"آهنگ دروازه، گل، گل، نه، نه، انگار داور نپذيرفت. اشپيگل به اشپيگلر، در ميان راه قليچخاني ميگيره، بهزادي فرار ميكنه، عجب ضربهاي..."
يك مسابقه كه در امجديه انجام ميشد، در منازل و خيابانها همه گوش به راديو چسبانده بودند تا با صداي جادويي و جاودانه پيري كه هنوز ضربات قلب تركبرداشتهاش با ورزش است، در جريان بازي تيمهاي محبوب خود قرار گيرند.
عطاءالله بهمنش ـ نويسنده، روزنامهنگار، كارشناس مفسر، تاريخشناس ورزشي و گزارشگر حرفهيي كشور ما ـ بيترديد ستارهي است تابان در تاريخ ورزش ايران.
زادهي 24 فروردين 1302 كرمانشاه، كه هم اينك غبار كهولت سن، گهگاه او را در بستر بيماري زمينگير ميكند. در سالهايي كه راديو بزرگترين منبع رسانهيي براي پيگيري مسابقات ورزشي بود، با صداي جادويي و كلام شيرين خود كاري ميكرد كه گويي شنوندگان و طرفداران ورزش، در ورزشگاه و يا سالن مسابقه حضور دارند و از نزديك آن ديدار را تماشا ميكنند.
هنوز خاطرهي ديدار دو تيم ملي فوتبال آلمان و مراكش در جام جهاني 1970 در ذهن و خاطر طرفداران ديروز ورزش باقي است. بهمنش كه گزارشگر اين بازي بود، براي توصيف دروازهبان تيم ملي مراكش كه بارها از سقوط دروازه خود مقابل مهاجمان آلماني جلوگيري كرده بود، گفت: "...اين چنين به نظر مياد كه گُلر مراكش در دروازه را قفل كرده و كليدش را انداخته رو پشت بوم كازابلانكا!!"
دفاع راست تيم فوتبال بانك ملي، با عطيهاي كه خداوند متعال به او عنايت كرده بود، در حالي با ذهن پوياي خود براي ما و پدران ما از تاريخچهي فوتبال و اطلاعات تخصصي اين رشته، تحليلها و تفسيرهاي زيبايي را داشت كه نه موتورهاي جستجوگر اينترنتي وجود داشت و نه خبري از اين همه منابع اطلاعاتي بود.
استاد بهمنش اولين گزارشگر تاريخ فوتبال ايران نيز هست. وي در كنار يكي دو تن از گزارشگران موفق آن دوران پاي ثابت گزارشهاي فوتبال بود و بازيهاي مهم تيم ملي به او سپرده ميشد. او شجرنامهي نه تنها فوتباليستها كه تمام ورزشكاران را داشت و به راحتي ميتوانست به شما بگويد پاي "غفور جهاني" براي اولين بار كي و كجا به توپ خورده است. لحظهاي كه پاي "غفور جهاني" به توپ خورده شب بوده يا روز و يا ...!
عطاءالله بهمنش
استاد بهمنش فقط در گزارشگري فوتبال يد طولايي نداشت؛ او در دنياي كشتي نيز يك پديدهي شگفتانگيز بود و به اعتقاد بسياري از كارشناسان هنوز هم كسي نتوانسته است جاي او را بگيرد. گزارشهاي حيرت انگيز او در بخش كشتيهاي جامهاي جهاني و بازيهاي المپيك (هر كدام شش دوره و در طول نزديك به 30 سال در پيش از انقلاب) و خصوصا گزارش كشتيهاي مرحوم "جهان پهلوان تختي" و يا "عبدالله موحد" را بايد شنيد تا اوج ظرافت، مهارت و هيجان را درك كرد. او آنچنان در كار خود خبره بود كه انگار يك مربي تمام عيار كشتي است و به نظر ميرسيد همچنان كه "استاد محمدرضا شجريان" تمامي 400 و اند گوشههاي موسيقي سنتي ايران را تك به تك ميشناسد، عطالله بهمنش نيز 400 و اند كل فن و ضدفن و بدلهاي كشتي را تك به تك (و حتي فراتر از مربيان تيم ملي) ميداند.
استاد بهمنش برخي از مسابقات مهم "محمدعلي كلي"، بوكسور پرآوازه امريكايي را نيز گزارش ميكرد. اين گزارشها آنچنان اعجاب انگيز بود كه مردم را در زمستانهاي با دو متر برف وادار ميكرد ساعت پنج صبح به قهوهخانه و يا خانههايي كه تلويزيون در آنها وجود داشت، بكشاند.
مردم ايران عاشق استاد بهمنش بودند، به طوري كه وقتي تلويزيون، مسابقه فوتبالي را با صداي گزارشگر ديگري پخش ميكرد و بهمنش همزمان در راديو آن مسابقه را به شكل مستقيم گزارش و تفسير ميكرد، مردم صداي تلويزيون را ميبستند تا تصوير تلويزيون را با صداي بهمنش از راديو ببينند.
او همچنان كه در گزارشگري راديو و تلويزيون يك فرد خارقالعاده بود، در حرفهي روزنامهنگاري نيز يك فرد چيرهدست به شمار ميآمد. بهمنش نويسندگي را از دي ماه 1330 در مجلهي ورزشي "نيرو و راستي" كه توسط "منير مهران" و "منوچهر مهران" منتشر ميشد، شروع كرد و همكاري خود با آن نشريه را تا هنگام تعطيلي آن در سال 1337 ادامه داد.
بهمنش همچنين در سالهاي 1333 تا 1337 در نشريه "اميد ايران" نيز مينوشت و پس از آن نيز از نويسندگان اصلي "هفته نامه كيهان ورزشي" به شمار ميآمد و با نشرياتي همچون "روزنامه اطلاعات"، "گلبانگ"، "روزنامه ري" و تا همين اواسط دهه 80 شمسي با "ايران ورزشي" نيز همكاري داشت. از وي علاوه بر مقالات، گزارشها و يادداشتهاي مختلف ورزشي، چندين كتاب ورزشي نيز به يادگار باقي مانده است.
در گوشهاي از كتاب فوتبال، نوشته استاد بهمنش آمده است: «فوتبال ما همچون نگارخانهاي است كه برپاكنندگان آن تصويرهاي زشت و زيبا را بر در و ديوار آن آويختهاند و تماشاگران پس از دور زدن و نگاهي سرسري، پي كار خود را ميگيرند تا گشايش نگارخانه ديگر.»
اين كتاب كه در سال 1361 به قلم استاد به نگارش درآمده است، افق بلند نگاه وي را نشان ميدهد كه چگونه با نكتهسنجي و ذكاوت بر مسائلي دست ميگذارد كه امروز با نام "بداخلاقي" گريبان فوتبال ما را گرفته است. همچنين در جاي ديگري از اين كتاب آمده است: «اگر هنر بازي با توپ و انسانيت و ادب و نزاكت را از فوتبال بگيرم چه چيزي باقي ميماند؟ هيچي! لگذ زدن به توپ.»
استاد بهمنش كه از ديد بسياري از بزرگان ورزش ايران به تاريخ مصور ورزش نيز شهرت دارد، در خصوص نحوهي آشنايي و راهيابي به حرفهي گزارشگري و فعاليت در مطبوعات ورزشي (گفتوگو برگرفته از كتاب روزنامهنگاري ايراني) ميگويد: «سال 1337 بدون استاد شروع كردم، اما قبل از آن در مطبوعات كار ميكردم. زماني كه در بانك ملي، هافبك راست بودم و با اصول و كليات ورزش آشنايي داشتم هيچ وقت فكر نميكردم روزي به خانواده بزرگ مطبوعات وارد شوم. مطبوعات قابل احترام است و در هر سطحي باشد،براي روشن شدن جامعه لازم است. مملكت بدون مطبوعات نميشود؟! راستش را بخواهيد اولين مطلبي كه من نوشتم در سال 1330 بود كه راجع به "جسي اونس" بود و در مجله "نيرو و راستي" چاپ شد.»
استاد بهمنش همچنين در خصوص راهيابي خود به راديو ميگويد: «من يك ضبط صوت "جلوسوي" ايتاليايي خريده بودم. 250 تومان. پول نداشتم، همهاش را بدهم، قسطي از دفتر مجله خريدم. الان هم نگهش داشتهام. يك روز كه كسي خانه نبود، در دوران رقابت كشتي بين "امامعلي حبيبي" و "جهانبخت توفيق"، من گزارش اين كشتي را نوشتم تا به مطبوعات بدهم. اما گفتم ببينيم با اين ضبط صوتم چطور ميشود كار كرد. من كه استاد نداشتم. هر چه بود اگر چشمه زلال بود يا گل آلود، خودش بود. اين را من گزارش كردم و بعد گوش دادم. ديدم بد نيست. فقط يك عيب دارد و آن هم اين كه سروصداي محيط را ندارد. به كسي حرفي نزدم، يك روز ضبط صوتم را برداشتم و به ورزشگاه رفتم و گوشهاي از يك بازي را ضبط كردم. دستگاه ميكس نداشتم. هر دوي اينها را گوش دادم و مقايسه كردم، ديدم كه گزارشم با صدا چگونه است. اين را بردم سر كلاس درس. دبير ما "معينيان" بود. بعضي از دوستانم به من خنديدند كه اين كيسه مارگيري چيست كه با خودت آوردهاي! اما من گوش ندادم و گزارشم را پخش كردم. دبير گوش داد و گفت بعد از كلاس بيا دفتر. در دفتر به من گفت: هر كس به تو حرفي زد گوش نكن. همان كاري را كه خودت تشخيص دادهاي انجام بده!
بعد همان دبير باعث شد مرا براي اولين بار دعوت كردند كه بازي فوتبال بين ايران و هندوستان را به طور زنده گزارش كنم. من رفتم كنار چمن نشستم و گزارش كردم. وقتي به راديو برگشتم از در كه رسيدم، هر كس به من رسيد، گفت عالي بود، چقدر خوب بود! اما من از اين كار احساس غرور نكردم.»
استاد بهمنش كه با استعداد ذاتي و تسلط بر ادبيات فارسي به عنوان نويسنده چيره دست مطبوعات توانسته بود در زمان خود به يك گزارشگر شش دانگ تبديل شود نظرات جالبي نيز در خصوص كار يك گزارشگر دارد: «من نظر شخصي خودم را ميدهم. يك گزارشگر راديو و تلويزيون بايد نويسنده چيره دست مطبوعات باشد. اگر ادبيات مملكتش و قضاوت مردم را دور بريزد و به آن اهميت ندهد و از كنار مسائل فني بدون توجه بگذرد، هيچ نميارزد!
گزارشگرهاي ما خيلي زود پرش كردهاند. من راجع به اين مساله صحبت نميكنم، چون يك عده ناراحت ميشوند، گزارشگر بايد ذاتاً سريع باشد، اهل مطالعه باشد، حواسش به جهان باشد، دروغگو نباشد و البته سياست هم داشته باشد.»
وي در بخشي ديگري از اين گفتوگوي خود بر اين نكته نيز تاكيد ميكند: «به عقيدهي من، گزارشگر بايد بيطرف باشد. بيطرفي را خيليها نميپسندند، ميگويند درست نيست، آدم بيطرف به درد نميخورد، اما من عقيده دارم كه ميكروفون مال مردم است، حق مردم است و ما حق نداريم عقيده خودمان را به آنها بخورانيم. از نكته مثبت بايد جانبداري كرد. خاطرهاي براي شما تعريف كنم؛ غلامرضا تختي در فينال بازيهاي المپيك 1960 رم باخت. من كنار زمين بودم. كشتي شكل بخصوصي دارد. يك وقت ممكن است يك آدم ضعيف ولي كاردان بيايد و يك آدم قوي ر ا ببرد. تختي با "عصمت آتلي" كشتي گير ترك قابل مقايسه نبود. اين كشتي گير قبلا به كشتي گيران ديگر ايران باخته بود. يك دست تختي به او ميارزيد.
پاييز بود. هوا سرد بود. من گزارش كردم. اين گزارش در بايگاني راديو هست. تختي باخت. در باختش شكي نبود. بد باخت. خوب باختن هم شرط است. اگر از همه قوا و تجربهام استفاده كنم و ببازم، از توشه خودم استفاده كردهام و باختهام. اين ايرادي ندارد. تختي يك دفعه رفت زير، نشد؛ دو دفعه زير رفت،نشد. ديگر آقاي حبيب بلور (مربي آن زمان تيم كشتي آزاد) بايد ميگفت زير نرو! اما نتوانست ادارهاش كند، باخت. من از اين باخت اوقاتم تلخ شد، اما در گزارش دخالت ندادم. تختي هم خودش گيج بود. چطور ميشود پنج به دو ببازد؟! گفتم، راهنمايي بسيار بد بود. من به اين نتيجه ميرسم كه وقتي مسابقهاي در جريان است، من به عنوان يك گزارشگر ميتوانم بي طرف ...
نبايد طرفداري كني. بايد حق را بگويي و حق هر كسي را بدهي؛ چه بازي گروهي باشد، چه تك به تك. انسانيت و واقيت چيز ديگري است.»
از حق نبايد گذشت. به زعم اكثر كارشناسان و گزارشگران ورزشي، نخ تسبيح ماندگاري استاد بهمنش همين انسانيت و صداقت اوست. استاد با كلمات ساده همه را مبهوت نوشته يا صداي خود ميكرد، آنگونه كه پس از ساليان دراز هنوز آواي گرم و محكم او با آن واژههاي منحصر به فرد در ذهن اكثر مردم ايران همچنان وجود دارد.
بسياري از علاقمندان به ورزش هنوز يادشان هست كه "سعيد فائقي" ـ معاون وقت سازمان تربيت بدني و كارشناس ورزشي ـ در يكي از برنامههاي زنده تلوزيون در خصوص استاد بهمنش گفت: "من هميشه وقتي اين واژه "چِغر" را از زبان استاد بهمنش ميشنيدم، ميتوانستم به راحتي آن را لمس كنم، اما هرگز نتوانستم بفهمم اين چغر يعني چه!" (واژه چغر از ابداعات بهمنش در ورزش كشتي است، همچنان كه دكتر "كاووسي" واژه فيلم فارسي را در نقد فيلم ابداع كرد.)
عطاءالله بهمنش
عطاءالله بهمنش، هر چند در حال گذراندن روزهاي 90 سالگي خود است، اما او همچنان فرهيخته و استوار، عاشق و دلسوز ورزش ايران است. مردي كه در حرفهي گزارشگري هيچگاه گاف نداد و اسم بازيكنان را به اشتباه به زبان نميآورد!
بايد قبول كرد كه ديگر گزارشگر حرفهيي به مانند عطاءالله بهمنش در دستگاه عريض و طويل صدا و سيما بسيار اندك يافت ميشود. و اينگونه است كه هر گاه بازيهاي ورزشي متمركز مثل بازيهاي آسياي و يا المپيك شروع ميشود، اين زخم قديمي از نو سرباز ميكند. فقدان گزارشگر متخصص در بسياري از رشتههاي ورزشي و استفاده از برخي افراد كه فن بيان خوبي ندارند، پديدهاي است كه به وضوح در دوره بازيهاي المپيك 2012 لندن از طرف برنامههاي صدا و سيما ديده شد. اگر بگويم سرمايه تلويزيون در اين بخش اندك و محدود است و در عمل پس از ساليان دراز هنوز نتوانستهايم يك نفر به مانند بهمنش را براي چنين روزهاي تربيت و آماده كنيم، سخني به گزاف نگفتهايم.
به راستي چرا اين اتفاق رخ ميدهد؟! نبود يك گزارشگر حرفهيي كه بتواند چندين رشته ورزشي را بدون گاف دادن گزارشگر كند، چرا براي ما به يك رويا تبديل شده است. متأسفانه ما شاهديم كه گزارشگراني كه به صورت كاملا تخصصي يك رشته را دنبال ميكنند نيز در گزارشات خود داراي مشكلات فني فراواني هستند.
با راه افتادن شبكه ورزشي كه به شكلي تخصصي برنامههاي ورزشي را بررسي ميكند، اين نياز مطمئنا بيش از پيش رخ نمايي خواهد كرد. در واقع اگر قرار باشد اين شبكه به شكلي هدفمند و همه جانبه در وظايف خود موفق باشد، نياز مبرمي به حضور گزارشگران ورزيده و كاربلد دارد.
مطمئناً حل اين مشكل نيز با اعتماد به جوانان و پرورش آنها در يك مسير درست ميتواند ما را به مقصد مطلوب برساند.
فراموش نكنيم، همين جواناني كه امروز در قامت گزارشگر فوتبال صاحب سبك هستند و به چهرههاي شناخته شده و محبوبي در سطح كشور تبديل شدهاند، از روي فراخوانهايي انتخاب شدند كه صدا و سيما سالها پيش اقدام به انجام آن كرده بود.
عادل فردوسيپور، مجري برنامه تلوزيوني "نود" و گزارشگر فوتبال كه از نزديك نيز شاهد رقابتهاي المپيك لندن بود و اخبار اين رويداد جهاني را به كشور مخابره مي كرد، در خصوص استاد بهمنش، ميگويد: " آقاي بهمنش استادي است كه پيش از آنكه افتخار تلمذ نزد ايشان را داشته باشم، از خصوصيات بارز كار ايشان بسيار شنيده بودم. از اينكه در راهي قدم برميدارم كه زماني استاد بهمنش در آن حضور داشتهاند به خود افتخار مي كنم."
هنوز هم دير نيست، فقط كافي است رهنمودهاي استاد بهمنش را به كار ببنديم؛ "ما بايد به جوانانمان بهاء بدهيم. آنها آينده ما هستند. براي ساختن جوانان، بايد كوشيد. ما بايد با طرح و برنامههاي صحيح جوانانمان را به سمت درست رهنمون كنيم. هنوز خيلي كارها هست كه ميتوان انجام داد و بايد هم انجام بدهيم. اينها آينده مملكتند."