرده است که کمیسیون نفت مجلس در نظر دارد این شرکت را قبل از پایان مدت امتیاز آن، ملّی کند. دولت پادشاهی بریتانیا لزوم توجه دولت ایران را به رعایت این ملاحظات جلب میکند... که این قرارداد تا سال ۱۹۹۳ دارای اعتبار است». مسلماً انگلستان با این سیاست، از همان آغاز حکومت مصدق، طرح براندازی او را مدنظر قرار داده بود و تا آخر نیز با همان علاقهمندی و سماجت آن را دنبال کرد.
دولت امریکا در اوایل کار با این طرح مخالفت میکرد و کوشش برای ساقط کردن مصدق را اشتباهی بزرگ میدانست. اما کمکم تغییری در موضع این دولت ایجاد شد و بریتانیا موفق گردید امریکا را نیز با خود همدست سازد و پای آن را به توطئه بکشاند. سرانجام وضعی پیش آمد که در مرحله آخر جایگاه اجرایی اول را امریکا بر عهده گرفت و بریتانیا، مبتکر و طراح براندازی، در اجرای طرح، به داشتن جایگاه دوم بسنده کرد.
قبل از کودتا، انگلیس و آمریکا نفت ایران را تحریم کردند، اما مصدق توانست کشور را بدون نفت ایران بهخوبی اداره کند. در واقع اقتصاد بدون نفت در شرایطی که شوروی نیز ۱۱ تن طلای ایران را عودت نمیکرد و بنابراین همدست غرب بود، در زمان مصدق با مدیریت صحیح وی داشت تبدیل به یک روند ریشهدوان و مبارک میگشت. به همین جهت مصدق بهخاطر تحریم از پا در نیامد و ساقط نشد.
رهبر معظم انقلاب به درستی تأکید دارند که تحریمهای غرب علیه ایران داستان تازهای نیست. در حقیقت غرب و در رأس آن دولتهای انگلوساکسون مدعی نظام دموکراتیک هر جا که منافعشان حکم کرده از نظامهای دیکتاوری مانند پهلوی حمایت کردهاند و نیز از آن سو در توطئه علیه نظامات دموکراتیک مانند حکومت مصدق - که اولین عملیات کودتا و براندازانه سیا در جهان محسوب می شود - پیشقراول بودهاند.
عواملی مانند پشت کردن مصدق به روحانیت، در پیش گرفتن خودکامگی و... را برای سقوط مصدق برشمردهاند. در این میان، اعتماد مصدق به آمریکا بزرگترین عامل سقوط او بود. همچنین دستکم گرفتن همان کشور توسط وی میتوان از عوامل اصلی سقوط برشمرد؛ بدینمعنا که مصدق پس از خنثی شدن کودتای اول، همه چیز را خاتمهیافته تصور کرد و از همینجا هم بود که نتوانست عاملین کودتا مانند کرمیت روزولت را شناسایی و دستگیر کند.
رهبر معظم انقلاب در دیدار فرماندهان نیروی هوایی ارتش به خوبی متذکر گشتند که در طول۶۰ سال گذشته، مسؤولین ایران هر وقت به آمریکا اعتماد کردهاند از همان ناحیه فریب خورده و دچار خسران گشتهاند. ایشان به مصدق به عنوان نمونهای از اعتماد حرمانآفرین و شکستخورده به آمریکا اشاره کردند. مصدق در دولت خود و تا اواخر آن به آمریکاییها اعتماد داشت (چون امریکا تا این زمان سابقه استعماری نیافته بود) و میخواست در برابر روسیه و انگلیس، پای یک نیروی سوم در مناسبات و معادلات بینالمللی ایران - نه امور داخلی - باز کند و مثلاً امیدوار بود که آمریکا نفت ایران را بخرد، که البته امریکا هرگز حاضر به این کار نشد. در اواخر حکومت خود متوجه غیر قابل اعتماد بودن امریکا گشته بود اما دیگر کار از کار گذشته بود؛ فرمان کودتا به دست پریزیدنت آیزنهاور امضا شده بود و توسط کرمیت روزلت مدیریت عملیاتی شد تا اولین توطئه شوم آمریکا علیه یک دولت خارجی رقم بخورد.
ما از مصدق دو درس باید فراگیریم: ۱. به آمریکا اعتماد نکنیم و ۲. تحریم عامل سقوط ما نخواهد شد.
وقت آن رسیده تا مردان دولت اعتدال، از خیره شدن به مذاکرات به عنوان شاه کلید حل مشکلات کشور عزل نظر کنند و به ظرفیت داخلی معطوف شوند. تردیدی نیست که نسبت دادن افراطی مشکلات داخلی به عوامل خارجی ناشی از یک فرافکنی ناشیانه خواهد بود. ضعف مدیریت داخلی، فساد اداری، سیاسی و اقتصادی (فساد در برابر اصلاح است و فساد اداری شامل عدم تعهد و تخصص کاری نیز می شود) و بسیاری مشکلات دیگر ـ که حسن روحانی در دوران رقابت انتخاباتی بارها و بارها از این مسائل یاد کرده بود ـ عوامل بنیادی مسائل امروز ماست.
ذکر این نکته لازم است که پیشرفت علمی اگر حتی به زعم عدهای تقدم زمانی نداشته باشد، اما بی شک از تقدم رتبی (ارزشی) نسبت به پیشرفت اقتصادی، دیپلماسی و... برخوردار است. همچنین تردیدی نیست بیش از آن که پیشرفت اقتصادی و یا مثلا دیپلماسی به پیشرفت علمی مدد برساند، این پیشرفت علمی است که تأثیر حساس تر و عینی تر بر سایر عرصه های پیشرفت از جمله پیشرفت اقتصادی و دیپلماسی دارد.
پیشرفت علمی امری درونزا است و انتظارکشیدن برای ورود سفارشی یا طبیعی آن از خارج، جز نوعی پسرفت علمی و تبدیل شدن به بازار مصرف چیزی در پی نخواهد داشت. موید این مدعا، سخنان رهبر انقلاب است که خاطرنشان کردند:«این پیشرفت علمی نیز باید درون زا و متکی به استعدادهای درونی باشد زیرا حرکت، جهش و رشد علمی از درون، زمینه ساز وزانت، اعتبار، ارزش و ابهت کشور و ملت است.»
رهبر انقلاب با تأکید بر اینکه درون زا بودن پیشرفت علمی، امکان تعامل محترمانه و برابر علمی و فناوری با کشورهای دیگر را فراهم می کند، گفتند: نخبگان جوان و همه مسئولان و ملت ایران بدانند که تمرکز اصلی جبهه ای که امروز در مقابل نظام اسلامی قرار گرفته، جلوگیری از قدرتمند شدن علمی و فناوری ایران است.
ایشان تأکید کردند: «در تحلیل همه حوادث و قضایای سیاسی، اقتصادی، منطقه ای و بین المللی باید این نگاه واقع بینانه و کلان حاکم باشد که جبهه پرقدرتی در دنیا وجود دارد که نمی خواهد ایران اسلامی به یک کشور و ملت قدرتمند در زمینه های مختلف بویژه در علم و فناوری تبدیل شود.»
پیشرفت اقتصادی و حتی دیپلماسی نیز بیش از آن که امری مقوم بر تکیهگاه خارجی باشد، وابسته به ظرفیت های درونی است. امری که مصدق نیز از آن غافل ماند. وی علاوه بر آن که فرصت نیافت به پیشرفت علمی توجه چندانی داشته باشد، به اشتباه دست یاری به امریکا دراز کرد و به غلط مطابق تز نیروی سوم - که پیش از او رضاخان با این تز در پی جایگزینی آلمان به عنوان نیروی سوم به جای انگلستان و روسیه بود - به دنبال باز کردن پای امریکا در ایران بود و همین عامل سقوط وی محسوب می شود. چه بسا اگر مصدق تمرکز بیشتر را بر امور داخلی می نهاد و به امریکا خوشبین نبود، میتوانست با وجود مشکلاتی مانند تحریم، کشور را بسیار بهتر از آن چه که اداره کرد، اداره کند. این درسی است که دولتمردان نباید آن را فراموش کنند.
کد مطلب: 375956