زن باشی، شیراز زندگی کنی، شاعر باشی، نوجوانیات در خوزستان گذشته باشد، جنگ را با چشم و قلب و روح و جانت دیده باشی... معلم باشی، بیست سال باشد که هر هفته در خانهات میزبان یک انجمن زنانه شعر باشی... همسرت شاعر باشد، دخترت شاعر باشد، به خودت گفته باشند «بانوی شعر شهدا» و دلت لرزیده باشد که نکند این عنوان بزرگتر از بضاعت تو باشد.. همه اینها باعث میشود که آدم دلش بخواهد پای حرفهایت بنشیند و مزه خوب همصحبتی با کسی که همچنان هم شعری جوان و پرشور دارد و هم چمدانی پر از تجربه را بچشد.
به گزارش جهان، این چند سال، رسم مهرخانه در روز شعر و ادب فارسی، گفتوگو با یکی از زنان شاعر کشور بوده است، امسال هم «پروانه نجاتی» ما را به یک گفتوگوی شهریوری در هوای غزلآلود شیراز مهمان کرد.
- قبل از هر چیز سلام و بعد از سلام چند جمله مختصر و مفید درباره خودتان.
سلام. من پروانه نجاتی هستم. شاعر و پایهگذار انجمن شعر زنان شیراز، سال ۴۸ در بهبهان متولد شدم و از زمان دانشجویی تا الان ساکن شیرازم.
- دانشگاه چی خواندید؟
زبان انگلیسی خواندم و الان هم معلم زبان هستم. البته در دانشگاه در کنار زبان، شعر هم میخواندیم!
- شما شاعر برگزیده دهها کنگره و جشنواره شعر ملی هستید و چند مجموعه شعر هم منتشر کردید، ولی در معرفی خودتان اول گفتید مؤسس انجمن شعر زنان شیراز؛ این انجمن اینقدر برایتان مهم است؟
دقیقاً همینطور است. انجمن را سال ۷۴ راه انداختیم و از همان سال تا امروز، فعالیتش را بیوقفه ادامه داده است، تا امروز ۳۰۰ زن شاعر عضوش شدهاند و نمونه آثارشان را در کتاب «تذكره زنان شاعر فارس» گردآوری کردهایم. الان چندین سال است که عصرهای چهارشنبه جلسات انجمن در کتابخانه خانه خودمان برگزار میشود.
- در این جلسات چه برنامههایی دارید؟
هر جلسه معمولاً با حافظخوانی و یا گلستانخوانی و تفسیر شعرها آغاز میشود و سپس با شعرخوانی و نقد كارگاهی ادامه پیدا میکند. جزوههای آموزشی هم گاهی برای اعضا تدارک میبینیم و هرچند وقت یکبار مجموعه شعرهای اعضا هم منتشر میشود. مثل «عطر یاس»، «كبو...ترانه» و «فرشته و عطش» که هر سه با محوریت ادبیات آیینی هستند.
- این خیلی جالب است که جلسات شعر در کتابخانه منزل شخصی شما برگزار میشود، خانوادهتان با این موضوع مشکلی ندارند؟
نه، همسرم خودش شاعر است، دخترم چکاوک هم اهل شعر است، ما خودمان یک انجمن شعر خانوادگی هستیم!
- پس چکاوک اسم دختر خودتان است! در شعری که امسال در دیدار با رهبر انقلاب خواندید، از او اسم برده بودید.درست است؟
بله، شعر «حدیث حیا» را خطاب به دخترم گفته بودم.
- بعضیها معتقدند که این شعری که در دیدار رهبری خواندید نسبت به آثار دیگرتان کمی ضعیف بود، خودتان قبول دارید؟
اینکه چرا این شعر را خواندم، حکایتی دارد. سه سال پیش که تازه سروده بودمش میخواستم در دیدار رهبری بخوانم. همسرم منصرفم کرد وگفت بیشتر روی آن کار کنم. قبول کردم و شعر دیگری خواندم، ولی خودم مطمئن بودم کار متفاوت و تأثیرگذاریست؛ چون حرف دل همه مادرها بود از دریچه شعر. امسال هم اول میخواستم یک شعر اجتماعی دیگر بخوانم، ولی به علت استقبال مردمی تصمیمگیران برنامه دیدار، این شعر را پسندیدند.
متأسفانه وقتی یک اثری در جامعه گل میکند، دستهای نامریی به حرکت در میآیند که بگویند ما بیشتر از عوام میفهمیم و این کار آنقدرها قوی نیست. این هم کاملاً طبیعی است. هرچه خدا خواست همان میشود.
- بازخوردهای مردمی درباره این شعر چطور بود؟
اولینبار روز تولد حضرت معصومه (س) در دانشگاه زاهدان آن را خواندم؛ خیلی گرفت. در تعداد زیاد تکثیر و در همان برنامه میان متقاضیان توزیع شد. بعد از آن جاهای دیگر هم خواندم و باز خیلی از آن استقبال شد. شاید شعر چندان قویای نباشد، ولی دو هزار نسخه آن به صورت سیدی در استان فارس به صورت خودجوش و مردمی توزیع شده است. صدایم به صورت بلوتوث دستبهدست شده است.
من زهرا شایگان را پس از اینکه آن را از سیدی یک برنامه شعرخوانی شنیده و حفظ کرده بود، دیدم؛ پنج سال داشت و مادرش میگفت در برنامههای مختلف از او دعوت شده است که آن را بخواند. خدا بعد از سه سال از حنجره این دختر این شعر را وارد تلویزیون و شبکههای مجازی کرد. خوشحالم که در سطح کشور کمپینی برای حفظ آن توسط دختربچهها شکل گرفته؛ تا الان یک دختر سه ساله تهرانی رکورددار است. در مجموع بازتابهای خوبی هم گرفتم؛ مخصوصاً مادرها که خیلی دعاگو هستند. انشاالله باز هم توفیق زدن حرف دل مردم از دریچه شعر را داشته باشم.
- به شما لقب «بانوی شعر شهدا» دادند، اولین بار چه زمانی این عنوان را به کار بردند؟
نمیدانم ازکجا شروع شد. من هروقت شعرخوانی داشتم در هر مناسبتی حتماً برای شهدا و با موضوع نگرانی از فراموششدن یاد آنها و رنجهای خانوادهشان، شعر میخواندم. به گمانم استادم آقای دهبزرگی یکی از کسانی بود که این عبارت را اولبار به کار برد و مجریهای برنامهها از آن برای خطابکردن من استفاده کردند.
- چه احساسی دارید وقتی این عنوان را درباره خودتان میشنوید؟
عنوان برای انسان مسئولیت میآورد. خودم در مقابل شهدا و خدای شهدا مطمئن هستم که بیتقصیرم، اما در دلم از اینکه به حقیقت انقلاب اسلامی و فرهنگ شهادت وابسته و دلبسته باشم، خشنودم.
- شما شعرهای سیاسی- اجتماعی کم ندارید. درباره شرایط کشور و حتی اوضاع منطقه از جمله سوریه و یمن و... هم شعر دارید. چه چیزی باعث میشود اینقدر زود با شعر به میدان بیایید؟ چرا بقیه نمیآیند؟
یکی از آرمانهای انقلاب، ستمستیزی است و من هم مثل رهبر، یک انقلابیام، دیپلمات نیستم.خوشحالم که ذوقم مبلغ آرمانهای انقلاب است، ولی راستش هیچوقت کوششی شعر نمیگویم؛ ذوقم از اجتماع سفارش میگیرد و دغدغههای خودم را میسراید. این خودش موهبت الهی است و به خاطر آن خدا را شکر میکنم. بعضی از آقایان شاعر میگویند سر نترسی دارد، زن و بچه که نان نمیدهد!
- چه تعداد آثار منتشرشده دارید؟
۱۱ مجموعه شعر و چند کتاب پژوهشی.
- در ابتدای کتاب داغ و دغدغه نوشتید: "داغ و دغدغه: تقدیر سوخته من است. خاکستر زنی که گُر میگیرد و شعر میجوشد، بغض میکند و شعر میخواند و حس میکند اگر نسراید مدیون است." هنوز هم همین حس را نسبت به شعر دارید؟
ببینید من خوزستانیام، جنگ را دیدهام، رزمندگانی را که ازکوچه ما که کنار جاده اهواز بود با اشتیاق رد میشدند، تشییع دستهجمعی شهدا و خیلی از اتفاقهای دیگر جنگ را دیدهام. چطور میتوانم فراموش کنم؟؛ روزهای همدلی، کار در ستادهای پشتیبانی جبهه، سرکشی به خانوادههای شهدا، فعالیت در بسیج، روزهای قشنگی از زندگی من هستند. از خدا میخواهم تا زندهام از آن همه خوبی و آن رنجهای شیرین بنویسم. باید مردمان روزگار آرامش بدانند که چگونه به اینجا رسیدهایم.
- بعضیها معتقدند فضای غالب شعر زنان در کشور ما، افسردگی و استیصال و ناله فراق و... است. شما موافق هستید؟
نه، قبول ندارم. شعر هر زنی انعکاس حالات درونی اوست. جامعه زنان ما مجموعه ناامیدی نیست، بانشاط است. کمی مردستیزی در شعر رواج پیدا کرده، ولی دستمایه طنز آن بیشتر است. در کل باید پژوهش شود و کار آماری انجام شود، من با هر حرفی که روی هوا زده شود، مخالفم.
- به نظر شما در دهههای اخیر، زنان شاعر موفق داشتهایم؟
زنان شاعر موفق داشتهایم، ولی مسیر فعالیت آنها فرازونشیب داشته است، دختران پرشور وارد عرصه میشوند تا ازدواج میکنند، تا بچهدار میشوند، حتی تا شغل پیدا میکنند، شعر میشود اولویت چندم و از فروغ آنها کم میشود؛ این واقعیت اندوهباری است که سرنوشت زنان شاعر اینطور میشود.
- شعرهای شما ترجمه هم شدند؟ در فکرش نبودید؟ مثلاً برای مخاطبان عربزبان و ...
نه، ترجمه نشده است. فقط درکشور بلغارستان ۶ غزل من ترجمه و در برنامه خوانده شد. من نماینده شعر زنان ایران برای شعرخوانی در کشورهای بلغارستان، تاجیکستان، لبنان، سوریه و آلمان بودم.
- راستی روزتان هم مبارک، هوای شیراز در روز شعر و ادب فارسی باید خیلی خوب باشد!
در شیراز همیشه روز شعر است. الزاماً در این روز خاص به شعر پرداخته نمیشود، اینجا هوا همیشه غزلآلود است.
- با شبکههای اجتماعی چطورید؟ بعضیها معتقدند مثلاً اگر قیصر امینپور و سید حسن حسینی و امثال این افراد الان در قید حیات بودند، خیلی بعید بود در این شبکهها باشند و با مخاطبانشان ارتباط لایکی و کامنتی داشته باشند. به عبارتی خوب شعرگفتن و نجیبانه و حکیمانه شاعریکردن را با فعالیت زیاد در این نوع فضاها و روی خطبودن مدام، متضاد میدانند. شما چه نظری دارید؟
من از این شبکهها فقط برای انجام کارهای خاصی استفاده میکنم؛ وقتگیرند و شور شعر را میکشند. شعر آرامش میخواهد. امواج، اضطراب میآورند. من وقت هم که داشته باشم، خلوت شاعرانه، سکوت وتنهایی را ترجیح میدهم. وبلاگ "بانوی شعر شهدا" و صفحه اینستاگرام را طرفداران شعرهایم راه انداختهاند. گوشی همراه خودم از این برنامهها ندارد، فقط روی تبلت فعال دارم که آن هم در مواقع لزوم روشن میشود.
- درباره شعر نجیبانه چه نظری دارید؟ سالهای اخیر یک نوع پردهدری در شعرها رایج شده است، حتی بعضی زنان متعهد گاهی در کنار شعرهای آیینیشان، بیتهایی از این دست هم دارند.
من فکر میکنم هیچ بهبه و چهچهای ارزش ندارد که زن شاعری واژههایش را در ازای آنها عریان کند. در انجمنها مردان شاعر معمولاً خیلی از این نوع مضامین استقبال میکنند. طبیعی هم هست، اما نجیبانه سرودن مثل نجیبانه زندگی کردن است. هرکسی هم حق دارد شعرش بستر اعتقاداتش باشد.
- به یک خاطره شیرین از شاعرانههای خودتان مهمانمان میکنید؟
یکبار در مدرسهای که درس میدادم یکی از دانشآموزان که مسئول درستکردن تابلوی اعلانات به مناسبت هفته بسیج بود آمد وگفت خانم ما تابلو را آماده کردیم، بیایید نگاه کنید. دیدم شعر "بسیجی کوچک" من را با تغییراتی نوشتهاند. اصل شعر این است: "پسرم این بسیجی کوچک/ دوست دارد بزرگتر باشد/ چفیهای و پلاک و تسبیحی/ دوست دارد که چون پدر باشد/ باز پوشیده چکمههای پدر/...
بچهها شعر را اینگونه کرده بودند: دخترم این بسیجی کوچک/ دوست دارد که چون مادر باشد/ باز پوشیده چکمههای مادر...
کلی خندیدم، گفتم چرا شعر را اینجوری کردید؟گفتند خانم ما پایگاه دختران هستیم، خب!
- و در آخر یک بیت به رسم یادگار...
شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد/ من مرثیهخوان دل دیوانه خویشم