صادق بی آنكه دست از كار بكشد، جواب داد: «وقتی بچه ها وضو می گیرن، در معرض تیر و تركشن. این سنگر برای وضو گرفتنه.
به گزارش جهان به نقل از مركز اسناد، همگی در سنگر استراحت می كردیم كه صدای بیل زدن محمد صادق از جا بلندم كرد.
او داشت جان پناهی دیگر كنار سنگرمان می ساخت.
- داری چه كار می كنی، فرمانده؟!
صادق بی آنكه دست از كار بكشد، جواب داد: «وقتی بچه ها وضو می گیرن، در معرض تیر و تركشن. این سنگر برای وضو گرفتنه.
چرا تنهایی؟ خوب از بچه ها كمك بگیر.
كمر راست كرد و عرق از پیشانی اش زدود.
نه! این وظیفه منه كه امنیت نیروهامو وقت وضو و نماز تامین كنم.
* راوی: مادر شهید محمد صادق توسلی عسگران به نقل از همرزم
* منبع: شهرگان شهر- جلد دوم، تالیف سیمین وهاب زاده مرتضوی، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی