پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2 May 2024
 
۵
۱۱
بازخوانی پهلوی/پرونده‌سوم:«شکنجه‌های‌بی‌رحمانه ساواک»

۹۰ نوع شکنجه در خاطرات مبارزان سیاسی؛ از «آپولو» هوا کردن شکنجه‌گران تا کشیدن ناخن با انبردست!

سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۰۰
کد مطلب: 402559
وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شكنجه «آپولو» می نشاند و كف دست و ساق پای زندانی را زير گيره‌های آن پرس نموده و كلاه آهنی مخصوصی كه تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار مي‌داد. آنگاه شروع به زدن كابل می نمود. سر كابل‌ها افشان بود و موقع اصابت به كف پا، نوك آن روی پا برمی گشت و موجب كنده شدن گوشت‌های آن مي‌شد.
۹۰ نوع شکنجه در خاطرات مبارزان سیاسی؛ از «آپولو» هوا کردن شکنجه‌گران تا کشیدن ناخن با انبردست!
گروه سیاست جهان نيوز - سعید ساداتی: در سومین پرونده از بازخوانی جنایات حکومت پهلوی و محمدرضا شاه؛ پس از آنکه به حقارت شاه در برای بیگانگان و مفاسد اخلاقی او پرداخته شد، در این مقاله به شکنجه های سخت و طاقت فرسای ساواک خواهیم پرداخت و گوشه ای از جنایت های این سازمان حکومتی را به تصویر خواهیم کشید. شکنجه هایی که در بسیاری از موارد حتی مبارزان انقلابی را به کام مرگ نیز می‌کشاند.

۹۰ نوع شکنجه در خاطرات مبارزین سیاسی

علاوه بر برخی اسناد که اعمال شکنجه های مختلف را در کمیته مشترک ضد خرابکاری اثبات می کند، در بیان خاطرات دهها نفر از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب اسلامی نیز به وجود بیش از ۹۰ نوع شکنجه در کمیته مشترک اشاره شده است.

متداول ترین و رایج ترین شکنجه ای که هر زندانی در بدو ورود آن را با چشم بسته تجربه کرده است، زدن کابل های برق به کف پا بوده است. در این نوع شکنجه از کابل های قطور برای قسمت هایی از پا که دارای پوستی ضخیم تر می باشد ( پاشنه پا) و برای قسمت های پنجه و گودی کف پا از کابل نازک تر استفاده می شده است و منظور از تنوع کابل ایجاد بیشترین درد با کمترین آثار تخریب جسمی بوده است.

شخصی نام آشنا برای زندانیان سیاسی به نام محمد علی شعبانی که دارای تحصیلات چهارم ابتدائی بوده و نام مستعار (دکتر حسینی) را یدک می کشید، متخصص ترین فرد برای زدن کابل بوده است.

وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شکنجه ( آپولو) می نشاند و کف دست و ساق پای زندانی را زیر گیره های آن پرس نموده و کلاه آهنی مخصوصی که تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار می داد. آنگاه شروع به زدن کابل می نمود، سر کابل ها افشان بود و موقع اصابت به کف پا، نوک آن روی پا برمی گشت و موجب کنده شدن گوشت های آن می شد. گاهگاهی هم با شیئی چوبی یا فلزی ضربه ای به کلاه وارد می کردند که صدای بسیار وحشتناکی در آن ایجاد شده و در گوش زندانی می پیچد که فوق العاده آزار دهنده بود و شکنجه ای بود مضاعف بر سایر شکنجه ها.

بازجو برای جلوگیری از کاهش درد و برای بی حس نشدن موضعی ضربات کابل را به صورت کاملا موازی در کنار هم به کف پا فرود می آورد، به گونه ای که هیچ ضربه ای بر روی محل ضربه قبلی نمی خورد. وضعیت کف پا به صورتی در می آمد که گویی چندین سیخ کباب را کنار هم چیده اند. با این حال اگر نظر بازجو مبنی بر فنی تر شدن شکنجه بود، حتما آتش سیگار خود را روی بدن عریان زندانی خاموش می نمود. و همچنین گیره های شوک الکتریکی را به نقاط حساس بدن زندانی از جمله لاله های گوش، بینی، سرسینه ها و آلت تناسلی وصل می کرد. (کتاب «شکنجه گران می گویند» نوشته ی "قاسم حسن پور")

انواع و اقسام شکنجه ها در ساواک:

سایت موزه عبرت ایران(بازداشتگاه کمیته مشترک) لیستی از شیوه های شکنجه های ساواک را منتشر کرده است که بدین شرح است:

آخور بند، دست را از كتف بيرون كشيدن، فشار آوردن بر چشم‌ها تا اين كه به شدت دردناك مي‌شود، آپولو، آزار دادن بچه‌هاي شير‌خواره براي گرفتن اقرار از مادر و پدر، آویزان کردن، آویزان کردن صلیبی، اجبار متهم به ايستادن بر روي گوني خيس با پاي لخت و مجروح پشت در اتاق شكنجه، اجبار متهم به ايستادن رو به ديوار با چشم و دست بسته، اجبار متهم به ايستادن و مهار يا بستن آلت وي با نخ يا طناب به ديوار يا سقف، ادرار كردن بر روي متهم، ادرار کردن در ظرف غذا به علت ممانعت از دستشويي رفتن زنداني، اشكلك (خودكار را لاي انگشتان فشار دادن )، اعدام مصنوعي (اعدام دروغين)، انباشتن زندانيان بر روي هم در جاي تنگ، انداختن در داخل حوض آب، انواع مشت زدن، باز نكردن در سلول براي دستشويي، بر روي شكم خوابانيدن و با زانو بر پشت فشار آوردن و سر متهم را به سوي بالا كشيدن، پخش نوارهاي موسيقي با صداي بلند، تبعيد، تخت شلاق، تراشيدن موهاي متهمين به صورت تمسخر و مختلف، حبس كردن در يك سلول متعفن، حمام، حوض آب، خاموش كردن سيگار زير گلو و نقاط حساس بدن، خودكار در گوش كردن، دستگيري خانواده به همراه متهم توأم با هتاكي و كتك زدن، سوزانيدن بدن بوسيله ميله و سيخ، سيلي زدن، شكنجه روحي و رواني جهت شكستن مقاومت زنداني، ضربه بر سر زدن، قفس داغ، قلقلك دادن كف پا، كشيدن ناخن با انبردست، گذاشتن پا لاي در و شكستن آن، گرفتن و كشيدن موي سر زندانيان، لگد زدن، محروم نمودن زندانيان از استحمام، مشت زدن (كوبيدن)، نمك پاشيدن روي زخم، هتاكي، وادار به عرعر كردن و زنداني ديگر را وادار كردن كه دنبال او برود و آنگاه هر دو را با شلاق زدن. (سایت موزه عبرت ایران)

تعدادی از شکنجه‌گرهای مشهور ساواک:

در بین تمامی شکنجه‌گرهای ساواک برخی چهره ها به واسطه قساوت قلب و شدت شکنجه ها از شهرت بیشتری برخوردار شدند که در ذیل به برخی از این افراد و سابقه آنها اشاره می شود:

محمد علی شعبانی (دكتر حسينی):

وی برای مدتی مدير داخلی بازداشتگاه اوين بود و خود در شكنجه و بازجويی زندانيان و متهمين سياسی شركت مي‌جست. در پی بوجود آمدن كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك و شهربانی در سال ۱۳۵۱، به آنجا منتقل شد. وي دوره‌های آموزشی «توجيه و حفاظت»، «شوك الكتريكی» و «آپولو» را در ساواك طی نموده و در كميته مشترك ضد خرابكاری به كار بست.


حسينی به خاطر جديت و پشتكار فراوان در امر شكنجه زندانيان، موفق به دريافت نشان‌ها و مدالهاي مختلف گرديد.

وی شخصی نام آشنا برای زندانيان سياسی به نام محمدعلی شعبانی كه داراي تحصيلات چهارم ابتدائي بوده و نام مستعار «دكتر حسيني» را يدك مي‌كشيد، متخصص‌ترين فرد براي زدن كابل بوده است.

وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شكنجه «آپولو» می نشاند و كف دست و ساق پای زندانی را زير گيره‌های آن پرس نموده و كلاه آهنی مخصوصی كه تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار مي‌داد. آنگاه شروع به زدن كابل می نمود. سر كابل‌ها افشان بود و موقع اصابت به كف پا، نوك آن روی پا برمی گشت و موجب كنده شدن گوشت‌های آن مي‌شد. گاهگاهی هم با شيئی چوبی يا فلزی ضربه‌ای به كلاه وارد می كردند كه صدای بسيار وحشتناكی در آن ايجاد شده و در گوش زندانی می پيچيد كه فوق‌العاده آزار دهنده بود و شكنجه‌ای بود مضاعف بر ساير شكنجه‌ها.

پس از پيروزي انقلاب اسلامی، در تاريخ ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ هنگامی كه منزلش محاصره بود با اسلحه كمری اقدام به خودكشی نمود كه بلافاصله به بيمارستان منتقل و سرانجام در تاريخ ۱۲/۲/۵۸ درگذشت. (موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)

پرویز ثابتی:

پرويز ثابتی با جاه طلبی و سرسپردگی متظاهرانه خيلی زود در تشکيلات ساواک ترقی کرد. ابتدا با حمايت فردوست، قائم مقام ساواک؛ و ناصر مقدم، مديرکل اداره سوم در سال ۱۳۴۵ رئيس اداره يکم اداره کل سوم شد. در همين سال ناگهان به اعتبار يک برنامه تلويزيونی به شخصيتی سرشناس بدل شد و به تدريج ابعاد قدرتش فزونی گرفت.


به راحتی می توان ادعا کرد تا سال ۱۳۴۹ که وی معاون اداره کل سوم ساواک شد، سايه اقتدارش بر همه عرصه های زندگی ايرانيان سنگينی می کرد. مخالفان رژيم او را خصم اصلی خود می دانستند. در عين حال، احراز همه مشاغل مهم از پست وزارت گرفته تا استادی دانشگاه و معلمی و حتی کارمندی دولت، در گرو دريافت اجازه اداره ای بود که رياستش را او برعهده داشت.

ثابتی که مدیر امنیت داخلی ساواک بوده است در مورد نوشتن خاطراتش گفت: خاطراتم را از همان اول انقلاب نوشته ام ولی تاحالا منتشر نکرده ام، مسائل منفی را نگفته بودم که مورد سوءاستفاده جمهوری اسلامی قرار نگیرد و تنش نیروهای مخالف رژیم شاه را زیاد نکند!

ثابتی در مورد ارتباط ساواک و شخص خودش با موساد و سیا گفت: با سیا و موساد در تماس بودیم و ارتباط حرفه ای داشتیم مبادله اطلاعاتی داشتیم و سفر به اسرائیل هم می کردم، ولی رابطه خارج از مسائل اداری با موساد نداشتم!

ثابتی در اول آبان ۱۳۵۷ و هنگامی که دریافت رژیم شاه رفتنی است، به آمریکا رفت و در فلوریدا ساکن شد. در آمریکا، پرویز ثابتی، نام کوچک خود را به «پیتر» تغییر داد و همچنان به شرکت خود با عباس در زمینه خرید و فروش زمین و ساختمان سازی در آمریکا و فرانسه ادامه داد.


سند ساواک درباره خروج پرویز ثابتی از ایران

اغلب معاملاتی که ثابتی انجام می دهد به نام همسر و دو دخترش می باشد و در محضر یکی از بستگانش در آمریکا، به نام هوشنگ ثابتی، به ثبت می رسد. ثابتی، مالک چند شرکت ساختمانی در آمریکا و اروپا می باشد. (موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)

بهمن نادری پور (تهرانی):

بهمن نادری پور معروف به تهرانی از نظر رتبه در ساواك كارمند رده نهم بود. در سال ۱۳۵۶ به علت عدم سازگاری با ناصری و سجده‌ای (رئيس كميته مشترك) به كميته مستقر در اوين منتقل ‌شد. او تا آخرين روزهاي حكومت رژيم فاسد پهلوی امر بازجويی و شكنجه زنان و مردان مبارز زندانی را ادامه می داد و از هيچ تلاش و كوششی فروگذار نمی كرد و به شدت مورد اعتماد پرويز ثابتی بود.

وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي مدتي به زندگی مخفی روی آورد و در اوايل سال ۱۳۵۸ توسط نيروهای انقلاب دستگير شد.


بهمن نادری پور

تهرانی به دليل ماهيت انقلاب اسلامی، سعي نمود با زيركی خاصی صرفاً آن سری از فعاليت‌هايش را كه در رابطه با گروههای غير مذهبی بود بيان نمايد و از آنچه كه بر سر مبارزين مذهبی آورده بوده سخنی به ميان نياورده است در حالی كه بنا به اظهارات بسياری از زندانيان مذهبی وی به بازجويی و شكنجه مبارزين مذهبی هم مبادرت می ورزيد.

سرانجام او با محاكمه در دادگاه انقلاب اسلامي و اعتراف به اعمال ننگين و جنايتكارانه خود در تاريخ يكشنبه سوم تير ماه ۱۳۵۸ اعدام شد. (موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)

اعترافات جالب بهمن نادری پور(تهرانی):

وی که نقل شده هیچ شلاقی را در کف پا در یک خط تکراری نمی‎زد، در دادگاه انقلاب می‎گفت: دو تا بچه دارم، یکی شش ساله و یکی دو ساله. شما اوج جنبش را ببینید، بچه دو ساله من توی خانه می‎دوید و می‎گفت خمینی‎ای امام و من که پدرش بودم به‎عنوان کارمند ساواک هنوز تردید داشتم.‎ ای کاش زودتر می‎آمدم، شما درد مرا نمی‎توانید حس کنید، دادگاه‎ها و مردم فقط می‎توانند جان مرا بگیرند، اما روح‎مان فقط مال خودمان است.

تهرانی در دادگاه گفته بود وقتی که حالش از شکنجه به هم می‎خورده، به مشهد می‎رفته او در دادگاه می‎گوید: چون سگی رو سیاه به زیارت امام رضا رفتم، من همیشه به زیارت امام رضا می‎رفتم و می‎خواستم که مرا به راه راست هدایت کند.


تهرانی می‎گفت قرار بود هیأتی از صلیب سرخ به زندان بیاید. از کمیته مشترک به ما دستور دادند که سه نفر از اعضای اتحادیه کارگری نباید در زندان‎ها وجود داشته باشند و قبل از آمدن صلیب سرخ آن‎ها را بکشید. ماشین را پشت زندان اوین نگه داشتیم.

ازغندی (از اعضای مؤثر ساواک) هم برای کنترل آمده بود و مراقب عبور و مرور بود تا کسی متوجه ما نشود. ما سه نفر قرص‎‎های سیانور را که توسط سجده‎ای از کمیته مشترک داده شده بود، به آن‎ها دادیم و گفتیم مسکن است بخورید.

آن‎ها هم بدون این‎که سؤالی کنند یا اعتراضی داشته باشند قرص‎ها را خوردند. وقتی قرص‎ها را دادیم درب عقب ماشین را بستیم و دیگر جرأت نگاه کردن نداشتیم، سوار آمبولانس شدم و جنازه‎ها را تحویل بهشت زهرا دادم.


خبرنگاری که در آخرین ساعات زندگی تهرانی و پای چوبه اعدام حضور داشت می‎گفت وی با صدای بلند به همسرش می‎گفت: من جنایت کرده‎ام و باید کشته شوم و تو برای من از خانواده طلب آمرزش کن. آن‎چه را من کرده‎ام شمر نکرده بود. من باید اعدام شوم، در غیر این صورت نمی‎توانم در صورت مردمم نگاه کنم. ایمانت را از دست نده. سرت را بالا بگیر و بگو شوهرت هر کاری کرده، در آخرین لحظات عمرش انسان بود. (ماهنامه شاهد یاران، شماره ۳۹)

فریدون توانگری(آرش):

فریدون توانگری معروف به آرش در سال ۱۳۵۱ با مدرک دیپلم به استخدام ساواک درآمد و به عنوان یک نیروی عادی مشغول به خدمت گردید. در اوایل سال ۱۳۵۲ با ارتقاء شغل مسئول اقدام دایره عملیات شد و به بازجویی و شکنجه مردان و زنان مبارز می‌پرداخت و در مورخ ۲۲/۲/۵۴ رهبر دایره عملیات گردید.


وی به خاطر جدیت در سرسپردگی، مدال‌های متعددی از مقامات مافوق خود دریافت نمود و تا واپسین روزهای حکومت طاغوت مجدانه در کمیته مشترک مشغول خدمت به اربابان خود بود و با محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی و اعتراف به اعمال ننگین و جنایتکارانه خود در تاریخ یکشنبه سوم تیر ماه ۱۳۵۸ اعدام شد. (موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)

بخشی از اعترافات آرش:

وی طی مصاحبه تلویزیونی در جواب سؤالی که از او در مورد نوع شکنجه هایی که در کمیته مشترک معمول بود اظهار داشت:

باتوم بود، شلاق بود یک تختی بود در یک اتاق مخصوصی که معروف به اتاق حسینی بود درست کرده بودند و روی این تخت می بستند. زندانیان را و به کف پای آنها شلاق می زدند و یک دستگاه دیگری هم بود به نام آپولو که صندلی مانند بود که متهم را روی آن می نشاندند و دستها و پاها شلاق می زدند و فرد وقتی بر اثر درد سر و صدا می کرد داخل کلاه می پیچید و اثر نامطلوب بر وی داشت و از نظر روحی هم فرد شکنجه می شد.


یک دستگاه دیگری بود به نام سنگ آسیاب. سنگی بود گرد که روی شانه های فرد قرار می گرفت و سنگینی می کرد. متهم وقتی شلاق می خورد و پایش زخم می شد مجبورش می کردند روی پایش بدود و چون پا ورم کرده بود باعث می شد که بیشتر درد بگیرد و لذا وقتی با آن حالت زندانی راه می رفت پایش می ترکید و خون می افتاد..... بعد اهانت بود و شوک الکتریکی بود که به این صورت بود که چند رشته سیم از یک دستگاه به جاهای حساس بدن وصل می کردند. یکی هم وقتی که پا شلاق خورده بود و ورم کرده بود بازجو در حالی که کفش پایش بود پایش را روی پای زندانی قرار می داد و فشار می داد.

فرج الله سیفی کمانگر معروف به کمالی:

فرج‌الله سیفی کمانگر معروف به کمالی فرزند محمود در سال ۱۲۹۷ در سنندج به دنیا آمد. او پس از بازنشسته شدن در ارتش، در تاریخ ۱/۶/۱۳۵۰ در ساواک مشغول به کار می‌گردد. در سال ۱۳۵۲ به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل و با سمت بازجویی از گروههای مذهبی به کار مشغول گردید. از سمت‌های وی می‌توان به رهبر اداره امنیت داخلی، مسئول بررسی دایره مسئول بررسی ساواک تهران اشاره کرد.‌


وی که تا انحلال ساواک در کمیته مشترک به شکنجه زندانیان سیاسی مشغول بود، پس از پیروزی انقلاب برای مدتی مخفی شد و پس از گذشت مدتی در تاریخ ۲۰/۹/۵۸ در حالی که برای گرفتن گواهی عدم تعقیب به زندان اوین مراجعه کرده بود، توسط نیروهای انقلابی شناسایی و دستگیر شد.

او ابتدا در چندین جلسه خود را بی‌گناه جلوه می‌داد و وانمود می‌کرد که یک کارمند عادی است و حتی وقتی کسانی را که توسط او شکنجه شده بودند با او روبرو کردند می‌گفت آنها را نمی‌شناسم. اما پس از مدتی لب به اعتراف گشود و پرده از اعمال جنایت کارانه خود برداشت.

وی پس از محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شد و حکم صادره در مورد وی در دی ماه سال ۱۳۵۸ اجرا در آمد.

بخشی از اعترافات کمالی:

باید عرض كنم كلیه بازجویان كمیته از جمله خود من متهمین را شكنجه می‌كردیم. اگر یك بازجو نسبت به متهم محبت می‌كرد عضدی او را شدیداً تنبیه می‌كرد و حتی هر وقت ثابتی به كمیته می‌آمد عضدی داخل حیاط می‌شد و با صدای بلند داد می‌زد؛ بازجوها مگر مرده هستند كه صدایشان در نمی‌آید. داد بزنید، فحاشی كنید، آقا خوشش می‌آید و بارها در جمع كلیه كارمندان كمیته اظهار می‌داشت؛ هروقت آقا یعنی پرویز ثابتی به كمیته می‌آید شما متهم را بیاورید داخل اتاق و بزنید و فحاشی كنید با صدای بلند كه آقا بشنود.

خلاصه وضعی بوجود آورده بودند كه هر كسی بیشتر فحاشی كند و متهم را اذیت كند و به همان اندازه نزد عضدی و سایر مقامات از جمله عطار‌پور معروف به حسین‌زاده، پرویز ثابتی و رئیس كمیته و عضدی بیشتر قدر و منزلت داشتند و از سال ۵۳ نیز كمیته اداره شده بود و هر بازجو برای اینكه رئیس بخشی شود یا رئیس دایره شود بیشتر متهمین را اذیت می‌كردند و در نتیجه مورد علاقه عضدی بودند، كما اینكه رسولی كه یك كارمند مقام دو بود، رئیس دایره شد و وظیفه‌خواه معروف به منوچهری كه سوابق بدی در ساواك رشت پیدا كرده بود ولی در اثر خوش‌خدمتی و اذیت كردن بیش از اندازه متهمین و با اینكه مقامش از سایرین كمتر بود. (شكنجه‌گران می‌گویند، صفحه ۲۷۰)


اعترافات مکتوب فرج الله سیفی

دادگاه کمالی و اظهارات شهود محمدحسین طارمی:

من در اسفندماه سال ۵۲ در حالی که درحوزه علمیه قم به تحصیل اشتغال داشتم در قم دستگیر شدم و بلافاصله به تهران و به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقلم کردند. بازجوی من کمالی بود که آنجا به او می‌گفتند دکتر کمالی. به مجرد اینکه به بازجویی رفتم شکنجه‌ها، هتاکی‌ها و کتک زدن را شروع کردند و بعد تحویل کمالی دادند. اولین برخوردی که این شخص با من داشت این بود که مرا برد در اتاقی که کابل، تخت، شلاق و وسایل شکنجه بود و خودش هم با یک تکبری که فکر می‌کرد هیچکس مطابق او نیست. با من صحبت می‌کرد و صحبتهای او این بود من تو را می‌شناسم تو از کسانی هستی که مدتهاست مشغول فعالیت علیه رژیم هستی و بیرون که بودی به وسیله دوستانی که حمایتت می‌کردند گرم بودی و الآن آمده‌ای اینجا. مرا بردند اتاق حسینی معروف که از جلادهای رژیم‌های شاه مخلوع بود.

در آنجا هم شکنجه‌ها عبارت بود از شوک الکتریکی – شلاق حرارت – سوختن بعد از آن به من دستور داد که با پای ورم کرده راه بروم. بعد می‌گفت بخواب، می‌خوابیدم .


محمد کچویی در دادگاه کمالی

کمالی می‌گفت من متخصص هستم در امر شکنجه کردن افراد مذهبی. مذهبی‌ها را به من می‌دهند که شکنجه کنم و ما از هیچ چیز ابا نداریم و خود من تا کنون چندین نفر را کشته‌ام. او می‌گفت شما فکر می‌کنید این انقلاب پیروز می‌شود؟ فرض کن شما نهایتاً بشوید یک میلیون نفر. ما همه‌تان را می‌کشیم تازه اگر بیشتر هم بشوید باز هم مشکل نیست و شما کاری نمی‌توانید بکنید، قدرت دست ماست. من شاهد شکنجه شدن دیگران هم بودم و می‌دیدم که چگونه شکنجه می‌کردند.

جهان نيوز در ادامه، مفاسد اقتصادی و وابستگی های حکومت پهلوی به بیگانگان و غربی ها را مورد بازخوانی قرار خواهد داد.
https://jahannews.com/vdccpiq0o2bqxp8.ala2.html
jahannews.com/vdccpiq0o2bqxp8.ala2.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


روژین اسدی
خداوند شاه ملعون و اعوان و انصارش را لعنت کند و بر علو درجات امام راحل و شهید دکترشریعتی و شهید بهشتی و شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی بیفزاید
شاه با فرحش در رفت...
Iran, Islamic Republic of
لعنت الله
کلا هر فسادی بگی از دست این خاندان بر میومد
توفیقی از قزوین
حالا حضرات در دهها شبکه ماهواره ای وابسته به ثروت یغما رفته توسط این خاندان وابسته برای ازادی ملت ایران اشک تمساح می ریزند!!! انان که در ان زمان زندگی کرده اند می دانند کوچکترین انتقاد به دیکتاتور وابسته غرب یعنی شاه همون بی اراده و مفلوکی که لایحه کاپیتاسیون را برای خوش امد استکبار دست و پا می,کرد شکنجه های وحشتناکی در پی داشت که در متن فوق امده
دعوت می کنم از تمام کسانی که در این خصوص تحقیق می کنند سری به موزه عبرت تشریف ببرند و با کسانی که شکنجه شده اند به گفتگو بپردازند
ظالم قرن به اینا باید بگن
Iran, Islamic Republic of
خدا لعنتشون کنه
مجید سرابی
Iran, Islamic Republic of
...
خداوند آمران و عاملان شکنجه اشان..را به درک واصل کند انشا الله .
Iran, Islamic Republic of
... به خدا و روزقیامت ایمان ندارند .
Iran, Islamic Republic of
شکنجه تنهاعمل کثیف و ظالمانه ای است که حتی توسط حیوانات درنده صورت نمی گیرد و توسط انسان مدعی صورت میگیرد .
Iran, Islamic Republic of
مرگ بر شاه مرگ بر شاه مرگ بر شاه
بگو