شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 18 May 2024
 
۰
۳
كچويان در همایش فعالان بین‌الملل جبهه فرهنگی انقلاب:

اگر انقلاب اسلامي نبود هيچ تحولي در منطقه رخ‌ نمي‌داد

رد فرضیه بیداری انسانی در خصوص جنبش‌های منطقه
پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۹:۰۵
کد مطلب: 244466
عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي گفت: اگر انقلاب اسلامي ايران وجود نداشت، هيچ يك از تحولات منطقه رخ نمي داد.
به گزارش جهان، حسين كچويان، استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران و عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي طي سخناني در همایش فعالان بین المللی جبهه فرهنگی انقلاب كه صبح امروز در مجتمع فرهنگي دانشجويي 13 آبان برگزار شد، به بيان ديدگاه خود در خصوص جنبش هاي جهان اسلام پرداخت.
 
به گزارش خبرگزاری دانشجو، بخشي از مهمترين صحبت هاي وي به شرح زير است:
 
بسيار خوشوقتم در خدمت دوستان خط اول انقلاب در قلمرو فرهنگ هستم، موضوعي كه قرار است در بابش صحبت كنيم، اگر نگوييم خطيرترين موضوع، قطعاً جز دو سه موضوع خطيري است كه روياروي جهان اسلام و بالاخص شما كه در عرصه بين‌الملل هستيد، مي‌باشد و آن موضوع جنبش‌هاي جهان اسلام است.

 البته من فكر مي‌كنم يك موضوع مرتبط ديگري كه به همان اندازه مهم است، وجود دارد كه به طور ضمني به بحث در خصوص آن هم مي‌پردازيم.

 در بحث جنبش‌هاي جهان اسلام هركس موضع خود را در برابر آن مشخص كرده ولي به نظر مي‌رسد به طور مستند موضع خود را مستحكم نكرده باشد.

 موضوع ما هويت جنبش‌هاي جهان اسلام يا ابهام هويتي اين جنبش‌ها است. صرفنظر از پاسخ، اين مسئله شايسته تدقيق و توجه بيشتر است بايد به اين سئوال پاسخ داد اين ابهام از كجا آمده و ريشه آن از كجاست؟ پاسخ به اين سئوال‌ها به ما كمك مي كند مسير خودمان و مسير آينده را بهتر بشناسيم.

در خصوص اين جنبش‌ها ما انتظاراتي داشتيم و يا اينكه از ما انتظاراتي وجود داشته كه به آن ها پاسخ داده نشده است به قدري كه برخي در باب ماهيت اين جنبش‌ها ايجاد شبهه كرده‌اند.
 
در يك وضعيت خطير تاريخي قرار داريم

 در همين جا من اين مسئله را به موضوع «تجديد ساختار سلطه» ربط مي‌دهم اين مسئله به يك شرايط تاريخي مرتبط است و آن را نبايد ساده فرض كرد.

ما در يك وضعيت خطير تاريخي قرار داريم و در حال راه رفتن بر روي يك لبه هستيم، جهان جديد اين ظرفيت را دارد كه به تجديد ساختار سلطه منتهي شود كه رهايي از آن ممكن نباشد از اين روست كه بايد مسئله را جدي گرفت.

صرف نظر از پاسخ بايد ديد چرا اين ابهام به وجود آمده است؟ و هويت اين جنبش‌ها چيست؟ و چرا آن خلوصي را كه ما انتظار داريم در اين جنبش‌ها موجود نيست و دچار آلودگي‌ها هستند؟
 
من در خصوص ويژگي خاص اين جنبش ها در فرضياتي كه وجود دارد دو فرض جدي را مي‌بينم كه بيشتر توهمات آدم‌هاست تا واقعيات.
 
رد فرضيه بيداري انساني در خصوص جنبش هاي منطقه
 
 يكي از آن فرض‌ها، فرض «بيداري انساني» است كه معتقدان به آن بايد هيچ تلقي درستي از انسان و تحولات انساني نداشته باشند. حتي مفهوم فطرت هم نمي‌تواند اين تحولات را توضيح دهد؛ براي داشتن جنبش
يك وقتي در انگليس بعد از انقلاب اسلامي ايران اعتراضي از طرف يكي از كليساهاي انگليس رخ داد كه موضع‌گيري آن متاثر از انقلاب اسلامي بود چرا كه در آن فضا تا آن موقع اصلاً دين موضوعيتي نداشت لذا مي‌بينيم در آن شرايط نه تنها اسلام بلكه همه اديان احياء شدند و چنين شد كه هركس براي خودش شانيتي فرض كرد.
زمينه‌چيني‌هاي بسياري بايد فراهم شود و اين طور نيست كه انسان ها در پي نارضايتي از وضعيتشان جنبش راه بياندازند، تاريخ پر است از سكون‌ها، جمودها و انحطاط‌ها.

شايد بحث فطرت و انسانيت در اين حد موثر باشد كه بگوييم «انسان نمي‌تواند تحت هر شرايطي زندگي كند و در مقابل سختي‌ها دست به واكنش خواهد زد» فقط در همين حد. اين مسئله امكان شور‌آفريني دارد اما امكان سامان‌دهي طولاني مدت را خير.

 جنبش‌هاي اجتماعي و حركت تاريخ ساز وجوه ايجابي دارد كه براي شكل‌گيري آن در تاريخ زمينه‌هاي بسياري نياز است به همين دليل بايد گفت فرض بيداري انساني براي اين جريانات مناسب نيست و مفهوم كنگ و مُبهمي است.
 
رد فرضيه فشار هاي اقتصادي

 يك فرضيه ديگر، فرضيه ماركسيستي است كه دليل وقوع جنبش‌ها را به فشارهاي اقتصادي برمي‌گرداند گرچه كسي اين فرض را به طور جدي مطرح نكرده است.

 هميشه جا براي محرك‌هاي اقتصادي است اما اينكه عوامل اقتصادي محركي غايي و نهايي باشد اينطور نيست.

 مطابق شاخص‌هاي سازمان ملل هيچ كدام از اين كشورها در موقعيتي نبودند كه مشكل  اقتصادي جدي داشته باشند و اين نشانگر اين است كه پيشرفت اقتصادي ثبات نمي‌آورد. لذا اين‌ها نشان مي‌دهد كه اين فرض، فرض غلطي است.

 يك فرض ديگر اين است كه مي‌گويد جنبش‌هاي موجود، جنبش‌هاي دموكراسي خواه هستند كه تحت تاثير غرب اتفاق افتاده‌اند كه عامل طرح اين فرض انقلاب‌هاي رنگي در جهان بوده است.

 علي رغم اينكه اين فرض مبناي جدي ندارد اما مي‌تواند به دليل نقش خاص رسانه‌اي غرب در طرح اين فرض مطرح باشد.
 
اين امر پرتوي به  تاريخ مسلمين براي من انداخته است؛ با كمال تاسف و اندوه بسيار بايد گفت، كل تاريخ 200 ساله مسلمين تاكنون و تمام تحولات ما بازي غرب بوده و بازي موفق غرب هم بوده است.

 در واقع مطابق اين فرض ما در مقابل اين مسئله قرار گرفته‌ايم كه با يك بازي موفق غرب مواجه هستيم. تمام تحولات، مثل تحولات حالا، اقدامات حساب شده براي تجديد ساختار سلطه بوده و جز اينكه نيروهاي مسلمين را در آن برهه هدر داده‌اند هيچ فايده‌اي ديگري نداشته است، مثل وهابيت.

بسياري از اين تحولات به قصد ايجاد يك جهان انساني‌تر بوده ولي در عمل يك شكل تازه از سلطه را بروز داده است، اين اتفاق هم همان است و ما بازي خورده‌ايم.

ما همه با اين مفاهيم بازي خورده‌ايم امروز هيچ كسي نيست كه دموكراسي و حقوق بشر را رد كند. غرب مفاهيمي را به ما مي‌دهد كه امكان مخالفت با آن وجود ندارد و محصول آن هم چيزي نيست كه به كار ما بيايد، اين فرض محتملي است.
 
به لحاظ نظري فرض معتبري نيست ولي به دلايل سياسي مي‌تواند فرض محققي شود؛ يعني جنبش‌هاي اجتماعي براي ايجادشان نيازمند بسترهايي مثل انبوه ظلم تاريخي، سازماندهي و غيره هستند.

 لذا مي بينيم دموكراسي‌خواهي اصلاً ما به ازاي عيني در جهان ما ندارد ولي در عين حال غرب به دليل قدرتمندي‌اش در پيگيري مهندسي اين تحولات مي‌تواند روي آن مانور دهد.

پس همه فرض‌ها رد شد و تنها فرض دموكراسي ليبرال باقي ماند و اينكه تحولات اجتماعي موجود دنبال بسط تاريخي تجدد هستند.

 اينكه من گفتم در 200 سال اخير در ذيل بازي‌ غربي‌ها بوديم يعني ما در تاريخ كسي نيستيم يعني هيچ كس كسي نيست. چين هم در حال بازي‌خوردن است
تا قبل از انقلاب اسلامی راهبرد تمام انقلاب‌ها اسلحه بود
از ظاهري‌ترين تا عميق‌ترين چيزهايش متاثر از غرب است، كل تاريخ ذيل تاريخ غرب بوده است.

 اين فرض كه اين جنبش حاصل دموكراسي‌ خواهي است نشان مي‌دهد تاريخ ساري و جاري، تاريخ غرب است.

 اين تئوري مي‌گويد تاريخ تجدد تاريخ مسلط و همچنان مي‌تواند خود را بسط دهد و سرنوشت بشر را ذيل خود تعريف كند.
 
اگر انقلاب اسلامي ايران وجود نداشت، هيچ يك از اين تحولات اتفاق نمي‌افتاد
 
 فرض ديگر اين است كه اين جنبش‌ها مبين يك تاريخ تازه است و در راستاي احياي مجدد اسلام هستند و خاصاً تحت تاثير انقلاب اسلامي ايران هستند اگر انقلاب اسلامي ايران وجود نداشت، هيچ يك از اين تحولات اتفاق نمي‌افتاد.
 
انقلاب يا جنبش در جهان انساني طبيعي نيست

 براي رد قبول اين فرض يا اثبات آن شيوه‌هاي مختلفي وجود دارد من مسئله را به شكلي مطرح كردم كه براي فهم آن بايد درك متفاوتي از جنبش‌ها داشت.

 در نگاه معمول شورش امري عادي است اما با اين نوع نگاه نمي‌توان در چارچوبي كه من مسئله را مطرح كردم مسئله را فهم كرد.

 نه تنها انقلاب يا جنبش در جهان انساني طبيعي نيست بلكه نفس او هم براي بشر طبيعي نيست يعني اعتراض كردن(اعتراض‌هاي اجتماعي) شيوه معمول بشر نيست يعني در بخش اعظم تاريخ، بشر در خيلي از موارد اعتراض نمي‌كرده و در خيلي از موارد ما شاهد رهبانيت، انزوا و ... بوده‌ايم.

 اينكه انسان اعتراض كند به خيلي از چيزها بستگي دارد، اعتراض به اين شكل، خاص اين 200 سال اخير و محصول مدرنيته است؛ بله در تاريخ سلسله‌هاي مي‌آمدند و مي‌رفتند ولي آن نوع حركت‌ها از جنس جنبش‌هاي جديد نيستند.

 اينكه بشر در تاريخ اعتراض كند، با چه ايده‌آل‌ها و آرمان‌هايي، سير اين، تابع تاريخ مسلط است. اينكه از اول اعتراض رخ دهد نبوده و ما شاهد رهبانيت، عرفان، خودكشي‌ها دسته‌جمعي هستيم كه در 200 سال اخير و حتي 10 سال اخير هم اتفاق افتاده است.

 به طور مشخص اگر به تاريخ اخير كه تحت تاثير مدرنيته بوده است نگاه كنيم مي‌بينيم اين اعتراض‌ها تابع انقلاب‌هاي كبير هستند. بعد انقلاب فرانسه همه انقلاب‌ها متاثر از آن هستند، نهضت مشروطه، تحولات مصر و ... تابع نيروهاي تاريخي انقلاب فرانسه رخ داده‌اند.

 البته بايد توجه كنيم در اين بحث، منظور من بحث الگو بودن نيست بحث اين است كه اينها نيروي اجتماعي را در تاريخ آزاد مي‌كنند.

 البته اين فرض ما به ازاي حقيقي هم دارد و اين حقيقت هم همين است.

 ما انقلاب ماركسيتي هم داشتيم كه توانست برود و نصف جهان را هم بگيرد وقتي مي‌گوييم تاريخ عيني بحث فراتر از كتب است و بحث نيرو مطرح است.

پس مشاهده كرديم سه فرض در اين بين وجود دارد:

1-اين جنبش‌ها تابع تاريخ انقلاب كبير شوروي هستند.
2-اين جنبش‌ها تابع انقلاب فرانسه
نه تنها اين انقلاب‌ها متاثر از انقلاب اسلامي هستند بلكه اصلاً در فقدان انقلاب اسلامي ممكن نبودند
و تاريخ تجدد هستند.
3-اين جنبش‌ها تابع و معلول انقلاب اسلامي ايران مي‌باشند.

تجدد بعد از انقلاب شوروي شكل متفاوتي به خود گرفت و بقيه جنبش‌ها به يك معنا انقلاب شوروي را در خود تكرار كردند. آخرين انقلاب از اين نوع انقلاب نيكاراگوئه در 1978-1979 و همزمان با انقلاب ايران بود و هرچقدر جلوتر مي‌رويم ظرفيت حركت‌آفريني اين انقلاب‌‌ها از دست مي‌رود.
 
 چون فرصت نيست از بيان ادله رد ساير فرضيه‌ها مي‌گذرم و به بيان ادله اثباتي و ايجابي اين فرض كه اين انقلاب‌ها از دل اسلام و انقلاب اسلامي به عنوان احياء كننده اسلام بيرون آمده‌اند، مي‌پردازم.

 نه تنها اين انقلاب‌ها متاثر از انقلاب اسلامي هستند بلكه اصلاً در فقدان انقلاب اسلامي ممكن نبودند.

 اين طور نيست كه فرض شود با هر اعتراضي انقلاب رخ مي‌دهد. من يك مثال مي‌زنم و بحث را دنبال مي‌كنم يك وقتي در انگليس بعد از انقلاب اسلامي ايران اعتراضي از طرف يكي از كليساهاي انگليس رخ داد كه موضع‌گيري آن متاثر از انقلاب اسلامي بود چرا كه در آن فضا تا آن موقع اصلاً دين موضوعيتي نداشت لذا مي‌بينيم در آن شرايط نه تنها اسلام بلكه همه اديان احياء شدند و چنين شد كه هركس براي خودش شانيتي فرض كرد. در حالي كه اصلاً قبلاً كسي نمي‌توانست مسلمان بودن خود را علني بيان كند.

 چه كسي دين را به صحنه تاريخ برگرداند، بايد قبول كرد اين نيازمند يك نيروي تاريخي است. بحث من اين است كه به ادله مختلف انقلاب  اسلامي يكي از آن انقلاب‌هاي كبير است و انقلابي به اين وسعت در تاريخ بشر اتفاق نيفتاده است. (بحث من جداي از انقلاب انبياء مي‌باشد)

انقلاب ما از نبي هم فراتر مي‌رود، هيچ اتفاقي در اين سال‌ها نيفتاده است كه محصول انقلاب اسلامي ايران نباشد اين اثر تاريخي انقلاب اسلامي را به شكل‌هاي مختلف مي‌توان اثبات كرد قبل از انقلاب اسلامي هيچ ديني در صحنه اجتماع نبود.
 
انقلاب اسلامي تعيين كننده تاريخ معاصر است
 
 قبل از انقلاب كساني بودند كه براي ورود دين به صحنه اجتماع با استدلال تلاش كنند اما  تاريخ كه با استدلال عوض نمي‌شود تاريخ با نيروهاي اجتماعي عوض مي‌شود. انقلاب اسلامي تعيين كننده تاريخ معاصر است.

تا قبل انقلاب راهبرد تمام انقلاب‌ها اسلحه بود اما اين سياست بعد از انقلاب اسلامي ايران تغيير كرد، امروزه در يمن به ازاي هر يك نفر، سه اسلحه وجود دارد؛ اما در آنجا درگيري‌ها مسلحانه نمي‌شود در ليبي هم اگر مسلحانه شد به اين خاطر بود كه غربي‌ها دخالت داشتند در سوريه هم مشكلاتي كه وجود دارد به خاطر برگشت به راهبردهاي نامقبول قبل از انقلاب است.

حضور زنان در حركت‌هاي جهان اسلام ادله‌ ديگري در اثبات فرض متاثر بودن اين انقلاب‌ها از انقلاب اسلامي ايران است قبل از انقلاب ايران حضور زنان در صحنه‌هاي اجتماعي با تنش بسياري حركت بود.
 
بي‌ترديد
بي‌ترديد هيج نيروي تاريخي ديگري غير از انقلاب اسلامي در جهان اسلام موجود نيست. سرنخ اين جنبش‌ها دست نيروهاي اسلامي است چرا كه اين حادثه‌اي در اين جنبش‌ها نيست كه توسط جريان‌هاي چپ و راست آغاز شده باشد
هيج نيروي تاريخي ديگري غير از انقلاب اسلامي در جهان اسلام موجود نيست


 يك سئوالي كه ممكن است به وجود بيايد اين است كه چرا ما نبايد مبدع اين حركت‌ها را خود اين كشورها بدانيم؟ بايد گفت اين نيروها خود نمي‌توانند تاثيرگذار  باشند و به استناد شواهد تاريخي نمي‌توانند تحت تاثير غرب هم باشند جريان‌هاي اسلامي در اين كشورها در موضع انفعال هستند و نمي‌توانند مبدع باشند.

 بي‌ترديد هيج نيروي تاريخي ديگري غير از انقلاب اسلامي در جهان اسلام موجود نيست. سرنخ اين جنبش‌ها دست نيروهاي اسلامي است چرا كه اين حادثه‌اي در اين جنبش‌ها نيست كه توسط جريان‌هاي چپ و راست آغاز شده باشد.

 اگر نيروهاي حقوق بشر خواهانه بودند اينها مي‌بايست سردمدار حركت بودند در حاليكه اينها در پي حركت نيروهاي مسلمان‌اند كه دست به اقدام مي‌زنند.
 
ابهام هويتي انقلاب هاي منطقه از كجا آمده؟

 پس چرا حالا اينطور است؟ اين ابهام هويتي از كجا مي‌آيد؟ اگر نيروي عمده جريان اسلامي است- اين نافي نقش نيروهاي ليبرال و سكولار نيست بلكه نفي اين است كه تاريخ غرب اينجا نقش ايفا مي‌كند- چرا شاهد اين وضع عجيب و ابهام هويتي هستيم، اين بحث مستقلي مي‌طلبد ولي مجمل مي‌شود گفت، كل تاريخ خاورميانه محصول چالش‌هايي است كه نيروي انقلاب اسلامي ايجاد كرده است.
 
غرب پس از ظهور سي سال گذشته انقلاب اسلامي مهار انقلاب اسلامي را در منطقه در زمينه‌هاي سياسي، اجتماعي و باالخص در زمينه‌هاي فرهنگي آغاز كرده است.
 
غرب توانسته است به ميزان زيادي توازن اجتماعي، فرهنگي جهان اسلام را به نحوي به هم بريزد

 غرب توانسته است به ميزان زيادي توازن اجتماعي، فرهنگي جهان اسلام را به نحوي به هم بريزد كه محصولش وضعيتي است كه الان مي‌بينيد.

 غرب از طريق 2 كار توانسته است اسلام را تبديل به خطر كند كه يكي از آن ها كار بر روي نيروهاي اسلامي اعم از ما، طالبان و القاعده بوده و از اين طريق توانسته اسلام را تبديل به يك خطر كند.

منطق تعارض با القاعده جا افتاده است بخش مهمي از ابهام هويتي معلول اين است؛ يعني غرب توانسته است با كار تبليغي - فرهنگي به اين ابهام دامن بزند.

 اقدامات جريان القاعده و تكفيري‌ها ما به ازايش ترديد است كه باعث انفعال جريان اسلامي شود.  اين به شدت به الگوي ايراني در جهان اسلام ضربه زده و و نه تنها ضربه بلكه به آن خصم هم داشته اند.
 
مسئله برگشت جريان اسلامي از اسلام را شوخي و سياسي ندانيد

 خب شما چه توقعي داريد، مسئله را شوخي و سياسي ندانيد. جريان اسلامي از اسلام بر مي‌گردد، چرا؟

 بخش‌هاي سكولار به نيروهاي فعال تبديل شده به ميزاني كه جريان‌ اسلامي را منفعل كرده است، اين ترديدها ما به ازاي واقعي دارد بخشي از آن حاصل كار غرب است شما بايد كار جدي بكنيد تا اين توازن به هم زده شود.
 
هيچ كدام از نهضت‌هاي گذشته ما داراي ارزش نبوده‌اند

 و اسلام را از اين موضع منفعل خارج كنيد و متوجه باشيد ما در يك برهه تاريخي خاص قرار داريم. بايد نگاهتان به تاريخ گذشته را تصحيح كنيد هيچ كدام از نهضت‌هاي گذشته داراي ارزش نبوده‌اند بايد از اين حالت انفعال بيرون بياييم.
https://jahannews.com/vdcd9o0x9yt0oo6.2a2y.html
jahannews.com/vdcd9o0x9yt0oo6.2a2y.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


لطفا یه نسحه از این خبر رو برای آقای خاص بفرستید
قابل توجه بعضیها!
احسنت
رونوشت به تئوریسین های "بیداری انسانی"!